خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

آغوش عشقم, آخرین سرپناه من

| http://uniqelove.blogfa.com/|عکس های عاشقانه| http://uniqelove.blogfa.com/|

در آغوش توام ، رفته ام به رویاهایم ، خواب نمانده ام از این احساسم ، در این خواب و بیداری ، لذت در کنار تو بودن را درک میکنم ،هیچگاه  این سرپناه گرم را ترک نمیکنم ، من از عشق نگاه تو خیره شده ام به چشمانت ، هیچگاه برای دیدنت لحظه ای را از دست نمیدهم!

 

در آغوش توام ، آرام تر از همیشه ، و ای کاش میشد که همیشه اینجا بمانم، آغوشت را آخرین سرپناه خودم بدانم، اگر عمری باقی نمانده ، در آغوش تو بمیرم
همینجا میمانم ، همینجا تمام حرفهای دلت را میخوانم، و همینجاست که میدانم مرا دوست داری ،خیالم راحت است  هیچگاه تنهایم نمیگذاری
میروم به اعماق خاطره هایمان ، چه صبری داد به ما عشقمان
گذشتیم با هم از سردی لحظه ها ، رسیدیم به آخر خط همه غمها ، رها شدیم از هر چه غصه بود ، آخر سر شدیم یکی از شیرین ترین قصه ها!
در آغوش توام ، رفته ام به رویاهایم ، خواب نمانده ام از این احساسم ، در این خواب و بیداری ، لذت در کنار تو بودن را درک میکنم ،هیچگاه  این سرپناه گرم را ترک نمیکنم ، من از عشق نگاه تو خیره شده ام به چشمانت ، هیچگاه برای دیدنت لحظه ای را از دست نمیدهم!
مرا بگیر و رهایم نکن ، اگر هم خواستم ناخواسته لحظه ای پرواز کنم ، مرا پر پر کن، من به عشقمان شک ندارم ، من که جز تو کسی را ندارم ،پس اسیرم کن تا همیشه ، این لحظه هیچگاه بهانه ای نمیشود از اینکه زندانم در قلب مهربان تو!
لبریز از عشقم ، خالی از هر نیازی ، به سوی آنچه که آرزویش را دارم ، به سوی تو می آیم که تنها آرزوی منی !
رو به سرچشمه روشنی ها ، دنیای من تاریک میشود اگر نباشی
در آغوش توام ، شعر با تو بودن را برایت میخوانم ، شعری که با من و تو آغاز میشود، من و تو یک روز با هم میرویم اما شعر با تو بودن هیچگاه تمام نمیشود

سلام و احوال پرسی

سلووووووووووووم دوست جونام....

به وبلاگم خیلی خیلی خیلی خوش اومدید....صفا آوردید...قدم رنجه کردید...

 

وبلاگم بیشترش، نه همشا...طنزه! و هدفم بیشترش خنده ی شماست...

 

به همه چی هم این جا کار داریم...

 

خواهشن بی جنبه بازی رو اینجا بذارید کنار...

 

وگرنه خفن قاطی میکنم....

 

 

اصلنم اینجوری نیست که طرفدار پسرا باشم و بخوام دخترا رو خراب کنم...

 

 

لدفن بدون کامنت از وبلاگ بیرون نرید...کامنتاتون بهم میفهمونه که یه سری هستن که وبلاگم رو دنبال میکنن

 پس زود به زود مطلب میذارم...

 

کپی هم خواستید بکنید من مشکلی ندارم چون خودمم از جای دیگه کپی می کنم....

 

در ضمن من با کسی هم سره دعوا و جنگ ندارم...

 

همتونم دوست دارم...

 

دیگه اینکه شاد باشید...

زمان چشم نمیخواهد چشم دل میخواهد.نوشته :مجتبی عزیزیان

راستی میدونی آدمای کور یا روشن دل یا نابینا یا به قول خودمون بچه های انجمن عصای سفید ساعت و یا همون زمان رو از من وتو بهتر می دونن. چون منو تو چشم داریم و می بینیم و همیشه سر گرم هستیم و گمشده در زمان. ولی اونا با چشم دلشون می بینن این چشم دل تو علم بهش میگن متافیزیک این نوشته های من شاید ریشه علمی نداشته باشه. ولی خودم تجربه کردم و با چشم هام چیزی رو که می تونستم ببینم دیدم. نمی گم همه چیزو دیدم ولی بعضی ها رو دیدم. آره میگن وقتی آدم یه حسی رو از دست میده بقیه حس هاش قوی تر میشه. وجای خالی اون حس از دست رفته رو پر میکنه. ایشالا جای حس همه پر باشه. مثلا میگن افراد نابینا س انگشتهای دستشون هم چشم دارن و هم گوش دارن و هم زبان یعنی تمام بدنشون مثل چشم عمل میکنه . من با متا فیزیک کار ندارم. اصلا میدونی چند وقته با کار. کاری ندارم و بیکارم.

