مصطفی پاشایی:
در حال ضبط مستند مرتضی پاشایی - دوستان عزیزم " خانواده خاص" ؛ هر نوع مستند با هر اسم دیگری در سایت های اینترنتی هیچگونه رسمیتی نداره و بدون اجازه خانواده مرتضی بر روی سایت هاست . مستندی که تحت نظارت خانواده در حال تهیه است کامل ترین و جامع ترین مستند در حال تهیه است که به خیلی از سوالات شما در مورد مرتضی پاسخ داده خواهد شد . "متاسفانه اشخاصی با اسم پخش رایگان اقدام به تهیه این فیلمها میکنن و بعد ما متوجه میشیم که قصد فروش کار به مبالغ هنگفت به بعضی سایت ها رو دارن و این یعنی بی اخلاقی " . در ضمن عواید مستندی که تحت نظر خانواده مرتضی در حال تهیه است قراره در کار خیر مورد استفاده قرار بگیره . در مورد این مستند هر سوالی دارید می تونید به پیج شاهین صمد پور کارگردان این کار مراجعه کنید
نقاشی چهره از مرتضی کار دوست خوبم سجاد مرادی عزیز
"خانواده خاص "جاودان شد .... گردنبندی که خانواده خاص روز تولد مرتضی بعنوان هدیه براش آورده بودن و مرتضی خیلی دوست داشتش
احسان حاج صفی عزیز که با تقدیم گل غرور آفرینش به مرتضی نشان داد که در عین حال که ورزشکار بزرگیه ، هنر دوست و هنرمند هم هست ، ازش به خاطر این پیروزی و این حرکت هنرمندانه بینهایت تشکر میکنم
یکی از بهترین روزهای زندگی من - کنسرت برج میلاد - مهرماه سال ١٣٩٢ -چقدر زیبا بود وقتی که برای دومین بار مرتضی رو بر روی استیج برج میلاد میدیدم
می بینی چی به روزم عشق آورد
حالا راهه تو دوره ، دل من چه صبوره ،کاشکی بودی و میدیدی ، زندگی چه سوت و کوره
سمت راست تصویر بیسکوییت مادر میبینید - این رو به خاطر این گذاشتم که آخرین خوراکی که مرتضی خورد همین بیسکوییت مادر بود و خودش خواست این بیسکوییت رو از دست مادرمون بگیره
تا به حال شده با خودتان در مورد اینکه ثروت چگونه به دست میآید، فکر کنید؟ اگر احساس میکنید که ثروت خارج از دسترس شماست، شما تنها نیستید. بر طبق برخی تجارب به دست آمده، اگر افراد فقط برخی از عادات بد خود را کنترل میکردند، میتوانستند نردبان ثروت را با موفقیت بالا روند و در صدر آن قرار گیرند. به هر حال ممکن است شما به این گفته شک کنید و البته حق هم دارید. ابزارهای ثروتمند شدن برای افراد مختلف، گوناگون است ولی تجارب گویای این مطلب است که اشتباهات مالی بسیاری از افراد، آنان را از ثروتمند شدن دور نگه داشته است.
به نظر شما ثروت چیست؟
بسیاری از افراد ثروت را با داشتن یک عمارت یا یک قایق بادبانی بزرگ برابر نمیدانند. درواقع بر اساس نتایج یک بررسی، 7 درصد از افراد ثروت را به داشتن داراییهایی مثل ماشینها، خانهها و قایقها وابسته میدانند. در عوض بسیاری از افراد (33 درصد) ثروتمند بودن را در این میدانند که به اندازه کافی پول داشته باشند که برای حقوق بعدیشان نگران نباشند. علاوه بر این، 26 درصد ثروتمند بودن را در این تعریف میکنند که آنقدر پول داشته باشند که شغلشان را رها کنند. فقط 17 درصد از افراد احساس میکردند که ثروتمند بودن به این معناست که دارایی آنها حداقل یک میلیون دلار یا بیشتر باشد و 11 درصد نیز گفتهاند که درآمدهای سالانه شش رقمیشان باعث میشود که احساس ثروتمند بودن کنند. جالب این است که بسیاری از ثروتمندان خود را ثروتمند نمیدانند. شاید به این خاطر که ثروت آنان خیلی کمتر از حدی است که بتوانند هر چه میخواهند در اختیار داشته باشند!
