خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

دل نوشته بنده حقیر .

بغضی کهنه گلویم را فشار میداد

تا این که اشک جاری شد و دلم را به دریا زدم و . . .

الهی العفو بر زبانم جاری شد

همان کلمه ای که همیشه ورد زبانم بود ولی چند سالی میشد که آنرا بازیچه قرار داده بودم و از روی سرباز کنی میگفتم الهی العفو.

ولی هیچ تغییری در خود نمیدیدم . . .

تا اینکه خوابی دیدم و دوباره برگشتم به روز های ارغوانی زندگیم . . .

روزهای گرم و روز هایی که بوی خدا میداد . .

اشک در چشمانم حلقه زده بود اشک دانه دانه روی گونه ی بی جان و سردم میرخت چشمانم را بستم و . . .

 و وقتی بازشان کردم صحنه ای عاشقانه دیدم . . .

صحنه ای که دوست داشتم هر روز آن را ببینم .

گنبد طلا بود . . .

دیگر چه چیز میخواهی بشنوی

همین که میگویم گنبد طلا دلت پر میکشد تا خود حرم

کسی که عاشقش باشد میداند من چه میگویم . . .

اشک میریختم و السلام علیکی به امام رضا میگفتم و دعا میکردم که زودتر به کربلا روم

دیگر حرف هایم درون کلمه ها جا نمیگیرد

انگار وصف ناشدنی اند . . .

 

پایان

نامه ای به استاد از زبان یک شاگرد قدیمی

استاد  حمید رضا ناظمی چهره سر شناس قرانی در سطح کشور . کسی که تمام  وجودش رابرای قرآن فدا کرد . چهرای که برای تمام شاگردان قرانی شهرستان و استان شناخته شده است . ایشان کسی است که باتمام وجود برای شاگردانش وقت میگذارند . از معدود چهر های قرآنی که در این شهرستان باقی مانده  است . (((به فرموده حضرت علی (ع)هرکس مرا کلمه بیاموزد مرا بنده خود کرده .))))
حال در مقابل این چهره متواضع چگونه باید بود  کسی که خواندن بهترین کتاب دنیا را به ما آموخت .کسی که وجودش را فدای قرآن کرده .  از ایشان میگویم و مینویسم تا تا رسم ناپسند تجلیل وقدر دانی از انسانها زمانی که دیگر دیر شده و  بین ما نیستند  انجام نشود معلمم جایی نبود که از تو از کسی که خداوند دو بار به طور معجزه آسا او را به ما باز گرداند  چون میدانست بی تو هیچیم . یتیمیم  ....!!! بگویم و بنویسم  معلمم  از تو میخواهم مارا ببخشی وجودت را برای ما فدا کردی اما ما انقدر که باید و شاید نبودیم . از کلام مولایم اینگونه پیداست که باید بندگیت رابکنم و لی .... جز شرمساری و خجالت چیزی ندارم یادش بخیر زمانی که ما را با دفتر کاهی 40برگ و چند مداد تشویق به خواندن قرآن مینمودی حال از همان بچه ها انسانهای سرشناسی  رشد کرده اند ( دکتر .مهندس . رئیس .....)که همه را مدیون زحمات بی دریغ توایم . یادش بخیر از مهر های پشت کارت صورتی حضور  و غیاب جلسه قران که هر سال ماه رمضان به کسانی که بیشتر مهر داشتند و بیشتر در پای قرآن نشسته بودند جایزه می دادی . یادش بخیر ...... 
اینها را گفتم که بدانی یادم نرفته زحماتت را ولی افسوس که نمی توانم جبران کنم  ان همه مهر محبت و ان همه عشقت را نسبت به من . به چهرات نگاه میکنم محاسنت زود سفید شد . با خود میگویم چه چیزی  جز غصه خوردن برای من شاگرد ...!!  جز دغدغه برای آموزش  قرآن  چهرات را سفید کرده ؟. چیزی جز این است ؟  سخت ترین روزهای عمرم زمانی بود که فهمیدم بر اثر صانحه ای ضربه مغزی شدی و شاید دیگر برنگردی .وبعد از چند سال باز   شنیدم  به ایست قلبی مهلکی دچار شدی که باز گشتت با خدا ست . آری تورا فقط از خدا دارم . فقط خدا. که منت بر ما گذاشت و نخواست بچه های قرآنی کاشمر یتیم شوند هر چه که  میگویم بغض گم شده ای است در وجودم  جایی نداشتم این آتش . این بغض را خاموش کنم .و برایت از اتش درونم حرف بزنم پس  نوشتم . نوشتم تا بدانی دوستت داریم .نوشتم  تا دلم ارام گیرد تا شاید بگویم در دلم چه  غوغایی است از حرف های نگفته این سالها 
بیشتر از این اگر بگوییم  و بنویسم متهم به غلو خواهم شد .  از تو یه خواهش دارم مرا ببخش  خواهش میکنم                                                                                     امضا                                                                              یکی از شاگردانت