خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

چرا دوست‌دخترها و دوست‌پسرها ازدواج نمی‌کنند؟!

دمنوش اندیشه

این نوع دوست‌ها دوست ندارند غم، نگرانی، سختی‌ها و تعهّدات خانوادگی را تحمّل کنند و فقط فکر لذّت‌اند، زندگی مشترک هم آمیزه‌ای از غم‌ها و شادی‌هاست.

وبگاه "دمنوش اندیشه" نوشت:

در عصری زندگی می کنیم که زنان و مردان ، همگی در جامعه و لایه های مختلف آن حضور دارند. بی شک دیگر نمی توان مانند قدیم انتظار داشت تا مردان فقط با مردان سخن بگویند و زنان فقط با زنان ! چرا که معلم زن ، پرستار زن ، منشی زن ، استاد زن ، فروشنده ی زن و حتی راننده ی زن هم در این جامعه مانند مردان ، دیده می شوند .

بیشتر بخوانید

چکیده ای کلی از کتاب"به سوی کامیابی"اثر آنتونی رابینز

مردان برتر،راه ثابتی برای موفقیت در پیش گرفته اند.من آنرا فرمول نهایی موفقیت می نامم. در این راه اولین قدم  آن است که نتیجه دلخواه را بدانید.یعنی دقیقا مشخص کنید که چه می خواهید. قدم دوم انجام عمل است وگرنه خواسته شما بصورت رویایی باقی خواهد ماند.باید قدم هایی بردارید که به عقیده خودتان به اغلب احتمال،شما را به هدف دلخواه می رساند. اقداماتی که ما میکنیم همیشه ما را به نتیجه مطلوب نمی رساند.بنابراین قدم سوم یافتن راهی برای کنترل است که بازتاب ها و نتایج اقدامات خود را بررسی کنیم و هر چه سریع تر بفهمیم که کارهایی که می کنیم ما را به هدف نزدیک یا از آن دور می سازد.باید بدانید دستاورد عملکرد شما چیست.خواه عملکرد شما گفتگو با کسی باشد یا عادات روزمره زندگی،اگرآن دستاورد دلخواه شما نیست،دقت کنید که عمل شما چه نتایجی به بار آورده تا اینکه بعنوان تجربه انسانی؛از آن چیز یاد بگیرید.سپس قدم چهارم را بردارید و آن ایجاد نرمش برای تغییر رفتار است تا به نتیجه مورد نظر برسید.اگر به افراد موفق توجه کنبد می بینید این قدم ها را برداشته اند.یعنی ابتدا هدفی برای خود برگزیده اند،چون تا هدفی در کار نباشد نمی توان به آن رسید.سپس شروع به اقدام کرده اند زیرا فقط دانستن هدف کافی نیست.آنها توانسته اند قیافه دیگران را بخوانند و عکس العمل هارا متوجه شوند،سپس رفتار های خود را سازگار کرده و تغییر داده اند تا بدانند چه حرکتی مناسب تر است.

هفت خصلت موفقیت:

1- عشق! همه افراد برای حرکت خود دلیلی یافته اند، هدفی تقریبا آزاردهنده که آنها را از درون خود می خورد و در عین حال انرژی مثبت می دهد و بسوی عمل، رشد و فزونی می راند.

2- ایمان! میان کسانی که موفق می شوند و آنان که شکست می خورند تفاوت عظیمی از لحاظ اعتقادات هست.عقیده ما درباره آنچه هستیم و آنچه که می توانیم باشیم دقیقا مشخص کننده آینده ماست. عشق و ایمان به منزله سوخت یا نیروی محرکه ای هستند که ماشین وجود را بسوی ترقی حرکت می دهند.اما حرکت اولیه کافی نیست.لذا برای رسیدن به مقصود باید برنامه هدفمند داشته باشیم.

3- برنامه ریزی!  برنامه ریزی راهی برای  سازمان دادن منابع و نیروهاست.

4- مشخص بودن ارزش ها! ارزش قضاوتی است اساسی، اخلاقی و عملی، در مورد اینکه چه چیزهایی دارای اهمیت می باشند. ارزش ها،نظام های اعتقادی خاص ما هستند که به ما می گویند چه چیزی در زندگی ما درست و چه چیزی غلط است.وقتی موفقیت های بزرگ را از نظر میگذرانیم تقریبا همیشه به کسانی بر میخوریم که به روشنی می دانند چه چیزی واقعا مهم است.

