.
.
.
دخدره رفته عینک فروشى , میگه یه عینک آفتابى میخام ...
فروشنده میگه اصل ؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.دخدره میگه واى ببخشید
مهسا 22 تهران...
.
.
.
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺻﺎﻑ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﻓﯿﻘﻢ! ﺍﻓﺴﺮ ﺍﻭﻣﺪ !! ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺳﺮﯾﻊ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺟﯿﺐ ﺍﻓﺴﺮﻩ ...
.
.
.
.
.
.
.
.
=| ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻓﺴﺮ ﯾﻪ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﻭﮐﯽ ﮐﺸﯿﺪﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﻘﺼﺮ ﺷد
.
.
.
بچه بودم قرار بود عموم اینا بیان خونمون نذری داشتیم بابام گفت عموت که اومد میری جلوش اگه شیرینی اورده بود میگی عمو خودت شیرینی هستی چرا شیرینی اوردی اگه گل اورد میگی عمو خودت گلی چرا گل اوردی .منم گفتم باشه .خلاصه عمو اومد واسه نذری با خودش یه گوسفند آوردش. من بچه بودم میفهمی؟؟؟بچه
.
.
.
.
ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﻟﮕﻮ ﺷﺪﻡ
.
.
.
.
ﮐﻼ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺑﺎ ﺧﺎﮎ ﯾﮑﺴــــــــــﺎﻥ ﺷﺪ
ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺕ ﺑﺎﺷﻢ
.
.
.
.
یکی داشت گریه میکرد
میگن :چته؟
میگه:پشیمونم ای کاش به حرف پدرم گوش مکرده بودم !!!
میگن: مگه چی میگفت ؟
میگه: نمی دونم گوش نمیکردم که..........
.
.
.
.
بابام اومده تواتاق گفت چه غلطی میکنی همش گوشی دستته؟؟
گفتم پدر من بجای گوشی سیگار دستم باشه خوبه؟
نتونست جواب بده رفت بخاریو کم کرد
.
.
.
.
.
اُوُنقَد نــــــــــــاراحَتـــــَم کـــــــِــه......
عَکسِ کارتّ مِـٍــــلـی هیـِچ پسری شادَم نِمی کُنهِ !
.
.
.
.
ﭘﺴﺮﺍ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﺑﻪ ﺗﺠﺪﯾﺪ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻧﺮﺳﻪ
.
.
.
.
.
.
.
.
اجماعا ﺻﻠـــــــــﻮﺍﺗــــــــــــــــــــــــــ :|
امشب سخن از جان جهان باید گفت / توصیف رسول انس و جان باید گفت
در شام ولادت دو قطب عالم / تبریک به صاحب الزمان باید گفت . . .
سلام دوستان میلاد با سعادت پیامبر اسلام وامام جعفر صادق (ع) روبه همه دوستان گلم که به وبلاگم سر می زنند تبریک عرض می کنم.
به مناسبت این عید فرخنده تصمیم گرفتم شیرینی بپزم.قبلا این کیک شربتی رو توی وبلاگ شف طیبه عزیز دیدم وخیلی خوشم اومد.این شیرینی رو بارها خوردم وبی نهایت دوست داشتم .جاداره از این دوستم تشکرکنم بخاطر دستور خیلی خوبشون.
