انواع لوازم DCF ومیل لنگ D155 موجود است مجموعه بازرگانی برادرن کاظمی( ایران کوماتسو ) تنها نماینده انحصاری ITR ایتالیا در ایران و تنها وارد کننده و عرضه کننده قطعات عظیم ترین ماشین الات راهسازی موجود در ایران می باشد این مجموعه دارای کلیه قطعات ماشین الات راهسازی از قبیل کوماتسو، کاترپیلار، کمنز،ایسوزو(ماشین الات سنگین)، […]
The post انواع لوازم DCF و میل لنگ D155 appeared first on آگهی24 | آگهی رایگان | تبلیغات رایگان.
انواع رولیک بیل و بلدوزر مارک KSP با گارانتی مجموعه بازرگانی برادرن کاظمی( ایران کوماتسو ) تنها نماینده انحصاری ITR ایتالیا در ایران و تنها وارد کننده و عرضه کننده قطعات عظیم ترین ماشین الات راهسازی موجود در ایران می باشد این مجموعه دارای کلیه قطعات ماشین الات راهسازی از قبیل کوماتسو، کاترپیلار، کمنز،ایسوزو(ماشین الات […]
The post انواع رولیک بیل و بلدوزر appeared first on آگهی24 | آگهی رایگان | تبلیغات رایگان.
باران به شدت می بارید و مرد درحالی که ماشین خود را در جاده پیش می راند، ناگهان به خاطر لغزنده بودن جاده، تعادل اتومبیلش به هم خورد و به سمت خارج جاده منحرف شد. از حسن امر، ماشین صدمه ای ندید اما لاستیک های آن داخل گل و لای گیر کردند و راننده هر چه سعی کرد نتوانست آن را از گل بیرون بکشد.
به ناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و به سمت مزرعه ی مجاور دوید و در زدد. کشاورز پیر که داشت کنار شومینه استراحت می کرد، به آرامی آمد و در را باز کرد.
راننده ماجرا را شرح داد و از کشاورز درخواست کمک کرد. پیرمرد گفتکه ممکن است از دستش کاری برنیاید، اما اضافه کرد؛ بذار ببینم «فردریک» چیکار می تونه برات بکنه!
لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یک قاطر پیر را گرفت و با زور او را بیرون کشید. تا راننده شکل و قیافه ی قاطر را دید، باورش نشد که این حیوان پیر و نحیف بتواند کمکش کند؛ اما چه می شد کرد، در آن شرایط سخت به امتحانش می ارزید.
با هم به طرف جاده رفتند. وقتی به ماشین رسیدند، کشاورز یک سر طناب را به اتومبیل بست و سر دیگرش را محکم چفت کرد دور شانه های فردریک (یا همان قاطر!) و سپس با زدن ضربه روی پشت قاطر، داد زد: یالا، پل فردریک، هری تام، فردریک تام، هری پل… یالا سعیتون رو بکنین… آهان فقط یه کم دیگه… یه کم دیگه… خوبه… آفرین، تونستین.
راننده با ناباوری دید که قاطر پیر موفق شد اتومبیل را از گل بیرون بکشد! با خوشحالی زائدالوصفی از کشاورز تشکر کرد و در حین خداحافظی از او، گفت: هنوز هم نمی تونم باور کنم که این حیوون پیر تونسته باشه چنین کاری رو انجام بده!! حتماً هر چی هست زیر سر اون اسم های دیگه ست. نکنه یه جادویی در کاره؟
کشاورز پاسخ داد: ببین عزیزم، جادویی در کار نیست. اون کارو کردم که این حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یه کار تیمی می کنه. آخه می دونی، قاطر من کوره!
«من نمی توانم» یک کوچه ی بن بست است!
لئوفلیچه بوسکالیا
1
میگن یه پیرمرده بوده نه دست داشته نه پا + کور هم، این پیرمرد همیشه و هرلحظه میگفته خدارو شکر
یکی از کنارش رد میشه میگه : تو که نه دست داری نه پا کور هم که هستی مگه خدا چی بهت داده که هر دقه میگی خدا روشکر
گفت : هر کس منو میبینه بواسطه من خداروشکر میکنه ، منم بخاطر اینکه واسطه خیر شدم و مردم قدر سلامتیشون رو با دیدن من میدونن خدا روشکر میکنم
این داستان و بی دلیل نگفتم
میخواستم بگم منم یه شباهتی به اون پیرمرده دارم . خداروشکر به هر چیزی رسیدم
یکی بخاطر حسادت یا رقابت به زور هم که شده بود خودش رو به اون چیز رسوند
من موقعی که میرفتم دانشگاه کاردانی چون کلاسام شب بود و از شهرم دور بود میرفتم خونه یکی از اقوام
اون ترسید شوهرش شیفته من بشه ، هر روز میگفت منم میخوام برم دانشگاه
حالا این دختر ده سال از زندگی متاهلیش میگذشت و دوره دبیرستان عقد کرده بود و به زور دیپلم گرفت
من که هدفش رو خوندم دیگه نرفتم خونش اونم قید دانشگاه زد
یا دوره کارشناسی که قبول شدم ، چند تا از دوستام هم تا دیدن من قصد ادامه تحصیل دارم اونا هم دو زدن دفترچه گرفتن
قبول هم شدن اما وقتی خدا نخواد نمیشه دوتاشون همزمان با دانشگاه حامله شدن