به هر حال 9 علت وجود دارد که اگر افراد گرفتار آن شوند، هرگز ثروتمند نخواهند شد:
ولخرجی کردن
بر اساس نتایج یک بررسی، 52 درصد از افرادی که عادت دارند زیاد پول خرج کنند، بسیاری از خواستههایشان را از طریق پساندازهایشان جبران میکنند و 22 درصد هم به کارتهای اعتباریشان وابستهاند. نابود کردن همه پولهایتان راه رسیدن شما به ثروت نیست. شما باید مراقب باشید تا جایی که میتوانید پول اضافه خرج نکنید و یک بودجه واقعی بسازید که به شما اجازه دهد که صورت حسابهایتان را پرداخت کنید و یا در یک حساب بازنشستگی یا حسابی برای امور اضطراری که ممکن است پیش آید سرمایهگذاری کنید.
پس انداز نکردن به اندازه کافی
اگر شما میخواهید ثروتمند شوید، پسانداز باید اولویت اول شما باشد. اگر کمی به پسانداز توجه کنید، میتوانید پولهای کم خود را به سمت اهداف دیگری مثل خرید خانه یا پرداخت پول برای دانشگاه تبدیل نمایید.
بدهی زیاد داشتن
بدهیهای مشخص مثل خرید املاک یا وامهای مربوط به شروع یک تجارت جدید، عموما موجب موفقیتهای مالی میشوند. اما خرید اعتباری بیش از حد یا قرضهای بدون برنامه و وامهای با بهره بسیار بالا، برعکس عمل میکنند.
برنامهریزی نداشتن
بدون یک برنامه تعریف شده مشخص، ثروتمند شدن مثل یک رویای غیر قابل دسترس است. چون اگر برنامه نداشته باشید دلایلتان برای ولخرجی و پسانداز نکردن محکمتر خواهد شد. کسانی که موفق به برنامهریزی نمیشوند، برنامههایشان با شکست مواجه میشوند. ممکن است یک برنامه به نظر خسته کننده برسد درحالی که باید از آن نهایت استفاده را برد.
حساب اضطراری نداشتن
تجربه نشان داده است که یک فرد حداقل باید درآمد شش ماهه خود را پسانداز کند تا در هنگام وقوع یک مورد اضطراری در زندگی از آن استفاده نماید. زندگی یک فریب است و نداشتن شبکههای امنیتی گوناگون، میتواند یک موقعیت راحت را به یک فاجعه تبدیل کند.
دیر شروع کردن
زمان میگذرد. یک برنامه روتین را شروع کنید. مشکلترین بخش درباره پسانداز شروع آن است. حتی اگر شما بدهی دارید، درآمدتان کم است یا هزینههای زندگیتان زیاد است، باز هم میتوانید پسانداز کنید حتی اگر مقدار آن کم باشد.
شکایت کردن به جای متعهد بودن
«من به اندازه کافی پول به دست نمیآورم»، «هزینههای زندگی زیاد شده است»، «امید به زندگی کم است»، «من هیچ وقت از زیر بار قرض بیرون نخواهم آمد». تا به حال هیچیک از این جملات را شنیدهاید؟ عادات قدیمی سخت از بین میروند. به هر حال اگر شما کاری را برای تغییر انجام ندهید، هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد. شکایت و بهانهگیری را متوقف کنید و در عوض مسئولیت عادات غیر مولد خود را بپذیرید و برچگونگی تغییر آنها تمرکز کنید و آنها را انجام دهید.
برای امروز زندگی کردن و فردا را فراموش کردن
اینکه به فکر دوره ی بازنشستگی خود باشید امری مسخره نیست. به هر حال شما به این دوره خواهید رسید. نگرش خود را از اینکه فقط به فکر زمان حال باشید تغییر دهید. پسانداز کردن را آغاز کنید تا در آینده ثروتمند شوید.
همه تخممرغها را در یک سبد نگه داشتن
پسانداز همهی پول در یک جا باعث میشود که پول شما در معرض ریسک بالا قرار گیرد. سرمایهگذاری باید در جاهای مختلف و با سطوح مختلف ریسک باشد و نه با همه نقدینگی شما.
ولی از یک نکته مطمئن باشید و آن اینکه شما هماکنون ثروتمندید! ثروتمند شدن چیزی بیشتر از مالکیت فیزیکی شماست. ثروت وجود شادی و سلامتی در زندگی است در حالی که ما همیشه آرزوی چیزهای دیگر را داریم. بنابراین در حالی که روی ثروت مادی تمرکز کردهاید، به یاد داشته باشید که باید در تمام مسیر شاد باشید.
اگر شما هم تجربه ای دارید که منجر به ثروتمند شدن یا نشدن تان شده، آنرا با ما درمیان بگذارید
منبع: زومیت
هر یک از رنگ ها ، جلوه و زیبایی خاصی به زندگی بخشیده منشاء برخورداری های روحی و روانی بسیار مهمی برای انسان هستند.