مواد لازم
آرد2 پیمانه شیرینی پزی
ماست 1 پیمانه
روغن مایع یا جامد 1 پیمانه
تخم مرغ 3 عدد
هل آسیاب شده 1قاشق چایخوری
بکینگ پودر 1/5 قاشق چ
پودر پسته ونارگیل برای تزیین
برای شربت این کیک
آب 1 پیمانه
شکر 1پیمانه گلاب 1/3 پیمانه
زعفران 1/5 قاشق چ
ابتدا روغن وشکر رو می زنیم تا خوب مخلوط بشه ودونه های شکر خوب حل بشه سپس تخم مرغ هارو دونه دونه اضافه می کنیم وبا همزن خوب خوب هم می زنیم. باید با حوصله فراوان اینکار رو انجام بدیم تا کیک با کیفیتی داشته باشیم.هل رو اضافه کرده همزده بعد ماست رو اضافه می کنیم .ماست باید شیرین باشه وگرنه کیکتون میبره وپودر میشه. آرد وبکینگ پودر رو الک می کنیم وبا مایع مخلوط کرده زیاد نباید هم بزنیم در حدی که مایه ما هیچ گلوله ای نداشته باشه .توی سینی فر رو کمی چرب کرده وکاغذ روغنی می اندازیم ومایع رو توی سینی پخش می کنیم.سینی رو توی فر از قبل گرم شده با درجه 180 به مدت 20 دقیقه قرار می دیم. بعد با چنگال یا سیخ چوبی تست می کنیم اگه به چوب نچسبید کیک آماده است.
در ا ن زمان شربت رو درست می کنیم آب وشکر وزعفران رو می زاریم حدود ده دقیقه بجوشه بعد گلاب رو اضافه می کنیم واز روی شعله برمی داریم.شربت وکیک باید کاملا خنک بشه .وقتی از خنک بودن هر دو مطمئن شدید.کیک رو برش بزنید.بشکل مربع ویا لوزی ویا هر شکلی که دوست دارید .تمام این شربت رو بخورد کیک بدید تا کیک این شربت رو جذب خودش کنه. در نهایت یعنی آخر کار پودر نارگیل وپودرپسته با دست ودل بازی فراوان بریزید وکیکتون زیبا کنید
. این کیک مثل باقلوا وشاید از باقلوا هم خوشمزه تره. مرسی طیبه جون.
یارو میره آمپول بزنه
دکتر میگه برو بخواب تا بیام آمپولتو بزنم
یارو میگه : من الان استرس آمپول دارم خوابم نمبیره!!
اگه زنت زیادی می پرسه چنتا دوسم داری؟
بگو اندازه یک کیلو خاک شیر
اینا بی کارن
میرن میشمرن
تا چند ساعت آرامش داری !!!
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ﺩﺳﺘﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ -:(
..
.
.
ﺗﻮ ﻭﯾﻼﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺨﺮ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻭﻣﺪﻡ، ﺭﻓﺘﻢ
ﺑﺮﻡ ﺍﺯ ﻣﺎﺯﺭﺍﺗﯽ ﻡ
ﺁﯾﻔﻮﻥ سیکسم
ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺍﺯ ﺷﺎﻣـــﭙﺎﯾﻨﻤﻮﻥ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﻴﺮﻡ
ﭘﺎﻡ ﺳﺮ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ
ﺩﺳﺘﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﻣﻴﺰ ﺑﻴﻠﻴﺎﺭﺩﻣﻮﻥ , ﺷﮑﺴﺖ
ﺍﻻﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ؟؟ ((((:
ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯾﻢ |:
ﯾﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺑﺪﻡ؟
فرماندهء راهنمایی و رانندگی گفت:
در سال٩٢ ده درصد کاهش
تلفات جاده ای داشته ایم؛
در سال ٩٣ تلفات جاده ای به صفر رسید و
انشاالله در سال ٩۴ در جاده ها زاد و ولد هم خواهیم داشت
بااین ترافیک
میگن بد حجابی عامل وقوع زلزله توی ایرانه،
.
.
.
بازم خدا رو شکر که بی عدالتی ،
اختلاس و دزدی دروغ و تهمت و افترا عامل وقوع زلزله نیست
وگرنه ایران یکسره رو ویبره بود!
سر کلاس عربی :
آقای معلم :
اگه ببینم کسی سر کلاس من فارسی صحبت کنه باید بره بیرون
من به دوستم :
الخودکار المشکی الداری ؟
دوستم : البله الدارم ، البفرمایید !!!