5- انرژی! حرکت بسوی زندگی بهتر با حالت سستی و افسردگی،تقریبا غیر ممکن است.افراد پیشرو همیشه در پی فرصت هستند.گویی فرصتهایی که که همه روزه پیش می آید به آنها نیش می زند و معتقدند که انسان هیچ وقت به اندازه کافی وقت ندارد.

6- جلب دوستی! افراد موفق قدرت فوق العاده ای در جلب دوستی دیگران دارند.

7- تسلط به فن ارتباط! نحوه ارتباط با دیگران و خودمان مشخص کننده کیفیت زندگی ماست. افراد موفق کسانی هستند که میدانند چگونه با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنند و آنگاه آن تجربیات را به گونه ای به خود انتقال دهند که سبب شود تغییرات لازم را با موفقیت به وجود آورند.

 

v    افراد موفق می خواهند به هر قیمت موفق شوند و این از خصوصیاتی است که آنها را از مابقی مردم متمایز می کند.برای رسیدن به موفقیت کارهای زیر را در نظر بگیرید:

 

ü     . مجموعه آرزوهای خود را مدون سازید. فقط هدفها را یادداشت کنید و هیچ محدودیتی برای خود قائل نشوید

 

ü     مهلتی برای هدف هایتان در نظر بگیرید.

 

ü     از میان مهم ترین هدف هایی که برای امسال در نظر گرفته اید چند هدف را انتخاب کنید.

 

ü  با این پنج قائده آنها را بسنجید:هدف ها را بطور مثبت بیان کرده اید؟بلحاظ حسی دقیقا برای شما مشخص هستند؟آثار جنبی آنها مشخص هستند؟ وقتی به آن هدفها رسیدید چه احساسی خواهید داشت؟(یعنی چه می بینید،چه می شنوید و چه چیزی را لمس و احساس می کنید؟) آیا این هدفها مورد پسند شما و دیگران است؟

 

ü     منابع و امکانات مهمی را که برای رسیدن به اهداف در اختیار دارید روی کاغذ بنویسید( مثلا خصوصیات خوب اخلاقی،دوستانی که دارید،منابع مالی،تحصیلات،وقت،انرژی، سرمایه و...)

 

ü     توجه خود را به مواقعی معطوف کنید که از امکانات به خوبی استفاده کرده اید.سه تا پنج مورد در زندگی را به یاد آورید که در کاری موفق بوده اید.توضیح دهید چه کردید تا به آن موفقیت دست یافتید.

 

 

ü     بنویسید که برای رسیدن به اهداف چگونه فردی باید باشید؟مثلا اگر در نظر دارید رهبری جامعه ای را بعهده بگیرید و دگرگونی بزرگی ایجاد کنید،شرح دهید کسی که به چنان مقامی انتخاب می شود چگونه آدمی است.

ü     موانع رسیدن شما به مقصود چه عواملی هستند.چه کارهایی را مرتبا باید انجام دهید تا به نتیجه دلخواه برسید؟اگر نمی دانید فردی را که قبلا در کار مورد نظر شما توفیق یافته مدل قرار دهید.

 

ü     چهار هدف کلیدی را در نظر بگیرید و برای هریک اولین طرح مقدماتی قدم به قدم را تنظیم کنید.برای شروع از خود بپرسید اولین قدمی که برخواهم داشت چیست؟مطمئن ترین راه برای نیل به بهروزی و ترقی چیست؟این است که کسی را که قبلا به هدفهای مورد نظر شما رسیده مدلسازی کنید.

 

 

ü     مدل هایی را برای خود بیابید. نام سه تا پنج نفر از افرادی که به اهداف مورد نظر شما رسیده اندبنویسید و در چند کلمه خصوصیات و رفتارهایی را که موجب موفقیت آنها شده است را مشخص کنید.اگر این اشخاص با شما شخصا صحبت می کردند به شما چه می گفتند؟همان را روی کاغذ بنویسید.

 

ü     هدفهای گوناگون داشته باشید.

