خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

**هزاران زه و زهازه نثار نیاکان ما

**هزاران زه و زهازه نثار نیاکان ما

 روزگاردرپس پرده تلاش گذشته ی گذشتگان ، میراثهائی ارزشمنددر همة انحاء فعالیتهای آدمی برای ما برجای نهاده که نگاهداشت آنها به تنهائی خود به منزلة کاری دشوار است وانتظار حفاظت کلی از سوی متولی(میراث فرهنگی)نمی تواند منطقی باشد. شاید همین دشواری کار است که میراث‌داران فرهنگ ما را در برابر حفاظت از آنها عاجز نشان داده است. آنچه که به ما رسیده است هرچند دایره اش وسیع و حوزه اش گسترده می باشد اما در همه حال باید حفظ شود.زیرا نتیجه دوره‌های فکری و ذوقی ایرانی میراثهای واقعا ایرانی هستنداگر در عصرکنون ما نه میراث فرهنگی درستی داریم و نه دانش نگاهبانی قابل ملاحظه‌و نه مستحق توجه ای

دلیلش آن است که آنچه از نیاکان ما بازمانده تنها در کتابهایی حفظ شده‌ وبخش قابل توجهی نابود شده اند. که تصاویر و رد و نام و نشان بیشتر آن درکتاب ها 0(آنهم کتاب هایی که از ایران بیرون برده شده اند باید یافت.تخریب هایی که در میراث وارد شد مایة باز پس افتادن ما و تمدن ماشده است،این انحطاط مکب و مدهشی بود که همراه خود هم دانشها را به دیار فراموشی ‌کشانید و هم میراث فرهنگی را را به کما

قلعه جهانگیر آباد

امروز خیلی درتلاشیم که پیشانی خود را از زیرپرده‌های اعصار بیرون ‌کشیم لیکن نباید فراموش کنیم که باید به همان میزان که به دانشها و پیشه‌ها و پیشه‌دانیها روی می‌آوریم به بازگشت تاریخی  خود و به میراث فرهنگی خود و آماده ساختن آن برای بیان اندیشه‌ها و اثبات هویت های تاریخی متوجه باشیم .به عبارت دیگر باید راهی را پیش گیریم که ایرانیان پیش‌رفتة ماقبل ما برگزیده بودند ، یعنی تقویت اندیشه‌ها از همه راه و با توجه به همة سنتها که از نیاکان به میراث برده و نگاهداشت آنها را با حیات اجتماعی عصر خود معارض نیافته بودند. روزهائی بود که بیگانگان محیط میراث و فرهنگ و تاریخ و هنری ما را دستخوش ترکتازی خود کرده بودند امروز ما بر بی‌مبالاتی نیاکان خود در آن باب خرده می‌گیریم ، که چرا سکوت کردند و خیانت های حاکم و عوامل آنها را پاسخ ندادند.گام هایی را که هزاران فرسنگ و فرسخ برداشتند تا میراث و فرهنگ این ملت را به یغما ببرند سنگباران نشدند.باز هم اگر چنین باشد باید بدانان از باب علاقه و ارادتی که به  هنر خویش و میراث کشور هر بامداد و نیمروز و شبانگاه از خود نشان می‌دادند هزاران زه و زهازه گفت. هزاران زهازه بر آنها که خود میراث خویش  تخریب نکردند وبا تخریبگران آثارباستانی از خویش تا بیگانه  مجادله نمودند.پیشگیری از شکستن وتخریب و ویران ساختن خانه ها و بناها و اماکن و محوطه های ارزشمندکه از بهر دل عامی چند هر روز با آن مواجهیم ، و کوششهای پیاپی دیگری از اینگونه که بتواند میراث فرهنگی ما را از زوال و از گرایش به نژندی و انحطاط که دامان آن را در چند سده واپسین گرفته است ، رهائی بخشد. هر آنچه که مایة تقویت میراث و هنر ایرانی و وسیله‌یی برای ستردن غبار اندوه و ملال از روان مردمان میراثدوست باشد افزون یابد، ونه آنها که همه میراث فرهنگی ما را از همگامی با سایر تمدن ها بازمی دارند.)

تورج رهبرگنجه.باستان شناس

.::: نظری بر دیدگاه چخوف :::.

