خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

دلالتمند کردن زمان و مکان در داستان (بخش سوم)

۳. توصیف مکان و زمان باید به پیشبرد پیرنگ، شخصیت‌سازی و القای درونمایه کمک کند، والا زائد خواهد بود. یکی از دامچاله‌های داستان‌نویسی، که نویسندگان غالباً در پردازش زمان و مکان گرفتار آن می‌شوند، اطناب یا زیاده‌گویی در توصیف این موضوع است که وقایع داستان در کجا و چه زمانی رخ می‌دهند. به طور معمول (اما البته نه در داستان‌هایی که نویسنده به دلایل سبک‌شناختی تعمداً می‌خواهد زمان و مکان را مبهم نگه دارد)، راوی می‌بایست اشاراتی به این دو عنصر بکند و (بخصوص اگر داستان به سبک رئالیستی نوشته شده باشد) توصیفی از آن‌ها به دست دهد.

برای مثال، اگر داستان در یک خیابان رخ می‌دهد، باید بگوییم این خیابان در کدام بخش از جغرافیای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگیِ شهر واقع شده است. این کار مستلزم توصیف شکل ظاهری ساختمان‌های آن خیابان (خانه‌های حیاط‌دارِ دو طبقه در منطقه‌ای سنتی که محل سکونت قشر متوسط است، یا برج‌های مسکونیِ مدرن در منطقه‌ای مرفه‌نشین) و همچنین نوع مغازه‌های واقع در آن است (بقالی‌های کوچک یا مراکز خرید چندطبقه) و لذا می‌طلبد که راوی جزئیات فراوانی را ذکر کند.

به همین ترتیب، اگر هنگام غروب را برای زمان داستان انتخاب کرده‌ایم، توصیف مشروح فعالیت‌هایی که به طور معمول در این زمان معیّن رخ می‌دهند (بازگشت اشخاص به خانه، حرکت کند اتومبیل‌ها در راه‌بندان ساعات اولیه‌ی شب) ضرورت پیدا می‌کند. اما این قبیل توصیف‌ها حتماً می‌بایست واجد جنبه‌ای «کارکردی» (به مفهومی که در بخش‌های قبلی توضیح دادیم) باشند. هر گونه توصیف یا شرح که ربطی به سایر عناصر داستان نداشته باشد، مصداق «حشو» یا امر زائد تلقی می‌شود و باید از داستان حذف‌شان کرد. برای مثال، قدم زدن آهسته‌ی اشخاص در پیاده‌رو یا حرکت کند اتومبیل‌ها در خیابان می‌تواند القاکننده‌ی جامعه‌ای ملال‌زده یا وضعیت فرهنگی ایستا باشد، اما اگر درونمایه‌ی داستان این نیست حتماً باید این قبیل توصیف‌ها از مردم و اتومبیل‌ها را از داستان حذف کنیم.

پرسشی که هر داستان‌نویس صناعت‌شناس موقع توصیف زمان و مکان وقایع داستان باید در ذهن خودش مطرح کند و پاسخ دهد این است که: «این توصیف چرا ضرورت دارد و بدون آن کدام عنصر دیگرِ داستان تضعیف می‌شود؟».

شادی یعنی دلگرمی به حضور خدا/مواجهه شهید بهشتی با طلاب غمگین!

  انسان هم شاد می شود و هم غمگین؛ روایت جالبی از امام رضا (ع) بیان شده که فرموده اند: حضرت عیسی هم شاد بود هم گریه داشت و حضرت یحیی شخصیت گریانی داشت و نمی خندید و آن کاری که حضرت عیسی داشت، بهتر بود.

 

به ظاهر امروز در جامعه ما شادی امری مفقود یا حداقل کمرنگ شده ای است که علت این امر نیاز به بررسی دارد. از این رو و نیز به مناسبت فرا رسیدن ماه ربیع الاول که ماه شادی و سرور اهل بیت (ع) ‌است در این خصوص با حجت الاسلام مسلم گریوانی، کارشناس ارشد کلام اسلامی و عضو هیئت علمی پژوهشگاه اسراء به واکاوی این مساله پرداخته ایم، گفتگوی ما را با مولف کتاب های "خدایی که در این نزدیکی است" و "تبارشناسی فکری و نقد مبانی عرفان های نوظهور" می خوانید:

 

چرا شادی در زندگی امروز ما جایگاه کمرنگ تری دارد و اغلب، مظاهر غم بیشتر مورد توجه قرار می گیرد؟

پیش از پاسخ به این سوال باید تعریف درستی از شادی داشته باشیم؛ از زبان توده مردم فرد شاد به کسی گفته می شود که می خندد و تحرک دارد یا موسیقی شادی گوش می دهد یا مرتب با طبیعت ارتباط دارد و به مسافرت می رود و روابط اجتماعی خوبی دارد. بنابراین، اگر خانوده ای عروسی شاد برگزار کند، شاد بوده و اگر بر عکس این باشد، غمگین است.