 

 

ü     محیط کاملی را در ذهن طراحی کنید.اگر نتوانید تصویر روشنی از یک روز ایده آل در ذهن داشته باشید چگونه ممکن است عملا چنین روزی را در زندگی ایجاد کنید؟

 

دردناک ترین چیزهای زندگی دو چیز است:

یکی درد ناشی از انضباط و دیگر درد ناشی از تاسف و درد تاسف به مراتب سنگین تر است.  

 

دعای پایانی(دعای ایرلندی):

خدا کند راه ها همیشه بر روی شما گشوده باشد، بادها پشتیبان شما باشند، آفتاب چهره شما را گرم کند و باران به نرمی بر کشتزارهای شما ببارد.........وتا روزی که یک بار دیگر در خدمت شما باشم، خداوند شما را در پنجه قدرت و رحمت خود حفظ فرماید.خداحافظ و حق نگهدار.

 

چگونه با ترس از صحبت کردن در جمع مقابله کنیم؟

می‌گویند ترس از مرگ دومین ترس بزرگ بشر است، خوب دقت کنید نگفتم اولین ترس، بلکه گفتم دومین ترس. پس اولین ترس کدام است؟ همین ترس از صحبت کردن در یک جمع. این ترس به اشکال مختلف خودش را نشان می‌دهد: ضربان قلب بالا می‌رود، دست و پا ها به لرزه می‌افتند، کف دست عرق می‌کند، در بعضی ها صورت و گوشها قرمز می‌شوند و ... ترس، مانع بزرگی است برای پیش رفتن اصلاً بوجود می‌آید که ما را متوقف کند تا ببیند آیا توان مقابله با آن را داریم یا نه. یک جور امتحان است و ما باید خودمان را برای این امتحان آماده کنیم. ترس درست مثل هوای خیلی خیلی سردی است که می‌وزد. روستائیان ایرانی که در کوه و کمر و برف و کولاک سرگرم کار می‌شوند وقتی صحبت از تاریکی و سرما می‌شود می‌گویند وقتی ترسیدی و سرما به تو هجوم آورد، سینه هایت را سپر کن و برو جلو و آنها را هل بده به عقب، اگر بلرزی و کز کنی یک گوشه‌ای، سرما و ترس تو را از پای در می‌آورند. (که هر جا هست سلامت باشد سید موسی، دهقانی که اینها را به من آموخت.) ترس مانع بزرگی است در راه رسیدن به موفقیت. اگر به ترس فکر کنید کارتان تمام است، راه حل این است که او را عقب بزنید. هر وقت ترس به سراغتان آمد یاد داستان سید موسی که برایتان نوشتم بیافتید و کارتان را ادامه دهید. ترس می‌خواهد که شما به او فکر کنید و برای همین از خودش علائمی بروز می‌دهد: دست هایتان عرق می‌کنند و دهانتان خشک می‌شود و ... 

گاهی اوقات بعضی مردم، آنها که از ترس هراسی ندارند، از ترس شما سوء استفاده می‌کنند تا شما را ضعیف جلوه دهند و موقعیت شما را تصاحب کنند. وقتی این را بدانید پس کاری می‌کنید که ترس از ترساندن شما و رقیب از سوء استفاده از شما مایوس شود. 

صحبت کردن در جمع، سخنرانی کردن و بخصوصو ارائه جلسات Presentation برای آنها که در صنعت تبلیغات یا نت وورک مارکتینگ هستند به عنوان موثرترین روش برای شناساندن کالا و خدماتی که برای عرضه و فروش دارید شناخته شده است. اگر بترسید می‌دانید که هیچگاه این موفقیت و فرصت‌ها را به دست نخواهید آورد. پس آن زمانی که ترس هجوم آورد تا دل شما را تسخیر کند، به جای فکر کردن به ترس، به نکات مثبتی بیاندیشید که می‌دانید بعد از سخنرانی یا ارائه Presentation خود به دست خواهید آورد: یک فروش دیگر، یک رابطه خوب کاری، یک اعتبار بیشتر، جلب اطمینان مشتری و ... به جای فکر کردن به اینکه چرا دست هایم می لرزد؟ چرا زبانم بند آمده؟ خودتان را روی این موضوعات متمرکز کنید که هدف من برای این جلسه این است که شما (مشتری) متقاعد شوید طرحی که برایتان داده ایم بهترین طرح است برای دستیابی به موفقیت، هم برای شما و هم برای من. دیدید؟ با چند بار گفتن این جملات در دل، اصلاً یادتان می‌رود که چیزی به عنوان ترس هم وجود دارد. ترس از مرگ هم همینطور است، درست وقتی که به آن فکر می کنید دچارش می‌شوید، اما وقتی شش دانگ حواستان به زندگی و لذت‌های زندگی است، ترس از مرگ هم فراموش می‌شود. 