نیمکت بغلی : الـــخخخخخخخ
کلاس : الــــخخخخخخخخخخخخ
معلم: الکصافطان
ﺁﻳـﺎ ﻣـﻴـﺪﺍﻧـﺴـﺘـﻴـﺪ ﭘـﻨـﮕـﻮﺋﻦِ ﻧـﺮ
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮِ
ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫَﺮﮔِﺰ ﻫَﻤﺴَﺮِ ﺩﻳﮕﺮﻱ
ﺩﺭ ﻃﻮﻝِ ﺯﻧﺪﮔﻲِ ﺧﻮﺩ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﻤﻴﮑﻨﺪ؟؟ !!
.
.
.
ﺍﻭﺳﮑﻮﻟﻪ ﺩﯾﮕﻪ،
ﻧﺪﯾﺪﯾﻦ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ؟ !!
بدﺗﺮﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﻮﻳﻪ ﺟﻤﻊ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭘﺎﺕ ﻣﻴﻜﺸﻪ ﺑﻪ ﭼﺮﻡ ﻣﺒﻞ،ﺻﺪﺍ ﮔﻮﺯ ﻣﻴﺪﻩ!
ﺑﺪﺗﺮ ﺍﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻫﺮﻛﺎﺭﻯ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻧﻤﻰ ﺍﻓﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﻰ ﮔﻨﺎﻫﻴﺘﻮ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﻨﻰ.
ﻭ ﺧﻴﻠﻰ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻳﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩ ﻣﻮﺯﻯ ﺍﻳﻦ ﻭﺳﻂ ﻣﻰ ﭼﺴﻪ
ﺣﺎﻻ ﺑﻴﺎ ﺩﺭﺳﺶ ﻛﻦ
قیمت پورشه از ١میلیاردو چهارصد بیست رسید به ١میلیارد و ششصد و چهل
از فردا بیاین تا ٣ روز پورشه نخریم!!
تا مسؤولین بفهمن نباس انقد گرون کنن ؛
فقط ٣روز خواهش میکنم ازتون؛
اگه خون ایرونى تو رگهاتونه ..
لطف کنین این پست رو انقدر به اشتراک بزارین تا هموطنان در جریان باشن..
منکه نمیخرم!!
مورد داشتیم
دختره هشت صبح جلو دانشگاه پارک دوبل میکرده بره بالا سر کلاس .
ساعت دوازده و نیم استاد از پنجره کلاس داد زده
نمیخواد پارک کنی,
کلاس تموم شد
منم حاضریتو زدم…
طرف کلا یه بار توی مهمونی ؛
با دبه سرکه واسش تنبک زدن ، اونم خونده!
.
.
.
.
حالا پست گذاشته :
همکار عزیزم مرتضی جان از طرف خودم و
جامعۀ هنری تسلیت عرض میکنم..!
وصیت نامه من:
-ازبوی گلاب بدم میادقبرم راباعطرGucci بشورید.
-آقایون فامیل بخاطرمن سه مترریش نزارید،ته ریش بزارین باکلاس تره!
-پسرای فامیل اون ابروهای لامصب رولااقل تاشب هفتم برندارین.
-گریه بلندوجیغ ودادنکنین بدم میاد.
فقط آهنگ رضاصادقی روبزارین مردم نم نم اشک بریزن……!!!!
-روی سنگ قبرم اب و صابون برزید مردم بخورند زمین بخندم روحم شاد بشه.
-سرقبرم هم فاتحه بخونید الکی پیس پیس نکنید….والا….
-ساندیس به دست مردم ندین آبروریزیه،
قهوه یانسکافه بدین.آخه قهوه خیلی دوست دارم.
-ازین کیکایی که اسمش پای سیبه بدین باکلاسه.
-روی خرماهاپودرنارگیل نریزین،شکلش خزمیشه.
-فیس بوک وتانگوی مراپاک نکنین،گهگداری باهاش یه پست بدین بیادبالا.
جیگررفیقام کباب بشه.
-شایعه کنین قبل ازمرگش بهش الهام شده بودمیمیره!!!!
واسه کلاسش میگم.