اما شادی و غم بیش از آنکه با ظاهر و رفتار ارتباط داشته باشد، به درون و قلب و دل ارتباط دارد و این از حالات انسان است نه فعل و رفتارهای او؛ بنابراین آن تعریفی که در میان عامه مردم از شادی و غم وجود دارد، صحیح نیست بلکه اثر و خروجی رفتار است نه حقیقت شادی و غم.

 به طور مثال وقتی رفتارهای یک خانواده را بررسی می کنیم، متوجه می شویم این خانواده به ظاهر شاد در خلوت خود غم سنگینی دارند یا آن خانواده ای که عروسی شادی می گیرند یا افرادی که به این مجلس دعوت شده و رقص و آواز و ... دارند، پس از ترک مجلس و مراجعه به خانه خود، باز هم شاد هستند و در آرامش یا دوباره به ناراحتی های خود باز می گردند؟

بنابراین، شادی حقیقی امری درونی است که با امور خاصی در حالات انسان پیدا می شوند.

 

این اموری که منجر به شادی انسان می شود، کدام اند؟

ببینید انسان شاد در درون خود امیدوار است و احساس شخصیت و عظمت می کند و خودش را متکی به تکیه گاه بزرگی می داند. افرادی که ناامید و غمگین و افسرده هستند یا رفتارهای ناهنجار و خشن دارند به این دلیل است که کمبود شخصیت یا احساس تنهایی می کنند. وقتی ایمان باشد، تکیه گاه بزرگی به اسم "خدا" هست که فرد از احساس های یاد شده به دور می ماند و حتی در خلوت ترین خلوت خود احساس تنهایی نمی کند چرا که قدرت لایتناهی با او هست که هیچ کس را قدرت مقابله با او نیست و خداوند خود در قرآن فرمود: "إن الله یدافع عن الذین آمنوا" خدا از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند...

مفهوم نشانه خرس لنگان

 

خرس لنگان: نشانه راهزنان می باشد در اصل این نشانه به طور قطع رمزگشایی نشده. نوشته های زیر نظرات قطعی نمی باشد.

دفینه درون غار می باشد. ابتدا پای لنگ خرس را پیدا کنید، در نزدیکی پا، نشانه مخزن غار را بیابید. اگر تمامی اعضای خرس سر جایش باشد، تخته سنگی که خرس روی آن است ورودی می باشد. اگر عضو ناقصی داشته باشد باید آن عضو پیدا شود. هدف غار بسته می باشد و از 50 متر دورتر نمی تواند باشد. ابزارش در درون می باشد. اگر اعضا ناقص باشد باید عضو ناقص پیدا شود. در اطراف با فاصله 50 متری دنبال غار باشید. اگر پیدا کردید پول را هم پیدا کرده اید. اگر خرس کامل باشد، در تخته سنگی باید کار کنید که نقش خرس را پیدا کرده اید. جهت نگاه خرس نیز مهم است. پیدا کردن غار کافیست و گنج در دیوار غار به صورت برآمدگی بین سنگها می باشد. پای خرس لنگ را در سنگلاخ نزدیک دره جستجو کنید، همچنین طرف مقابل و کناره ها نیز نگاه شود.

پنجه خرس به محافظ جنگل و یا نگهبان جنگل ارتباط داده می شود. این موضوع، جسارت، علم ، قدرت و برکت را نماد می کند. این بحث بین جستجوگران هست که اگر پنجه خرس را یافتیم به دنبال خرس چلاقی در اطراف باشیم.

یک نشانه خیلی مهم و پرطرفدار می باشد. باید در یک تخته سنگی باشد که در مقابل شماست و به اندازه یک خرس نرمال طراحی شده است باشد. گفته می شود که دو گنج وجود دارد. اولی زیر پای ناقص سمت راست می باشد. دومی در نزدیکی ها پله ای 7 تا 8 پله باشد، زیر پله ای است که روی آن علامت تیر می باشد.

50 متر جلوتر از خرس لنگ پای بریده شده اش می باشد. زیر پایش هدیه اش می باشد. در جهت نگاهش، 30 تا 150 متر دورتر ، در مقابل دره یک پله 3 طبقه وجود دارد. مخزن خرس لنگ اینجاست.

چهارمین خاطره چی شد چادری شدم

رادکانا

 وب سایت «رادکانا» نوشت:

حجاب برتر همانند کمانی است که تیر شیطان از آن کمانه می‏ کند و به هدف نمی ‏رسد و در نهایت سلامت جامعه و خانواده حفظ خواهد شد.

