بعد منم آخر شبی دست به کار شدممامانم گفت آخرشبی چیکار میکنی برو بخوابگفتم تا همه خواب نرفتید یه چیزی بخورم و بخوابممامانم گفت چیهههههههههه این؟ گفتم دیدید همه از این خوشمزه ها میخواستید بعدش بقیه هم اومدن گفتن چیههههههههههههههههههگفتم کوفت هس بعد پرتقالا رو آوردم گفتم بشینید مغز پرتقال رو از بین اون پوستش دربیارید ببینم بعد هم خوردش کنید
بعدش خلاصه خاگینه هم که میدونید به ازای هر تخم مرغ یه قاشق آرد.البته میدونم میدونیدا حالا بگم که بد نیشکرم میریزیم من دوس ندارم اینقد شیرین باشه که آدم تا میخوره دیگه نتونه بخوره واسه همین اونقد شیرینش نمیکنم همچین ملیح
بعد اینم عسکش
بعد مخلوط مینوماییم
بعد ماهی تابه ی آگرین رو میاریمروغن میریزیم یه کمی و بعد مواد رو میریزیمبه این صورت
و بعد آماده میشود و یه تیکه برمیداریم
بعد اینم یه قاشق از ترکیباتش از نمای نزدیکدوباره هوسم شدولی نخورم دیگه خوب نی خرس گیریزلی میشم
خب اینو داشته باشید تا بعد که اومدمیا علییییییییییییییییی
فردا معماست
و امروز هدیه است
براتون آرزو میکنم ، خدا رو توی تک تک یاخته های بدنتون احساسش کنید . واقعا خدا برای من هر ثانیه داره یه معجزه نشون میده . معجزه ها خیلی کوچیکه مثل یه کادوی قشنگ از یه دوست مهربون اما همینکه میدونم هر لحظه همراهمه و باهام توی شادی و غم شریکه این بهترین هدیه است . نمیتونم معجزاتش رو بگم اما اگه بگم امروز یا همون چند روز پیش از آسمون یه چیزی تقدیمم کرد چیزی که همونقد از دست داده بودم دروغ نگفتم . آرزو میکنم خدا اینقد بهتون نزدیک بشه که زندگیتون پر از آرامش و شادی بشه. خدا خیلی بهمون نزدیکه همین الان چشماتون و ببندید یه نفس عمیق بکشید تا درب خونه دلتون باز شه اون پشت در منتظره درو به روش باز کن گوش دلتو شنوا کن شاید آیفونت مشکل داره اما صدای دق البابش میاد
آسمون خدا ، توی یه روز زیبا
نون تیری (یوخه) دلم خیلی میخواست که دامادمون برام آورد + گریپ فروت و اونم سیب هایی که سیاه و سرخش معلوم نیست
زیتون هندی
عکس به جا مانده از بَنگه
من متولد روز شنبه هستم و امسال عید روز شنبه است این و به فال نیک میگیرم
اولین نفر بودم که بهتون گفتم ؟؟؟
و اما شما رو دعوت میکنم به دیدن چند فیلم زیبا :
جمعه ای تلخ برای همشهری هایمان
یه دختر خاله داریم اینقد دخترشو پاستوریزه بار اورده که اسم برخی اعضای بدنش نه چندان عیب هم نمیدونه چیه اونروز فرشته خانوم که خدای کلیپای کارتونی غیراستاندارد شمارشو برداشت و توی واتس آپ براش فرستاد این دختر بچه 8 سالشه و هنوز نمیدونه " ک.و.ن" چیه ؟؟؟ بعد از دیدن کلیپ از دایی و پدرش میپرسه ک.ون یعنی چی؟؟؟ که همه در مرز آب شدن میرن بعد که میپرسن کی بهت گفته میگه فرشته یه کلیپ برام فرستاده توش میگه ک.ون کلا آبروی فرشته پیش پسرخاله رفت اینم کلیپ ( البته ما به چنین دختری نمیگیم پاستوریزه)
بسم الله الرحمن الرحیم
تهیه وُ تدوین : عـبـــد عـا صـی
در ضمن شما شماره میدید به پسرا نتی.یکیش پسر شرقی بود که شمارتو داشته.پس حرفام درست بوده.