-هرکسی هم تومراسم ختمم گفت:خدابیامرزدش راحت شد
بالبه ی سینی حلواچنان بکوبن دهنش تااونم راحت شه بیاد پیش من…..والااااا
جای من اظهارنظرمیکنه….
اگه سراغم را گرفتند
بگویید:رفته
..
.
.
اگه پرسیدند کجا .
بگین رفته بشاشه الان میاد.
همش که نباید قضیه عشقی باشه.
والههههه
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻧﻮ ﺩﺯﺩ ﺑُﺮﺩ
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ
ﻭ ﻣﺎﺭﻭ ﺣﻼﻝ ﮐﻦ
ﯾﻪ ﺑﻠﯿﻂ ﻣﺸﻬﺪﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ
.
.
.
ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﻣﺸﻬﺪ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﺪ ﺧﻮﻧﺸﻮ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ
: )))))
ﺍﯾﺮﺍﻧﻪ …شوخی بردار نیست!!؟
ﺣﺠﺎﺏ ﺳﻨﮕﺮ ﺯﻥ ﺍﺳﺖ
.
.
ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭ ﮔﻔﺘﻪ
ﻣﺮﺩﺍ ﺭﻭ ﭼﯽ ﻓﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩ؟
ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ؟
ﻧﺎﺭﻧﺠﻚ؟
ﺩﻳﻨﺎﻣﻴﺖ؟
ﺍﺭ ﭘﻰ ﺟﻰ؟
ﻣﺴﻠﺴﻞ
ﺿﺪ ﻫﻮﺍﻳﻰ؟
ﺗﺎﻧﻚ؟
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ
ﺍﻓﺴَﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﯾﻪ ﮔﺎﺯ ﺑﺪﻩ !
.
.
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻓﻘﻂ ﯾﻮﺍﺵ ﺑﮕﯿﺮ ﮐﻪ ﺭﻭ ﻟﭙﻢ ﺟﺎﺵ ﻧﻤﻮﻧﻪ
ﺯﻭﺩ ﮐﺒﻮﺩ ﻣﯿﺸﻪ !
..
ﺍﺳﯿﺪ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﺘﻮﻥ
یکی دو روزه مامانم رفته مسافرت ،
امروز هوس خوراکی کردم هرجارو گشتم هیچی پیدا نکردم !
فقط توی کابینتا یه سری قوطی بود که با ماژیک روش نوشته بود :
نخورید ؛ مایع ظرفشویی
نخورید ؛ سمِ گلدون
نخورید ؛ جرمگیر توالت
زنگ زدم به مامانم گفتم دایی و زن دایی اومدن چیکار کنم ؟
گفت در کابینتو باز کن اونیکه علامت مرگ داره توش آجیله ،
اونیکه نوشته مرگ موش ت وش گزه ،
اونیکه نوشته صابون توش شکلات!
رفیق بى کلک مادر؟؟
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ “ ﻫ” ﭘﺸﺖ
ﺳﺮ ﻫﻢ ﺗﺎﯾﭗ ﮐﻨﯽ ، ﻫﺮﮐﺪﻭﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﻩ ؟؟؟
ﻫﻬﻪ
رفتم کتابخونه گفتم ببخشید از سعدی چی دارین؟
میگه کتابشو میخوای؟
.
.
.
.
گفتم نه ! انگشتری، لباسی، کفشی، شرتی اگه مونده میخوام!!!
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻃﺮﻑ ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻣﺠﺮﺩﻯ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ
ﺩﻧﯿﺎﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ .
.
.
.
.
ﺣﺎﻻ ﺯﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ؛
ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ
ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻧﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ
هنگام بغض یک زن بهش نزدیکتر بشید!
و موقع بغض یک مرد ازش فاصله بگیرید!
..
.
.
قبل خواب هم که حتما مسواک بزنید!
به پدر مادرتونم نیکی کنید!
همین دیگه…
فعلا نصیحتی ندارم
خواهرم دوستشو آورده خونه.
مامانم هیچی نگفت
..
.
.
