دشتی اسماعیل خانی کانون توجه شهر و روستا
غلامحسین عیالبار: از بعد از ظهر 22 بهمن 1360 تاکنون توسط جوانان هنرمند روستا با اجرای نمایش تئاتر فجر و با ایجاد فضایی شاد و مفرح به نوعی از آرمان های انقلاب اسلامی حمایت می کنند.
آری! در این روز فرخنده جوانان خودجوش با هنرنمایی اشان نه تنها نگاه اهالی روستا بلکه مردم شهر و روستاهای اطراف را به خود جلب می کنند. باعث و بانی تولید گردهمایی بزرگ مردمی و تجدید دیدارها، یادآور خاطره ها و آشناسازی فرزندان آنها با هم و .... با کمترین هزینه، بدون تبلیغات رسانه ای و ارسال دعوت نامه کتبی به فردی به این اقدام برجسته می پردازند که می بایست این کار هنرمندانه را با وحدت نیروهای درون روستا، با انسجام ظرفیت درونی تکیه بر توانایی نیروهای خلاق، خوشفکر و خوش ذوق روستا و با استفاده از عوامل بیرونی روستا برای ارتقای کیفیت برنامه و جذب حداکثری جمعیت و شناخت نقاط ضعف و قوت برنامه تلاش کرد.
بنابراین! نمایش تئاتر فجر روستای دشتی اسماعیل خانی دارای قدمت تاریخی بالا، تجربه ی بالا و هنرمندان بزرگی در آن آمده اند، رفته اند و حضور دارند. نیاز است، بعد از پایان اجرای نمایش تئاتر فجر مسئول گروه تئاتر، کارگردان تئاتر، مسئول امور مالی تئاتر، نویسندگان نمایش تئاتر، نماینده بازیگران تئاتر، مجری اعلام برنامه بر روی سن و نماینده تماشاچیان تئاتر برای بهبود رشد کیفیت مطلوب این کار ارزشمند هنری از سنوات قبل برنامه ریزی مورد نیاز را برای 22 بهمن سال اینده بلا فاصله آغاز کنند، تا مستقبلین و مهمانان کار آنها با خاطرات خوش و رضایت مندتر از سال گذشته محل اجرای نمایش را ترک کنند.
فدر دانی و تشکر واقعی از گروه نمایش تئاتر، اهدای هدیه واقعی به عوامل تئاتر در واقع حضور جمعیت بسیار بالایی است که در این مکان گرد می آیند و به برنامه آنان توجه دارند. ولاغیر.
چند پیشنهاد:
ـ جذب اسپانسر مالی:
امروزه هر فعالیتی نیازمند بودجه لازمه خود هست، جا دارد، جوانان هنرمند برای جذب بودجه لازم کار خود به سراغ شرکت ها، تاکسی تلفنی ها، ایزوگام ها، مشاور املاک ها، بیمه ها، فروشگاه ها و .... بروند و این ها را اسپانسر و حمایت مالی کار خود کنند و از هیچ نهاد و مؤسسه ای (دهیاری و شورا، کانون، بسیج) کمک مالی نگیرند تا در ....
ـ ترتیب برپایی نمایشگاه عکس:
عکس های قدیمی تئاتر فجر را جمع آوری کنند و به معرض دید عموم قرار دهند تا نسل کنونی، هنرمندان پیشکسوت را بشناسند و از تاریخچه تئاتر روستا بهتر آگاه بشوند و....
ـ 22 بهمن سال آینده:
در 22 بهمن امسال چهار پرده ی نمایش تئاتر به اجرا درآید، دو اجرای نمایش تئاتر از سوی هنرمندان درون روستا و دو اجرای نمایش تئاتر از طرف دشتی های مقیم شهر.
باشد تا فرصت باقیمانده به 22 بهمن 93 بر پیشنهادات عالمانه فکر کرد که بهترین تصمیم اجرا شود.
در پایان از فعالان برگزار کننده جشن انقلاب روستا، عوامل تئاتر دشتی به سهم خود تشکر و قدر دانی می نمایم که با این اقدام حسنه، پیشینه تاریخی، سیاسی، فرهنگی، هنری روستا را تداوم می دهند و باعث و بانی این گردهمایی بزرگ مردمی می شوند.
نظرات عالمانه شما کمک به روند رشد کیفیت تئاتر هست.