رنگ ها مقدمه ی لذت و موهبت از زندگی هستند و تنوع ایجاد می کنند و روحیه ی کسل و ملول را از بین می برند و روحیه را تعدیل می نمایند. دسته ای از آن ها نیز شخص را آماده ی برقراری یک رابطه ی نزدیک و صمیمانه می سازند. به طوری که بر اثر تجربه ثابت شده که بعضی از رنگ ها ، رفتار و اخلاق فرد را تحت تأثیر قرار می دهند !
روزی روزگاری در یکی از روستا ها کدخدای زندگی می کرد که همیشه به مردم دیگه زور می گفت و از اون ها سوءاستفاده می کرد و هیچ خدایی رو بنده نبود.
از قضا توی این روستا مش حسنی زندگی می کرد که یک باغ سرسبز میوه داشت. اما کدخدای زور گو بخاطر اینکه چاه آب دستش بود، آب باغ مش حسن رو بسته بود.
مش حسن برای اینکه راه حلی برای این مشکل پیدا کنه رفت پیش ناخدای باهوشی که توی اون روستا زندگی می کرد و ناخدا گفت بهتره تو باغ خودت چاه بکنی و محتاج کدخدای زورگو نشی.
اما مش حسن که حال و حوصله این کارهارو نداشت و میخواست هرچه زودتر به آب برسه به حرف ناخدای باتجربه و باهوش گوش نداد و رفت پیش کدخدای زورگو.
کدخدا که خودش باغ داشت و نمی خواست مش حسن رو دستش بلند بشه به مش حسن گفت مشکلی نیست اما دیگه نباید فلان میوه ها رو توی باغت داشته باشی و مش حسن هم قبول کرد.
اما کدخدای زورگو بیشتر طمع می کرد و هربار میوه دیگه ای رو هم حذف می کرد. تاجایی که به مش حسن فقط اجازه کاشت کلم و هویج سبزیجات رو داد و گفت به این شرط که این کره الاغ من هروقت که از کنار باغ تو رد شد باید بهش اجازه بدی تا از سبزیجات باغت بخوره.
اما این کره الاغ چموش هروقت از کنار باغ مش حسن رد می شد کلی از سبزیجات باغ مش حسن رو می خورد تا جایی که حتی همون سبزیجات هم دیگه چیزی ازش نموند و مش حسن به خودش گفت ای کاش به حرف ناخدا گوش می دادم...
این بود کل حقیقت مذاکره مش حسن با کدخدای زورگو. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
پ,ن : اگر به لحن صحبت های کشورهای مذاکره کننده قبل از فتنه 88 بر گردیم می بینیم که برد دست ما بود و اون ها به دنبال ما بودن اما بخاطر خیانت چند نفر همه چیز عوض شد. حالا هم به نوعی همه ما فریب خوردیم. نتیجه مذاکرات هرچیزی که باشه و فرض مثال تحریم ها برداشته هم بشه، ما از طریق حقوق بشر بدترین تحریم هارو متحمل خواهیم شد...
مانند دخترکی تنها وسر درگم در میان انبوه جمعیت!!!!
دخترک شاد و شرور این قصه،گاهی نای نفس کشیدن وادامه زندگی را ندارد....
حس وحال دخترک کبریت فروشی را دارد که لحظاتی به آغاز سال نو نمانده است واو مصرانه در صدد فروش کبریتهایی است که خریداری ندارد....
یا شاید این دخترک دلتنگ ژان والژان عزیزش است که اندکی است از او بیخبر است....
ویا از هاچ بودن و سرگشتگی و کنکاش خسته شده است و بعد یافتن مادر دیده که اگر این مادر عاطفه داشت که از همان طفولیت رها یش نمیکرد و او را به بقیه نمیسپرد ونمیرفت پی زندگی خویش!!!
این دخترک هنوز هم گاهی دلگیر میشود ، هنوز هم در خلوت خویش برای پدر بی مسئولیت وبی عاطفه اش اشک میریزد!!!هنوز هم نتوانسته جوابی برای سوال خویش بیابد که گناهش چه بود که در کودکی نمیدانست پدر را باید داشته بپندارد یا نداشته!!!
اما باید رفت،باید تا ته این داستان رفت،دخترک هنرپیشه نقش اول این بازیست....بی او نمیشود....باقی بازیگران این قصه کم می آورند.پس باید برود ومثل همیشه با لبخندی بر لب به همگان بفهماند که او هنوزهمان دخترکیست که صدای خنده هایش در سراسر این زمین جاریست....
مهم نیست که چه حس وحالی درون اوست،مهم اینست که خیلی ها نمیتوانند او را افسرده ببینند،پس به عشق عزیزانش باز لبخند میزند،باز لبخند میزند وباز.......
سیمبالا اینروزها بهانه دیگری برای تنفس دارد.....