نوشته ای از استاد و دوست خوبم در مورد دیدگاه چخوف به هنر،بسیار خواندنی است:

 

 

عرصه هنر در دیدگاه چخوف، جایگاه متوسط‌ها نیست. به همین خاطر است که علاقه مندان هنر و فعالیت‌های هنری در نمایشنامه مرغ دریایی، پس از برخورد با موانع صعب و بلند فعالیت سالم هنری، سرخورده و بی انگیزه از حرکت به سوی اهداف بلند پر وازانه خود باز می‌مانند. اوج دیدگاه چخوف درباره هنر را می‌توان در این جملات جست. «برای ما هنرمندان و نویسندگان مسئله اساسی شهرت نیست. شکوه و جلال و آنچه را من روزی در آرزویش بودم نیز نیست. مسئله اساسی قدرت تحمل است. این است که بدانیم چگونه صلیب خود را بر دوش کشیم و ایمانمان را از دست ندهیم. من ایمان دارم و کمتر رنج می‌کشم.»

 در واقع تنها هنر نیست که در این نمایشنامه مورد ستایش واقع می‌شود، بلکه روح هنرمند و رنج‌هایی که یک هنرمند برای رسیدن به غایت لذت از خلق یک اثر هنری متحمل می‌شود است که ارزش و شأن ستایش می‌یابد. به مانند همیشه در فضای آثار نمایشی چخوف، رنج تطهیر کننده جان و روان است. خاصه آن که این رنج‌ها روح یک هنرمند را صیقل دهد. اما انسان داستان‌های چخوف همواره در چنبره رخوت و بی عملی اسیر شده و در خسران است. آدم‌های چخوف به قول خودش «بردگان ابتذال» اند. همه گرفتار در منجلاب کسالت، ناتوانی و اجبار و همه در حال زوال و فروپاشی. آنتون چخوف انسان نمونه عصر خود را این گونه می‌دید. ذوق، استعداد و قریحه انسانی است که در این ورطه انحطاط به هدر می‌رود. آن که در وادی هنر سیر می‌کند نیز از این انسداد و انجماد فکری بیشتر متضرر می‌شود. این جبر جهان چخوفی است. چخوف گاه چنان با شخصیت‌های داستانی و نمایشی اش ابراز همدردی و همذات پنداری می‌کند که گویی خود و زندگی خود را نگاشته است. و گاه چنان بی رحمانه شلاق تیز انتقاد را بر پیکره شخصیت هایش می‌کوبد که پنداری از حضور این گونه افراد در اطراف خود رنج‌های بسیار برده است. کسانی که گاه به رغم استعدادهای غیرقابل انکار، به واسطه بی هدفی و یا گمراهی به دامان ابتذال و بی انگیزگی غلتیده اند.

 چخوف همه عمر را در این حسرت سوخت تا شاید با بازنمایی تباهی‌های زندگی روزمره، مسیر متفکران هنرمند و روشنفکران جامعه خود را به سوی مدینه فاضله اش هدایت کند و خب واضح است که نمی‌توانست. آنتون چخوف از بروز و ظهور مظاهر بورژوازی در جامعه هنر و ادبیات سرزمین خویش می‌هراسید و با کمال گرایی خاص و ویژه نژاد اسلاو، می‌کوشید جلوی انحطاط فرهیختگان چسبیده به بدنه اشرافیت که با مکیدن تفاله‌های زندگی و عیش و نوش این طبقه مضمحل شده ارتزاق می‌کردند بایستد. چرا که می‌دانست جوهره ناب و اصیل هنر در آتش خود پرستی‌ها و فساد بورژوازی تباه و نابود می‌شود. به همین دلیل حقیقت را بر همه چیز حتی عشق، بزرگ‌ترین و گسترده‌ترین منبع الهام هنری ارجح می‌دانست. آنتون چخوف زندگی را با معیار کار و خلاقیت می‌سنجید و از بی عملی و رخوت هنرمندانه بیزار بود. از همین رو به هنرمند عصر و دوره خود می‌تاخت تا آنان را از خواب بیرون آورد. این اندیشه‌ها در لایه‌های چندگانه معانی و مفاهیم نمادین آثار او چنان تنیده شده که ترجمه و اجراهای مکرر و متفاوت از آثارش هنوز هم پس از گذشت یک قرن از مرگش در بسیاری از نقاط جهان خواهان دارد. رمز ماندگاری چخوف و آثارش قابلیت تعمیم اندیشه‌ها و دغدغه‌های والای او، به تمامیت کره خاکی است.

از دوست و استاد خوبم : وحید شعبنی عزیز