1
میگن یه پیرمرده بوده نه دست داشته نه پا + کور هم، این پیرمرد همیشه و هرلحظه میگفته خدارو شکر
یکی از کنارش رد میشه میگه : تو که نه دست داری نه پا کور هم که هستی مگه خدا چی بهت داده که هر دقه میگی خدا روشکر
گفت : هر کس منو میبینه بواسطه من خداروشکر میکنه ، منم بخاطر اینکه واسطه خیر شدم و مردم قدر سلامتیشون رو با دیدن من میدونن خدا روشکر میکنم
این داستان و بی دلیل نگفتم
میخواستم بگم منم یه شباهتی به اون پیرمرده دارم . خداروشکر به هر چیزی رسیدم
یکی بخاطر حسادت یا رقابت به زور هم که شده بود خودش رو به اون چیز رسوند
من موقعی که میرفتم دانشگاه کاردانی چون کلاسام شب بود و از شهرم دور بود میرفتم خونه یکی از اقوام
اون ترسید شوهرش شیفته من بشه ، هر روز میگفت منم میخوام برم دانشگاه
حالا این دختر ده سال از زندگی متاهلیش میگذشت و دوره دبیرستان عقد کرده بود و به زور دیپلم گرفت
من که هدفش رو خوندم دیگه نرفتم خونش اونم قید دانشگاه زد
یا دوره کارشناسی که قبول شدم ، چند تا از دوستام هم تا دیدن من قصد ادامه تحصیل دارم اونا هم دو زدن دفترچه گرفتن
قبول هم شدن اما وقتی خدا نخواد نمیشه دوتاشون همزمان با دانشگاه حامله شدن
یکیش دانشگاه رو رها کرد چون شهرش دور بود ، یکیش هم به زور ترمی 4 واحد پاس میکرد و بقیش میفتاد تا تونست یه جوری ادامش بده
بعد که ازش میپرسیدم خوب چرا اینقد داری هزینه میکنی بزار بچت که دوسالش شد برو ادامه بده تا اینقد سختی نکشی . گفت نه من به اقوام شوهرم گفتم اگه نرم آبروم میره
بعدش ما گواهینامه گرفتیم خوب به کسی نگفتیم کسی هم نفهمید
تا سال بعدش که ماشین خریدیم
همه از همسایه و اقوام و دوست گرفته رفتن گواهینامه گرفتن و ماشین و برای یه بار هم که شده بود سوار شدن.البته بعضیا هم گواهینامه نگرفتن اما ماشین و واسه یه بار هم که شده بود جلوی ما سوار شدن تا بگن ما از شما چیزی کم نداریم
یا همین رنگ کردن درِ حیاط ، همه همسایه یه قوطی رنگ خریدن و خودشون افتادن به جون در حیاطشون
قربون خدا برم فک کنم اگه ازدواج کنم ، برن از کل طایفه و غریب و آشنا خواستگاری کنن تا بلکه یکی بیاد بردارشون . هر چند خداروشکر دختر همسایه زیاد نداریم و البته این اتفاق هم افتاد، یه خواستگار بدبخت اومد تحقیق از همسایه ها . عاغا این همسایه ها هر روز از ما میپرسیدن چی شد و چیکار کردین
منم به مامانم گفتم بگو ردش کردیم تا راهشون بکشن برن (هر چند ما خبری از اون خواستگار نداشتیم)
خدایا شکرت
2
یه بنده خدا میگفت یه قلک بزار کنار هر وقت گناه کردی یه پولی بندازش داخلش آخر ما پولارو بده به یه فقیر
من با خودم فکر کردم اگه به ازای هر گناه پول بندازم پس باید ماه بعد این پولا کمتر بشه و به فقیر کمتر میرسه