بچه که بودم یه مرد 40 تا 45 ساله بود با یه عصای سفید الان 15تا 16 سال گذشته که من ایشون را ندیدم. یا از وضع و احوالش خبری ندارم. شاید اوضاع مالیش خوب شده و از محل من رفته . یا تو این طرح جدید شرکت کرده رفته شهرستان خودش یا هم به رحمت خدا رفته. همیشه یه دست کن و شلوار قهوه ای به تن میکرد. با یه صورت آبله زده یعنی عینک نداشت حتی عینک آفتابی هم نمیزد. این بیماری آبله هم خیلی جنایتها کرده تو طول تاریخ چشم خیلی ها رو بست خیلی ها رو ناکام از این دنیا برده خیلی ها رو کور کرده و صورت خیلی ها رو مثل کره ماه یا پنیر تبریزی پر چاله .چوله کرده یادم رفت خیابونهای تهران. و هیچکس حتی تا امروز یا همین ساعت از دستش نه شکایت کرده اگر هم شکایتی شده صداش به جایی نرسیده. به نظر من تو دادگاه لاحه باید محاکمه شه به عنوان جنایتکار جنگی یا اعامش کنن یا تبعید بگذریم از داستان خودمون دور نشیم. مسئله ما این بود که بچه های عصای سفید زمان دستشونه و از زمان بهترین استفاده رو میکنن . 

تشکر و قدر دانی ویژه از استادانم

به نام خداوند گل ها و پروانه ها


سلام و عرض ادب و احترام


انسان به داشتن همکارانی فهیم و با ادب و عزت مند  ،احساس غرور و افتخار می کند.در این چند

روزه شرمنده همکارانی گشتم که باید در برابر ادب و احترام وتواضع و علم آن بزرگواران  ، زانوی


ادب بر زمین نهم . هیچ چیز برای قدر دانی نیست جز تشکر با  کلماتی که آن هم ناقص است و


کوچک.


از یکایک همکاران که پیامک فرستادند .بزرگوارانی تلفن نمودند تشکر و قدر دانی می کنم.


همکاران ارجمندم در خراسان های رضوی ، شمالی و جنوبی ، استان تهران ، استان آذربایجان


شرقی ( شهرستان زیبای تبریز و شهرستان شیخ محمود شبستری ( شبستر عزیز و همکار گران

قدر و محترم و فهیم جناب آقای حیدری ) و استان زیبای البرز و سایر  شهرهای ایران آسمانی )


  همکاران هوشمند و فرزانه من سوال می فرمایند که نمونه سوال هشتم دارید . من در خدمت


شما هستم لطف بفرمایید اگه مشکلی نیست به همراه من  پیام بفرستید  من در خدمت شما


بزرگواران ،  هستم  و برای شمارتون  نگران نباشید  بعد از ارسال  پاسخ پیامک تون  شماره تلفن


 شما  پاک می شود .  لازم به ذکر است خدمت شما عرض بکنم ایمیلی بر روی وبلاگ قرار دارد که


  از آغاز شروع وبلاگ که چندین سال می باشد  باز نشده  .زیاد ایمیلی نیستم . شاید الان

دیگه کارایی ندارد من ازش خبر ندارم.  حتی  گوشی به دست نیز نیستم . و هیچ گونه وابستگی

به آن ندارم. ( گوشی ساده ی نوکیای پیش پا افتاده فقط برای مکالمه و پیامک ، خدا بده سلامتی ،

تمام )


همکاران ارجمندم فرمودند که ایمیل فرستادند من شرمنده شما هستم ببخشید به خدا ،


لطف بفرمایید پیامک بدهید  من در خدمتم .

اگرچه ممکن است سوالات خیلی مورد پسند همکارانم نباشد ولی خوب ،  چون عده ای از دوستان

فرمودند که از آن استفاده می کنند به احترام این عزیزان ، تا بعد امتحانات رمز برداشته نمی شود.


خداوند  پشت و پناهاتان.


  پس از چن وقت دید بابای لیلی
که سنِ دخترش گردیده خیلی!
 
درون خانه بوی ترشی آید . .
خدایا.. دخترم ترشیده شاید!!
 
سراسیمه به مجنون زد ایمیلی
نمی پرسی چرا احوالِ لیلی!؟
 
هنوزم عشق لیلی در دلت هست؟
هنوزم عکس او در تبلتت هست !؟
 
تو داماد منی من شک ندارم . . !!
نیازی دیگه به مدرک ندارم . . !!
 
شود این تحفه را با سیکل هم بُرد
نیازی نیس به دانشگاه آکسفورد!
 
بیا تا منزلم.. مجنون ترینم . .
الهی دوریِ تان را نبینم . . !!
 
* * * *
چو کرد فکراشو مجنون زد ایمیلی
پس از یک هفته به بابای لیلی . .
 
بگفتا چند سالی دیر کردی . .
زیادی جانِ من تأخیر کردی !!
 
نباشد در سر از لیلی هوایی . .
که دارم چند دوستِ اجتماعی!!
 
زِ بس هر چیز، این دوره گرونه
محاله زن بگیرم این زمونه !!
 
کنون ظرفی بزرگ با پُستِ ریلی
فرستادم.. بریز ترشیه لیلى