حالا همین دختره رو اگه من آورده بودم …. واویلا بود o;O
همیشه بین بچه ها فرق میذارن ب
بعد می گن نه همشون یه اندازه برامون عزیزن
امتحان دامادها!
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند
از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
.
فردا صبح یک ماشین پژو 206 نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود
و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد
و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو 206 نو هدیه گرفت
که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود
که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
به دوستم می گم کیفت چقدر قشنگه،
می گه چرم مشهده، عموم از آلمان آورده!
خدایا اینو تو اولویت بذار.
یه بار واسه یه بنده خدایی الگو شدم زندگیش به فنا رفت.
از اون به بعد فقط درس عبرت بقیه شدم.
یه سری آدما هم هستن که وقتی با عابربانک کار می کنن
انگار در حال هک کردن و نفوذ به سیستم مالی بانک مرکزی هستن!
پولتو بگیر برو دیگه کار داریم.
چرا وقتی کنترل تلویزیون گم می شه
همه فکر می کنن زیر منه؟
هی می گن پاشو،
انجوری نه؛
درست پاشو!
اینجا نیست عزیز من،
نیست!
آخه فک و فامیله که داریم؟
.
یه عروسی رفتیم از فک و فامیل حزب اللهی
به جای ارکستر و دی جی دست میزدن
و میخوندن که: صل علی محمد، صلوات بر محمد.
به عموم میگم: خجالت نمیکشن؟
یکی از فامیل، نزدیک ما ایستاده بود شنید حرفم رو،
برگشته میگه: آقای مهندس چه اشکال داره
کمی شادی هم بد نیست.
.
.
.
تو عروسی یکی از فامیلا دلار میریختن
رو سر عروس و داماد!
حمله به دلارا سی مجروح به جا گذاشت!
فرداش همه رفتیم صرافی
یارو گفت دلارا تقلبیه!
.
.
.
دختر خالم به بچش واسه اینکه شیرینی
زیاد نخوره دندوناش خراب نشه گفته
شیرینی ها رو شمردم یدونش کم بشه میزنمت.
بچه هم وقتی همه خواب بودن
رفته همه شیرینی ها رو نصفه گاز زده
که تعدادش کم نشه!
.
استعدادت تو حلقم!
.
.
دعوت مودبانه ی بابام از من برای صرف شام:
تَن لَشتو از پشت کامپیوتر جمع کن بیا پای سُفره پهن شو!
.
.
من هنوز سر اون عیدی هایی که ازم
میگرفتن و میرفتن واسم حساب بانکی
باز میکردن، اما هیچ وقت ندیدمشون
با خونوادم درگیرم!
.
.
.
.
تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم
اعتیاد نشون میده.
هر علامتی که میگه
مامانم زیر چشمی با شک منو نگا میکنه.
.
.
با دختر خالم رفته بودیم بیرون،
دوست پسرش ما رو دید اومد جلو گفت: این پسره کیه؟
دختر خالم هم اومد تریپ شاخ و دفاع از من بیاد گفت:
هر خری که هست به تو چه؟
.
.
.
به خواهرزادم که دوم دبستانه میگم:
خوشحالیا، همش تعطیلی؟
میگه: برو دایی واقعا تعطیلیا!
اقتصاد کشور فلج شد رفت پی کارش،
بعد بمن میگی
خوشحالم؟
برو پلی استیشنتو بازی کن دایی!
.
.
پسرم شش سالشه
اومده با دوربین از من عکس گرفته
میگه: میخوام بزرگ شدم
به پسرم نشونش بدم بگم این بابام بود!
بهش میگم: پسرت خودش منو میبینه دیگه.
میگه: معلوم نیست! مگه من باباتو دیدم؟
پسره من دارم؟!
.
.
.
نصفه شبی دارم درس میخونم مادر اومده تو اتاق میوه داد بهم.
خواست بره بیرون گفت زبونتو ببینم!
منم زبونمونو در آوردم یهو گفت سلام رکس.
بعدم خوشحال و خندان رفت بیرون.