برای رهایی از دام ترس، باید تمرین کنید. صبح ها پیش از رفتن به سر کار می توانید خودتان را برای مقابله با ترس گرم کنید. درست مثل بازیکن تیم فوتبالی که قرار است به در مقابل تیم ترس فوتبال بازی کند. ببینید که همه ی ما در یک صحنه زندگی می کنیم، در صحنه ی تئاتر هم همینطور است، بازیگران خودشان را گرم می‌کنند مثل یک جور مدیتیشن برای رهایی از دام ترس در میان تماشاگران. 

روی یک پا بایستید و پای دیگرتان را که روی هوا نگاه داشتید شروع کنید به تکان دادن به سمت بیرون، انگار می‌خواهید عنکبوتی را که روی پایتان افتاده است را از روی پای تان پرت کنید به کناری تا از شرش خلاص شوید. وقتی که این کار را می‌کنید در خودتان این را بگویید که : هرچی ترس بود در دلم انداختم بیرون و دیگر اثری از آن نیست. بعد همین کار را با پای دیگرتان انجام دهید. بعد نوبت به دستانتان می‌رسد، درست مثل حالتی که آب روی آنها ریخته و شما می‌خواهید آب را از روی دستتان بتکانید، شروع کنید به تکان دادن دست‌هایتان در هوا و اطراف و بگویید که : هرچی ترس بود در دل و ستم انداختم بیرون و دیگر اثری از آن نیست. بعد دست‌هایتان به کمر بزنید و سینه‌ها را جلو بیاورید و بگویید امروز خودم را برای انجام کارهایم آماده کرده‌ام. چند جمله آماده کنید و به سر کار بروید، می‌توانید روی جمع دوستان تان تمرین کنید، آنها را دور خودتان جمع کنید و یک سخنرانی کوتاه و جالب برایشان ترتیب دهید وقتی صحبت می‌کنید تجسم کنید که آن دوستان، مشتریانی هستند که قرار است یک ساعت بعد با آنها جلسه داشته باشید. 

هر وقت ترس با علائمی خودی نشان داد، بر عکس از ده به یک بشمارید و در ضمن شمردن به این فکر کنید که اگر این جلسه را درست انجام دهید، قرار داد را بسته‌ اید و موفق خواهید شد و در جمع دوستان و آشنایان و رئیس‌تان اعتبار بیشتری کسب خواهید کرد. اگر زبان‌تان بند آمد و دهانتان خشک شد، آگاهانه گوشه‌ای از انتهای زبان تان را آرام گاز بگیرید تا دهانتان تر شود و بتوانید کار را ادامه دهید. 

منبع :http://www.webfaqt.com

راه های ساکت کردن مغز و کاهش استرس


چطور می توان صداهای مغز را خاموش کرد، استرس را کاهش داد و شادتر زندگی کرد؟ در این مطلب مصاحبه ای از نویسنده کتاب «ده درصد شادتر» را برایتان آورده ایم که در آن به نکات بسیار جالبی برای زندگی شادتر اشاره می کند که کاملا کاربردی و عملی هستند و در زندگی روزمره می توان از آنها بهره گرفت. این مطلب، دقیقا کارهایی هستند که خودِ «دَن هریس» آنها را در زندگی خود انجام داده و نتیجه گرفته است.

دَن هریس، خبرنگار برنامه صبحگاهی تلویزیون آمریکا است که در سال 2004 میلادی، با هیجان و استرس زیادی که داشت، یک آبروریزی درست و حسابی در برنامه زنده به پا کرد. پس از آن رویداد بسیار تلخ در مقابل میلیون ها بیننده، تصمیم گرفت روی مغز و رفتار و گفتار خود کنترل بیشتری داشته باشد. نتیجه تلاش و تجربه او، همین کتابی است که نوشته است؛ «ده درصد شادتر».