مُندو هم پاتیل دار شد
غلامحسین عیالبار: بالاخره بعد از مدتها انتظار در ظهر شنبه مؤرخ 20/10/1393 خبر برخوردار شدن روستای دشتی از تابعه بخش آب پخش به اینترنت پر سرعت با تیتر «مُندو هم پاتیل دار شد» در فضای اجتماعی اطلاع رسانی شد.
با عرض سپاس از افرادی که پیگیر اینترنت پر سرعت بودند و مسئولین مخابرات، اینک از همولایتی ها انتظار است اطلاعیه مراسم ها را، و همچنین خبر و گزارش مراسم و برنامه ها، و فعالیت های روستا در حوزه های مختلف که انجام می شود را، همراه با عکس از طریق وات ساپ برای دوستان و نزدیکان، همکاران و همکلاسی های خود که برون از روستا هستند بفرستند و در عرصه اطلاع رسانی حضوری فعال و قوی داشته باشند و یا همچنین برای وبلاگ دهستان دشتی اسماعیل خانی ارسال کنند تا انسجام و همت جمعی اهالی روستا منعکس شود.
روزی روزگاری در یکی از روستا ها کدخدای زندگی می کرد که همیشه به مردم دیگه زور می گفت و از اون ها سوءاستفاده می کرد و هیچ خدایی رو بنده نبود.
از قضا توی این روستا مش حسنی زندگی می کرد که یک باغ سرسبز میوه داشت. اما کدخدای زور گو بخاطر اینکه چاه آب دستش بود، آب باغ مش حسن رو بسته بود.
مش حسن برای اینکه راه حلی برای این مشکل پیدا کنه رفت پیش ناخدای باهوشی که توی اون روستا زندگی می کرد و ناخدا گفت بهتره تو باغ خودت چاه بکنی و محتاج کدخدای زورگو نشی.
اما مش حسن که حال و حوصله این کارهارو نداشت و میخواست هرچه زودتر به آب برسه به حرف ناخدای باتجربه و باهوش گوش نداد و رفت پیش کدخدای زورگو.
کدخدا که خودش باغ داشت و نمی خواست مش حسن رو دستش بلند بشه به مش حسن گفت مشکلی نیست اما دیگه نباید فلان میوه ها رو توی باغت داشته باشی و مش حسن هم قبول کرد.
اما کدخدای زورگو بیشتر طمع می کرد و هربار میوه دیگه ای رو هم حذف می کرد. تاجایی که به مش حسن فقط اجازه کاشت کلم و هویج سبزیجات رو داد و گفت به این شرط که این کره الاغ من هروقت که از کنار باغ تو رد شد باید بهش اجازه بدی تا از سبزیجات باغت بخوره.
اما این کره الاغ چموش هروقت از کنار باغ مش حسن رد می شد کلی از سبزیجات باغ مش حسن رو می خورد تا جایی که حتی همون سبزیجات هم دیگه چیزی ازش نموند و مش حسن به خودش گفت ای کاش به حرف ناخدا گوش می دادم...
این بود کل حقیقت مذاکره مش حسن با کدخدای زورگو. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
پ,ن : اگر به لحن صحبت های کشورهای مذاکره کننده قبل از فتنه 88 بر گردیم می بینیم که برد دست ما بود و اون ها به دنبال ما بودن اما بخاطر خیانت چند نفر همه چیز عوض شد. حالا هم به نوعی همه ما فریب خوردیم. نتیجه مذاکرات هرچیزی که باشه و فرض مثال تحریم ها برداشته هم بشه، ما از طریق حقوق بشر بدترین تحریم هارو متحمل خواهیم شد...
باتشکر از خبرگزار ی ایسنا و همچنین سرکار خانم عبدلی
وانشان؛ ابیانهای در همین حوالی
از برخی خانهها طاقها و دیوارهای فرو ریخته دیده میشود، دیگر کاه گل دیوارها بوی نم نمیدهد، اما هنوز خورشید چون گذشته با سخاوت بر بام خانهها می تابد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) در گلپایگان، زندگی در روستا رسم خوشایندیست، کوچههای پیچ در پیچ و خاکی، خانههایی از خشت و گل و دربهایی چوبی با کلونهای بزرگ دست به دست هم میدهند تا زندگی شاعرانهای را در روستا رقم زنند.