خنده و شادی به چه قیمت آخه؟
.
.
.
نشسته بودم سر کلاس مامانم بهم اس ام اس داد:
یک میلیون تومن ترمی بابای بدبختت داره واسه دانشگاهت پول میده
اونوقت تو سر کلاس گوشیتو چک میکنی ببینی کی اس ام اس داده
الاغ؟
.
.
.
با بابام حرفم شده،
میگه: واس خاطر چهل تومن یارانه باید این الدنگ رو تحمل کنیم!
.
ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻗﺮﺹ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ …
.
.
.
.
.
.
.
ﺟﺎﯼ ” ﺧﻮﺏ ﻫﺎﯾﯽ ” ﮐﻪ ﺩﻝ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﻗﺮﺹ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ، ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ !
ﻣﺎﺭﺍﺩﻭﻧﺎ ﯾﮏ ﻣﺪﺕ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺮﮎ
ﺍﻋﺘﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺒﻮﺩ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺑﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺯﺩ:
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﺩﻣﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﺍﻧﺪ؛
ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﮔﻮﺍﺭﺍ ﻫﺴﺘﻢ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ،
ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ” ﮔﺎﻧﺪﯼ” ﺍﻡ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﻪ “ﻣﺎﺭﺍﺩﻭﻧﺎ” ﻫﺴﺘﻢ،
ﻫﻤﻪ ﺑﻬﻢ ﻣﯽﺧﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻦ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﮐﺴﯽ ﻣﺎﺭﺍﺩﻭﻧﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ!
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺁﻭﺭﺩﻡ…
مراقب خودتان باشید
چه زیبا گفت نادر ابراهیمی:
درزندگی یک مرد مخدری هست بنام زن
زنی که دوستش دارد
نبودش
قهرش
دوریش
خماری می آوردو آب میکندابهت مردانه اش را…
به افتخار تمام زنان ایران زمین…
انسانها وقتی به تنهایی قصد رفتن به بهشت را دارند،
عموما موجودات بی آزاری هستند.
دقیقا مشکل از آنجایی شروع می شود که
عده ای نادان بر اساس تصورات غلط می خواهند سایرین را نیز با خود به بهشت ببرند
و در این باره به خشونت و توحش هم متوسل می شوند !
مهاتما گاندی
از روزی که به ایران رسیدیم تا روز مراسم، ۱۰ روز وقت داشتیم. کارهایی که در اون روزها کردیم:
۱- آتلیه: از اونجایی که خودمون نمونه کارهای آتلیه امون رو ندیده بودیم و روی حرف دیگران رزرو کرده بودیم، این شد که رفتیم که هم نمونه کارها رو ببینیم و هم قرارداد را نهایی کنیم و برنامه های آخر رو قطعی کنیم. کارهای آتلیه رو فوق العاده دوست داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که حتی با دیدن هم احتمال زیاد همین آتلیه رو انتخاب میکردیم.
۲- سالن: برای امضای قرارداد و نهایی کردن خیلی از موارد باید سری به سالن میزدیم. سالن رو از قبل دیده بودیم. پارسال که ایران بودیم از اونجاییکه فکر میکردیم ممکنه عروسی بگیریم رفتیم و چندتا سالن دیدیم. ولی خیلی از موارد قرارداد رو نمیدونستیم. نمیدونم که همه ی سالنها اینقدر موارد اضافه اجباری دارن یا فقط سالن ما بود؟ سالنمون به نظرم رضایت بخش بود و راضی بودیم به جز اینکه به خاطر موارد اضافه، از چیزی که فکر میکردیم خیلی هزینه بیشتر شد.
۳- گل و ماشین: ماشینمون رو کرایه کردیم چون آقای شوهر یک مدل ماشین خاص دوست داشت که واقعا هم راضی بودیم از این انتخاب. عکسهامون و فیلمهامون متفاوت و رویایی شدن! از گل هم راضی بودیم. من که دسته گلم رو خیلی دوست داشتم و به نظرم ماشینمون هم خیلی گلش زیبا بود.