و تصمیم گرفتم اینکارو انجام بدم بهتره
به ازای هر کار خیر یه پول میندازیم تو قلک هر ماه میدیم به یه فقیر و سعی میکنیم ماه بعد بیشترش کنیم
بنظرتون بهتر نیست ؟؟؟
3
اما از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است
چهارشنبه فرشته خرید داشت ، به من گفت بیا بریم
میخواست با دوستش بره ، دوستش خیابون سنگی کار داشت
من تا لحظه آخر نمیدونستم ، وقتی فهمیدم گفتم من خیابون سنگی نمیام
خیلی شلوغه جای پارک هم گیر نمیاد
خلاصه با کلی اصرار رفتم و رسیدیم به خیابون سنگی همونجا که دوستش کار داشت
و دقیقا شلوغ ترین جا (داروخانه حکیم)
عاغا جا پارک نبود و ما یه جا وایسادیم که پلیس اومد
گفتم : الان حرکت میکنیم فقط یه دقه
یهو چیزی نگفت و دیدیم داره میخنده
ما هم خندمون گرفت یهو نگاه کرد دید ما میخندیم اونم زد زیر خنده باز
به فرشته گفتم نخند تا پر رو نشده
دیدیم نه از رو نمیره همینجور داره میخنده
پلیس خوشگلی هم بود (استغفراله) خواهرم گفت بدردت میخوره ها ، دریابش
دوستمون اومد و ما خواستیم حرکت کنیم ، خواهرم گفت ازش تشکر کن
یهو من یه بوق زدم و گفتم عاغا ممنون
دیوونه چشمک زد و لبخند
همینجور داشتیم مستقیم پیش میرفتیم سمت مرکز خرید
نزدیک یه سه راه یه موتور سوار بدون اینکه نگاه کنه اومد تو خیابون اصلی
منم سرعتم بالا بود و از اون ترمز بدا گرفتم
خواهرم گفت سریع برو بهش برسیم فحشش بدیم
منم سرعتم تند کردم و وقتی بهشون رسیدیم تا تونستیم فحش دادیم
میخواستیم یکم جلوتر آبجی فاطمه رو پیدا کنیم
وایسادیم ، اونا بهمون رسیدن وایسادن
گفتن : چی شده ؟؟؟
گفتم : چرا وقتی از خیابون فرعی میای بیرون یه نگاه نمیکنی؟؟
- معذرت میخوام ، ببخشید ، حواسمون نبوده
+ من بخاطر خودتون میگم ، آخه جونتون رو میزارین کف خیابون درسته؟
- اشکال نداره مگه نه بیمه ای میزدیمون، میکشتیمون
+ بیمه هستم اما وجدانم کجا رفته شما مردی واست کشتن راحته من وجدانم قبول نمیکنه بزنم و برم
- + خلاصه کلی معذرت خواهی کردن و رفتن
خواهرم گفت میخواستم فحششون بدم دیدم اینقد مودبانه صحبت کردی حرفمو خوردم . اما خیلی قشنگ حرف زدی کار خوبی کردی
گفتم : نمیدونم خلایق امرو چه خردن؟؟؟( مردم امروز چی خوردن "لهجه برازجونی") همه با لبخند حرف میزنن
رفتیم شهر ، فرشته تو حسابش هیچ پول نبود ، منتظر بود پول بریزن به حسابش
عاغا ما همینجور علاف تو شهر میگشتیم و عصبانی تا بالاخره پول اومد تو حساب
همه خریداشو کرد و بعد هم رفتیم مانیتورمون رو از تعمیرگاه آوردیم 40 تومن هزینش شد
منم یه شال مشکی خریدم خیلی خوشم ازش میاد . راحت رو سر وایمیسه
در آخر هم فرشته منو دعوت کرد به پیتزا و اونشب خیلی شیرین تموم شد