در زمان فرعون دو نفر بدخواه نزد فرعون رفته از شخص سومی که خداپرست بود بدگویی کردند و گفتند: او پروردگار دیگری را پرستیده، تو را به خدایی قبول ندارد.
فرعون گفت: او را نزد من بیاورید. دستور او را اطاعت کردند و مرد خداپرست را پیش فرعون بردند. در این وقت فرعون از دو مرد سعایت کننده پرسید: پروردگار شما کیست؟
گفتند: پروردگار ما تویی. فرعون از خداپرست پرسید: پروردگار تو کیست؟
مرد مومن گفت: پروردگار من همان پروردگار ایشان است. (منظور مرد مومن، خالق آن دو مرد بود که پروردگارعالمیان است) فرعون تصور کرد که او را می گوید بنابراین سعایت کنندگان را سرزنش کرد و از دربار راند.
منبع:روزنامه خراسان
تبریک کریسمس
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد.
روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.
همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:
عجب بد شانسیای آوردی
پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر
به خانهی پیرمرد بازگشت.
اینبار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: عجب خوش شانسیای
آوردی!
اما پیرمرد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه میداند؟
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی میکرد یکی از آن
اسبهای وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.
باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسیای آوردی!” و اینبار هم پیرمرد
جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه میداند؟”
در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.
آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.
از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،
اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمیتواند
راه برود، از بردن او منصرف شدند/
“خوش شانسی؟ بد شانسی؟ چـــه میداند؟
هر حادثهای که در زندگی ما روی میدهد، دو روی دارد.
یک روی خوب و یک روی بد.
هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.
بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.
زندگی سرشار از حوادث است…
کسی هست پاسخگو باشد!
هادی صباغی: نوشتیم. هشدار دادیم. دلمان نمی آمد منفی بگوییم ولی آنچه می دیدیم 5 ماه قبل، امروز را کاملا نشان می داد. داد زدیم. التماس کردیم. اما آقایان سفسطه بافتند. گفتند چون دیگر سمتی در باشگاه ندارد زورش میاید ببیند تیم ما دارد برای دسته اول آماده می شود. هرچه داد زدیم آقایان این تیم در قواره دسته اول نیست. نه مربیش، نه کادرش، نه کادر سرپرستی اش، نه بعضی بازیکنانش نه نحوه آماده سازی اش نه ...
اما بجای اینکه واقعیت را ببینند، فحش مان دادند و تهدیدمان کردند. عده ای نان به نرخ روز خور هم شدند فدایی و اینجا و آنجا مصاحبه کردند که به به چه تیمی چه مربیی چه بازیکنی و چه ... آدم گرفتند تا روی سکو داد بزنند و شعار بدهند که مهندسه... مربیه... آفرین و به به و ...
نمی دانم امروز چه باید بنویسم. من ورزشی نویس هم مقصرم. آنجا که باید می نوشتم اما احتیاط کردم. گفتند این تیم اگر نتیجه نگیرد به گردن تو می اندازند. بهتر است فعلا سکوت کنی و من و من ها هم سکوت کردیم و منتظر شدیم. اما ما هم مقصرم.
شهرداری اردبیل فانوس سقوط را خیلی زود در دست گرفت. تا زمان نگارش این مطلب، 9 بازی 9 امتیاز و رده 11 جدول! چه کسی پاسخگوست. مهندسی که دیگر نیست؟ کمیته فنی ای که به همه چیز شبیه بود جز کمیته فنی؟ مکتب پاسی که دیگر حتی پاسی ها هم قبولش ندارند و اصلا وجودی ندارد؟ سرمربی که قرار بود برود شمال با همسرش برای استراحت دوران بازنشستگی ولی به لطف دوستان گرمابه و گلستان، یهو از اردبیل سر درآورد؟ بنده خدا حق هم داشت. 200 میلیون کم پولی نیست برای یک پیرمرد...! آقایانی که سنگ شهرداری را به سینه زدند و تیم را مال خود دانستند و گفتند حالا که سفره ای پهن است چرا ما نباشیم و برای اولین بار در عمرشان قرارداد میلیونی بستند؟ چه کسی جواب تماشاگری را که در سردی سکوهای ورزشگاه پیر تختی نشست و چشم به مستطیل سبز دوخت تا شاید معجزه ای اتفاق بیافتد و شهرداری گلی بزند و او از جا بکند و شادی کند! خواهد داد؟ اما انصافا او هم قول نخورد. نه برد فریبنده جام حذفی مقابل تیم بی انگیزه صبا باطری که برای باخت به اردبیل آمده بود نه گل دقیقه 94 فجر سپاسی را که حتی کادر فنی شهرداری هم باورش نمی کردند، دوستداران فوتبال شهر را فریب نداد.