 

هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد، نیرهای شیطانی را بیشتر متوجه خود ساخته و آسیب خواهد دید.

حجاب برتر همانند کمانی است که تیر شیطان از آن کمانه می‏ کند و به هدف نمی ‏رسد و در نهایت سلامت جامعه و خانواده حفظ خواهد شد.

هر اندازه بدن زن برهنه تر باشد، نیرهای شیطانی را بیشتر متوجه خود ساخته و آسیب خواهد دید.

بدون شک لباس‏های نازک و تنگ و بدن نما فرودگاه پیکان مسموم شیطان و موجب خیره شدن چشم‏ های هرزه و آلوده است.

بیشتر بخوانید

مردها، بی صدا گریه می کنند

 

گوشت های نذری را که بهش دادم، با شرمندگی گفت: اگر ممکنه آن ها را در یخچال خانه خودتان نگهدارید. هر وقت لازم داشتم می آیم و می برم! تعجب کردم. آخر گوشت ها، زیاد نبود که نیاز به فریزر داشته باشد. حداکثر چیزی حدود یک کیلو بود. وقتی تعجب مرا دید، نگاهش را گرفت و به سوی دیگر انداخت. انگار اشک ها در چشم هایش جمع شده بودند و او «مرد» بود، نمی خواست کسی اشک هایش را ببیند... بعد که از اطراف پرس و جو کردم، فهمیدم یخچال ندارد. مردی که با فرزندش زندگی می کند، شنیدم دنبال لوازم دست دوم می گردد تا در خانه اجاره ای اش یک زندگی حداقلی رو به راه کند. یخچال دست دوم، بخاری دست دوم، فرش دست دوم... ظرف دست دوم ... بنده خدایی که از وضع زندگی مرد سید خبر داشت از من سراغ لوازم را می گرفت و من از دیگران. اما هنوز نتوانستم کاری بکنم که باید. حالا یاد چشم های مرد می افتم که بی صدا می گریست. می گریست بر دست های خالی اش و خانه ای که خالی است و... با خود گفتم، یعنی کسی پیدا نمی شود که به لطف، به برداری و یا از خمس به این «سید» کمکی کند؟...

* ببخشید. رفته بودم، شهرستان... آقا سید... که کارگر ساختمانی است و آبرودار، وقتی تنها مرا یافت، به سراغم آمد، با همان دست های زمخت اما نجیب کارگری دستم را گرفت و گفت: اول؛ به مشهد که رفتی و پابوس آقا، سلام ما را هم برسان، اما دوم... بغضش را فرو خورد و... فهمیدم، روزگارش سخت است با زن و چند فرزند... از لابه لای بغضش این حرف ها بیرون آمد؛ کسی را نمی شناسی دستم را بگیرد؟ دست سید اولاد پیغمبر را... شنیده بودم روزگارش خوب نیست به ویژه که کار ساختمانی هم این روزها رونق ندارد. سید گفت... نه، نگفت، یعنی نتوانست بگوید، شانه هایش لرزید و رو برگرداند و من باز ماندم و دردی که همه جانم را چنگ می زند...

* بچه هایش معلولند و او گرفتار، می گفت گاهی چنان عرصه بر من تنگ می شود که نمی دانم چکار کنم. در حالی که دستش را تا گلویش بالا آورده بود ادامه داد - به این جایم رسیده، بیماری و نداری و فرزند معلول... خدا برایم فرجی کند...

* تلخ است، وقتی یک مرد بی صدا گریه می کند. وقتی چشمان بارانی اش را می بینی و چندان که باید نمی توانی کاری بکنی، کاش اشک های مردان این کویر بی خبری را بیدار کند. کاش توفانی از هوشیاری برخیزد و پرده های غفلت را کنار بزند، کاش نگاه کنیم، در اطرافمان چقدر نیازمند هست و حواسمان باشد، گاه چشم یک نیازمند به دست های ماست و یادمان بماند می شود با یک بخاری دست دوم هم خانه یک مرد را گرم کرد و با سفره و ظرف دست دوم هم آبروداری کرد. یادمان باشد، در اموال هر یک از ما، خداوند سهمی برای سائل و محروم قرار داده است، پس حواسمان باشد حق را ادا کنیم و این را سعادت بدانیم چرا که قرآن پیش از «و فی اموالهم حق للسائل و المحروم» که آیه ۱۹ سوره مبارکه ذاریات است، در آیه ۱۵ می فرماید: «ان المتقین فی جنات و عیون» و... یعنی در اموال متقین و اهل بهشت، برای سائل و محروم حقی است پس با دستگیری از نیازمندان خلق و خوی بهشتی خود را نشان دهیم...

 خراسان رضوی - مورخ چهارشنبه 1393/10/24 شماره انتشار 18882/صفحه8/شهر