ما این مطلب را نوشته ایم تا در میان پاسخ‌هایش راه های ساکت کردن مغز و کاهش استرس را یاد بگیرید.


1. منظورتان از «10 درصد» چیست؟ از کجا به این عدد رسیده اید؟
هنگامی که تازه مدیتیشن را آغاز کرده بودم، یکی از دوستانم پرسید چرا این کار را می کنی مگر تو مشکلی داری که این مدل خلسه و تمرکز عمیق را هر روز تکرار می کنی؟ و من در پاسخ به او گفتم: این کار من را 10 درصد شادتر می کند. همین جمله و واکنش دوستم جرقه ایده این کتاب را در سر من پروراند. این تیپ تمرین ها نمی توانند همه زندگی ما را تغییر دهند. اما بدون شک بخشی از آن را بهتر خواهند کرد.

2. شما در کتاب خود اشاره کرده اید که مدیتیشن یعنی رهایی از مشکلات ضمیر ناخودآگاه و کشف و برطرف کردن آنها. آیا تعریف دیگری هم برای آن دارید؟
به مدیتیشن به عنوان ورزشی برای مغز نگاه کنید. بسیاری از انسان ها زمان زیادی را صرف تغییر دکوراسیون خانه یا رسیدگی به وضع ظاهری خود اختصاص می دهند. اما تعداد کمی هستند که به ذهنشان هم اندازه جسمشان اهمیت دهند. بسیاری از ما هنوز نمی توانیم ذهن خود را پالایش کنیم و همه تجربیات زندگی را از یک فیلتر عبور دهیم. این کار، ساده ترین و قابل اعتمادترین روش برای افزایش تمرکز، خونسردی و حضور در لحظه است.

3. منظورتان از «حضور در لحظه» چیست؟
ساده ترین تعریف برای حضور در لحظه این است که بدانید در مغزتان چه می گذرد و بتوانید روی آنها تسلط داشته باشید. حضور در لحظه می تواند به انسان ها کمک کند تا بیهوده عصبانی نشوند یا افکار منفی را تا اندازه زیادی از خود دور کنند. این سیستم در بی تفاوت بودن نسبت به صداهای منفی مغز بسیار کمک کننده است و به عقیده من می توان گفت قدرت ماورایی و عالی دارد. حضور در لحظه یعنی به عمد در زمان حال زندگی کنیم و همه حقایق را باور داشته باشیم.

آدم های طمع کننده دو نوع هستند دوستان عزیز. تکلیف آدم با اولی ها روشن است.چرا؟ چون آمده اند یک جایی از اموال آدم را کَنده اند و حالا دزدند. و شما شاکی. و میروید شکایت میکنید و عذاب میکشید. دسته ی دوم ،تکلیف آدم با دومی ها به طور وحشتناکی مبهم است.تیره و تار. می آیند. چرا؟ چون آشناید. سرشان را میکنند توی زندگی آدم و باز چرا؟ چون آشنایند. تمام زندگی آدم را بررسی میکنند که ببینند چه چیزی را میتوانند از آن خودشان کنند یا حداقل چه چیزی را میتوانند برای مدتی استفاده کنند ، یا حداقل تر چه چیزی را که نمیتوانند استفاده کنند برای استفاده کننده محروم کنند. شما نمیتوایند به این ها بگوید دزد. شما نمیتوانید شاکی شوید. شما نمیتوانید بروید شکایت کنید. چرا؟ چون آشنایند خب. چون شما باید توی زندگی تقاص آشنا بودن با بعضی ها را پس بدهید. این جزئی از زندگی است. شما توی این جز از زندگی حالتان از "احترام" بهم میخورد. شما توی این جز از زندگی فقط سعی میکنید احترام خودتان را نگه دارید ،چرا؟ چون نگه داشتن "احترام خودتان" وظیفه شخصی شما ست، و هیچ کس برای شما نگهش نمیدارد چون سنگین است. حالا متوجه شدید؟ برای نگه داشتن احترام خودتان باید به دومی ها تا جاهای خیلی باریک کاری نداشته باشید ، فقط در جاهایی که حتا دیگر باریک نیستند میتوانید بهش کار داشته باشید.توی این فرآیند دومی ها برای شما تبدیل میشوند به  هیچکس .