آقای مهندس کجاست؟ پشت کدام میز در دستگاه عریض و طویل شهرداری نشسته و چشم به دستپخت خود و دوستانش دوخته است؟ کمیته فنی کجاست تا سینه سپر کند و دم از مکتب پاس بزند؟ کجایند کسانیکه شهرداری را ارث پدری خود دانسته و دم از مالکیت آن میزدند؟ بیایید جواب اشک و حسرت تماشاگرانی را که به عشق فوتبال اردبیل و شهرداری، سردی سکوهای بتنی را بجان خریدند و آخر کار با سگرمه های درهم رفته راهی خانه شدند، بدهید.
آقای شهردار؛ شما هم مقصرید. آنجا که دیدید دارند به بیراهه می روند. دیدید اینکاره نیستند. همه مسئولیت ها را به گردن کس و کسانی انداختید که صبح مجری تصمیماتی بود که شب در فلان قهوه خانه و محفل خصوصی اتخاذ گردیده بود و با افتخار هم منم منم می کرد!!! آری آقای شهرداری شما هم مقصرید. سکوت کردید و نظاره گر شدید و سرنوشت 3 میلیارد پول بی زبان را بدست چند نفر کار نابلد سپردید تا بیایند و خرج کنند. و انصافا هم چه خرج کردنی!!! امروز باید پاسخگو باشید. زبانم لال شاید زور شما هم به ایشان نرسید!!!؟
شهرداری اردبیل 9 بازی انجام داده. دو برد که یکی برابر ضعیف ترین تیم لیگ یک در یزد که اتفاقا در هفته اول و با یک هفته تمرین پذیرای شهرداری اردبیل شد و دومی برابر تیم پر از مشکل فجرسپاسی آن هم با گل عجیب و غریب و خدادادی دقیقه 94 . 3 مساوی که یکی در زمین نساجی و دوتایش در اردبیل رقم خورد که بقول فوتبالی ها یعنی باخت خفیف. و 4 باخت یکی در خانه، سه تایش در زمین حریف. یعنی تیمی که امروز باید امروز حداقل 15 امتیاز از 9 بازی می داشت، تا منتظر سقوط نباشد، 9 امیتاز دارد و فانوس بدست گرفته.
آری؛ وقتی تفکرات تاریخ گذشته حاکم بر تصمیمات باشد. وقتی کار به دست افرادی بیافتد که به نیت همان سفره کزایی وارد کار شده اند. وقتی مربی تیم تعیین کند به چه کسی چقدر بدهید. وقتی فاصله قرارداد دو مدافع با هم بالای 40 میلیون باشد. وقتی حتی بازیکنان امیدش غیر بومی باشند در حالیکه شهرداری خود دریای بازیکنان امید مستعد و قابل عرضه است. وقتی مربی که قول 90 درصد بومی سازی بدهد و آخر سر از جمع 27 بازیکن تیم 17 نفر غیر بومی باشند. وقتی به نظرات و نقدها به دیده دشمنی نگاه شود. وقتی مسئولین تیم بجای نظارت بر روند حرکتی تیم، «حاج مهدی حاج مهدی» کنند و حلوا حلوایش کنند و او هم میدان را برای چاپاندن اسب مراد فراخ ببیند، آخرش این می شود که می بینید.
مخلص کلام؛ اینکه این تیم نه از نظر ساختار تیمی و نه از نظر ساختار فنی هیچ ندارد. نه تاکتیک خاصی برای نفرات فعلی دارد، نه نفر کافی برای اجرای تاکتیک های لازم برای رویارویی با حریفان می تواند داشته باشد. این تیم یک سرمایه سوزی به تمام معناست که حاصل تفکرات کسانی است که به این تیم به دیده فرصتی برای خود نمایی در حوزه مدیریت نگاه کردند و یا به دیده سفره ای پهن شده...