حیف است اگر آدم به دامنه کوههای زاگرس نزدیک شود ولی روستای "وانشان" را نبیند. کنار امامزاده، جنب نهر آب و وسط میدان روستا، درخت چناری است که بزرگان روستا میگویند 900 سال قدمت دارد و به قدری تنومند است که گویا در گذشته علاوه براینکه سایهای بر سر اهالی روستا بوده، بچهها بر روی شاخههای آن میرفتند و مراسم تعذیه را از آن بالا نگاه میکردند.
تا چند سال پیش در هر خانهای از این روستا دار قالی برپا بود و با دستهای دختران و زنان جان میگرفت، اما اکنون گره کور فراموشی به جان تار و پودهای فرش دستباف وانشان افتاده است.
شبهای زمستان سالهای پیش این روستا را نمیتوان فراموش کرد، همان شبهایی که بزرگترها ذغال کرسی را آماده میکردند تا خانه خود را همچون دلهایشان گرم کنند و سپس ظرفهایی پر از نخودچی، کشمش، بادام و گردوی وانشان را بر روی کرسی میگذاشتند و با دلی گرم نظارهگر زمستانی سرد بودند.
سالهاست که دیگر سرما سرمای قدیم نیست و بچهها که زمانی هیاهویشان زندگی بخش بود دیگر بزرگ شدهاند و وانشان خاطره آنها شده است.
وانشان جزء روستاهای پرجمعیت بود که در خود سه باب مدرسه و چهار باب حمام را جای داده بود، اما به دلیل مهاجرت بیش از حد اکنون جمعیتی در حدود 500 نفر در آن ساکن هستند و دیگر از حمامهای روستایی آن خبری نیست و از مدارسی هم که با کمک اهالی آن ساخته شده بود فقط یک مدرسه سالم مانده که آن هم در زمان انتخابات و... استفاده میشود.
وانشان در بهار و تابستان به قدری زیبا میشود که اگر بگوییم در نیمه اول سال جمعیتش دو برابر میشود اغراق نکردهایم. مسئولان ذیربط معتقدند این روستا میتواند همچون ابیانه پذیرای گردشگران داخلی و خارجی شود و یکی از زیرساختهای گردشگری که انجام شد سنگ فرش تعدادی از کوچههای روستا بود، که متاسفانه به دلیل عدم انتخاب سنگ فرشهای سازگار با آب و هوای منطقه، خیلی زود تخریب شدند و دردسرهای تردد را برای ساکنان به همراه آوردند.
مردم هنوز هم امیدوارند غبار بیمهری از چهره تکیده روستا زدوده شود و همتی صورت گیرد تا وانشان هم ابیانهای شود در همین حوالی.
در روستای وانشان آرامگاه تاریخی امامزاده ابوالفتوح قرار دارد که پیشینه آن به قرن دهم هجری شمسی بر میگردد. به گفته برخی از اهالی روستا قدمت این امامزاده به بیش از هزار سال میرسد آنها درخت عظیم و قدیمی کنار امامزاده را شاهدی برگفتههای خود میدانند. بنای این امامزاده دارای دو بخش الحاقی و اصلی است که بخش اصلی آن مربوط به فضای زیر گنبد و مربوط به دوران صفویه است. همچنین درفضای داخلی گنبد صندوق چوبی و منبت کاری شدهای وجود دارد اما به دلیل اینکه این صندوق درون امامزاده وجود دارد مشخص نیست که دستان چه کسی و در کدام دوره آن را ساخته است.
قدمت امامزاده این روستا در درب آن نیز نمایان است چرا که اوج کمال منبت کاری دوران شاه تهماسب صفوی درآن هویداست.
ساخت کتیبه نصب شده بر روی درب را به قاسم حسین خوانساری نسبت میدهند و وقف کننده آن را امام جلال الدین می دانند که وی نیز در سال ۹۸۴ه.ق از طرف شاه تهماسب بیگلر بیگ منطقه(فرماندار) شد.
بابادودورشاه(برج دیدبانی روی کوه دیگا)، چشمه لمبی(یک چشمه)، چشمه مورا(گردوکونی یا ماهور)، کوه دزی، دیگا، کوه محد حیدر، قلعه جمال، سدکرا( آرامگاه سید کرار)، مقبره پهلوان علی، برج حاج فرجالله، مزرعه امیریه و قلعه وانشان سایر اماکن دیدنی است که میتوان در این روستا مشاهده کرد.
وانشان در 12 کیلومتری جنوب گلپایگان و 15 کیلومتری شمال شهر خوانسار و در کنار کوه "تیر" قرار دارد.
تهیه از: فاطمه عبدلی، خبرنگار ایسنای اصفهان