یکیش دانشگاه رو رها کرد چون شهرش دور بود ، یکیش هم به زور ترمی 4 واحد پاس میکرد و بقیش میفتاد تا تونست یه جوری ادامش بده
بعد که ازش میپرسیدم خوب چرا اینقد داری هزینه میکنی بزار بچت که دوسالش شد برو ادامه بده تا اینقد سختی نکشی . گفت نه من به اقوام شوهرم گفتم اگه نرم آبروم میره
بعدش ما گواهینامه گرفتیم خوب به کسی نگفتیم کسی هم نفهمید
تا سال بعدش که ماشین خریدیم
همه از همسایه و اقوام و دوست گرفته رفتن گواهینامه گرفتن و ماشین و برای یه بار هم که شده بود سوار شدن.البته بعضیا هم گواهینامه نگرفتن اما ماشین و واسه یه بار هم که شده بود جلوی ما سوار شدن تا بگن ما از شما چیزی کم نداریم
یا همین رنگ کردن درِ حیاط ، همه همسایه یه قوطی رنگ خریدن و خودشون افتادن به جون در حیاطشون
قربون خدا برم فک کنم اگه ازدواج کنم ، برن از کل طایفه و غریب و آشنا خواستگاری کنن تا بلکه یکی بیاد بردارشون . هر چند خداروشکر دختر همسایه زیاد نداریم و البته این اتفاق هم افتاد، یه خواستگار بدبخت اومد تحقیق از همسایه ها . عاغا این همسایه ها هر روز از ما میپرسیدن چی شد و چیکار کردین
منم به مامانم گفتم بگو ردش کردیم تا راهشون بکشن برن (هر چند ما خبری از اون خواستگار نداشتیم)
خدایا شکرت
2
یه بنده خدا میگفت یه قلک بزار کنار هر وقت گناه کردی یه پولی بندازش داخلش آخر ما پولارو بده به یه فقیر
من با خودم فکر کردم اگه به ازای هر گناه پول بندازم پس باید ماه بعد این پولا کمتر بشه و به فقیر کمتر میرسه
و تصمیم گرفتم اینکارو انجام بدم بهتره
به ازای هر کار خیر یه پول میندازیم تو قلک هر ماه میدیم به یه فقیر و سعی میکنیم ماه بعد بیشترش کنیم
بنظرتون بهتر نیست ؟؟؟
3
اما از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است
چهارشنبه فرشته خرید داشت ، به من گفت بیا بریم
میخواست با دوستش بره ، دوستش خیابون سنگی کار داشت
من تا لحظه آخر نمیدونستم ، وقتی فهمیدم گفتم من خیابون سنگی نمیام
خیلی شلوغه جای پارک هم گیر نمیاد
خلاصه با کلی اصرار رفتم و رسیدیم به خیابون سنگی همونجا که دوستش کار داشت
و دقیقا شلوغ ترین جا (داروخانه حکیم)
عاغا جا پارک نبود و ما یه جا وایسادیم که پلیس اومد
گفتم : الان حرکت میکنیم فقط یه دقه
یهو چیزی نگفت و دیدیم داره میخنده
ما هم خندمون گرفت یهو نگاه کرد دید ما میخندیم اونم زد زیر خنده باز
به فرشته گفتم نخند تا پر رو نشده
دیدیم نه از رو نمیره همینجور داره میخنده
پلیس خوشگلی هم بود (استغفراله) خواهرم گفت بدردت میخوره ها ، دریابش
دوستمون اومد و ما خواستیم حرکت کنیم ، خواهرم گفت ازش تشکر کن
یهو من یه بوق زدم و گفتم عاغا ممنون
دیوونه چشمک زد و لبخند
همینجور داشتیم مستقیم پیش میرفتیم سمت مرکز خرید
نزدیک یه سه راه یه موتور سوار بدون اینکه نگاه کنه اومد تو خیابون اصلی
منم سرعتم بالا بود و از اون ترمز بدا گرفتم
خواهرم گفت سریع برو بهش برسیم فحشش بدیم
منم سرعتم تند کردم و وقتی بهشون رسیدیم تا تونستیم فحش دادیم
میخواستیم یکم جلوتر آبجی فاطمه رو پیدا کنیم
وایسادیم ، اونا بهمون رسیدن وایسادن
گفتن : چی شده ؟؟؟
گفتم : چرا وقتی از خیابون فرعی میای بیرون یه نگاه نمیکنی؟؟
- معذرت میخوام ، ببخشید ، حواسمون نبوده
+ من بخاطر خودتون میگم ، آخه جونتون رو میزارین کف خیابون درسته؟
- اشکال نداره مگه نه بیمه ای میزدیمون، میکشتیمون
+ بیمه هستم اما وجدانم کجا رفته شما مردی واست کشتن راحته من وجدانم قبول نمیکنه بزنم و برم
- + خلاصه کلی معذرت خواهی کردن و رفتن
خواهرم گفت میخواستم فحششون بدم دیدم اینقد مودبانه صحبت کردی حرفمو خوردم . اما خیلی قشنگ حرف زدی کار خوبی کردی
گفتم : نمیدونم خلایق امرو چه خردن؟؟؟( مردم امروز چی خوردن "لهجه برازجونی") همه با لبخند حرف میزنن
رفتیم شهر ، فرشته تو حسابش هیچ پول نبود ، منتظر بود پول بریزن به حسابش
عاغا ما همینجور علاف تو شهر میگشتیم و عصبانی تا بالاخره پول اومد تو حساب
همه خریداشو کرد و بعد هم رفتیم مانیتورمون رو از تعمیرگاه آوردیم 40 تومن هزینش شد
منم یه شال مشکی خریدم خیلی خوشم ازش میاد . راحت رو سر وایمیسه
در آخر هم فرشته منو دعوت کرد به پیتزا و اونشب خیلی شیرین تموم شد