بالاخره آنچه امروز دیده می شود جز افسوس برای دوستداران فوتبال شهر و استان و شرمساری به تمام معنا برای بانیانش نیست. فوتبال اردبیل با آن وضع هیئت فوتبال استانش که دستمایه غرور و خودخواهی عده ای تازه به میز رسیده شده و شهرداری که بازیچه دست عده ای دیگر میز ندیده، دارد آخرین نفسهایش را می کشد. نمی دانم می شود برای این تیم چکار کرد!؟ 13 بازی آینده باید برای این تیم حداقل 18 امتیاز داشته باشد تا شاید با حدود 25 امتیاز این تیم سقوط نکند. «حاج مهدی» کوله بارش را بست. پولش را بگیرد می رود دنبال ویلای شمال و زندگی خوشش. ما ماندیم و تیمی بیمار و علاقمندانی سرخورده! نمی دانم حتی «خوزه مورینیو» برای این تیم چه می تواند بکند؟ هرکه بیاید با سرنوشت و آبروی ورزشی و فوتبالی اش بازی خواهد کرد. چیزی شبیه معجزه باید. در غیر اینصورت باید گفت: لیگ یک خداحافظ...
آری؛ شهرداری فانوس بدست گرفته. فانوس سقوط. سفره اش مال بعضی ها و اشک و حسرتش مال دوستداران فوتبال. کاش بتوانم بگویم: خدایا؛ روا مدار دوباره برگردیم پایین. فوتبال اردبیل مستحق این نیست که هست. کمکش کن بماند. چون بازگشت به لیگ یک مثل سفر دور دنیاست از سالهای بعد. خدایا بخاطر عشق خالص و علاقه قلبی مردم دوست داشتنی اش، یک فرصت دیگر به فوتبال اردبیل بده. من و من ها بلد نبودیم قدر و ارزش و جایگاهش را بدانیم ولی این مردم عشقشان این تیم است و تعالی اش... آمین!
روضه ها و گریز های مکتوب شهادت امام حسن مجتبی(ع)
امام جماعت مسجد شیعه های مدینه،شیخ امری(ره)،ایشون،به نقل از مرحوم پدرشون،فرمودند:موقعی که این،قبور رو می خواستن تخریب کنند،مفتی اون زمان دستور داد،حکومتم اجرا کرد که باید این قبور به دست شیعه ها خراب بشه،گفت:شیعه ها رو آوردند،ایشون کسانی که رفتند، مدینه،شیخ امری رو می شناسند ،یه مسجد شیعه تو مدینه هست،که حالا،یه جای دور به این شیعه های مظلوم دادند،این شیخ امری بزرگوار اونجا نماز می خونده،خودش گاهی پسرش،ایشون می فرمودند که شیعه ها رو آوردند،که باید قبرهارو شما خراب کنید،خوب دیدید حتماً بارگاهی بوده،الان عکس اون بارگاه هم چاپ شده،تقریباً شصت یا هفتاد سال پیش،گفت:شیعه ها گفتند که اگر،تک تک مارو گردن بزنید ما همچین کاری رو نمی کنیم،مامورین گفتند ایرادی نداره،از اولین نفر شروع می کنیم،جلاد رو آوردند،اولین نفر رو اومد گردن بزنه،جلاد حالش بد شد افتاد،اینها فهمیدند یه سرّی هست،نباید الان به این مسئله زیاد پافشاری کنند، البته از حرفشون پایین نیومدند،ایشون می فرمود: بزرگ شیعه ها اون موقع خواب آقامون امام مجتبی علیه السلام رو دیدند:آقا در عالم رویا فرمودند:فلانی،شما این کار رو قبول کنید،خودتون با دست خودتون خراب کنید،ایشون میگه:عرض کردم آقا جان قربونت برم،اگه همه ی مارو تو این راه،قطعه قطعه بکنند،ما همچین جسارتی نمیکنیم،آقا فرمودند:صحبت همین جاست،اگه بدست غیر از شماها،این کار انجام بشه،اینها به....
بقیه در ادامه مطلب..