۴- لباس و تور من: لباسم رو از کانادا خریدم. ولی متاسفانه از وقتی که تحویل گرفتم تا روزی که میرفتیم ایران در اثر وزن کم کردن، لباس برام گشاد شده بود. خلاصه که باید میدادیم اندازه بشه! تور هم متاسفانه به دلیل حواس پرتی از اینجا نخریدم و بعد فکر کردم از ایران میگیرم! ولی نمیدونستم که لباس سفید در ایران دیگه وجود نداره و درنتیجه تور سفید یافت نمیشه!!!! خیلی دنبال تور گشتم ولی حتی اونهایی هم که میگفتن برام میدوزن اصلا پارچه های خوبی نداشتن. آخرین روزی که رفتم دنبال تور (دو روز مونده به مراسم) خاله ام پیشنهاد دادن که از یکی از اقوامشون که تازه عروس بود قرض بگیرم. به اون خانم زنگ زدم و رنگ تورش رو پرسیدم و گفت سفیده. گفتم مطمئنید که خامه ای نیست؟ چون الان همه ی لباسها خامه ای رنگ هستن! گفت نه بابا من لباسم سفید بود! باهاشون قرار گذاشتم که فردای اون روز پدرم برن و تحویل بگیرن. روز قبل از مراسم (پنجشنبه) وقتی ساعت 3 پدرم تور به دست وارد اتاق شدن تنها کاری که تونستم بکنم جیغ زدن بود! تور خامه ای بود! شروع کردم زنگ زدن به مزونهای اطراف خونه و همشون یا میگفتن پنجشنبه ها بسته هستن یا تور سفید نداشتن! بالاخره یکی رو پیدا کردم که گفت بیاین مدلهامون رو ببینین. خلاصه ی ماجرا اینکه روز قبل از مراسم ساعت ۶ عصر بالاخره تونستم تور بگیرم. البته تورم فوق العاده زیبا شد و خیلی خیلی راضی بودم. دست اون مزونی که برام دوختش درد نکنه واقعا ( حتی اسمش هم یادم نیست!)
5- شیرینی: روز قبل از مراسم توی همون وضعیت بی توری که در حال زنگ زدن به مزونها بودم، آقای شوهر زنگ زد که خریده میوه اشون خیلی طول کشیده و هنوز نرسیده شیرینی بخره! و گفت که میاد دنبال من باهم بریم دنبال شیرینی. من هم که در اون لحظه یک گوله ی عصبانیت و ناراحتی!!! خلاصه که همه ی اهل خانه شروع کردن نظر دادن که چه مدل شیرینی ای خوب است؟ اینقدر نظرها مختلف بود که من گیج شده بودم! خلاصه که با شوشو جان رفتیم یک شیرینی فروشی و همون اول یکی از شیرینی ها رو خیلی پسندیدیدم و همون رو سفارش دادیم. عروسی گرفتن و انجام کارها فقط توی 10 روز این چیزا رو هم داره دیگه!
6- کت و شلوار: یک روز با بابا و آقای شوهر رفتیم برای خرید کت و شلوار. مدلهای دامادی واقعا به نظرم عجیب و غریب بودن و هیچی نمیپسندیدیم! بقیه هم خیلی ساده بودن! آخرش به این نتیجه رسیدیم که کت شلوار مشکی نخریم چون اونهایی که میپسندیدیم دقیقا شبیه یکی بودن که خودش داره و کاملا هم نو است! اگر با خودمون از کانادا اورده بودیمش اصلا هیچی نمیخریدیم! خلاصه که رفتیم توی خط سورمه ای و آخرش یک کت و شلوار خیلی متفاوت و قشنگ پیدا کردیم که به جینگیلیه کت شلوار دامادی هم نبود.
7- سرویس: اول تصمیم گرفتم که سرویس اصلا نگیرم. هرچی فکرش رو میکردم میدیدم که ایران که نیستم و اینجا هم اصلا استفاده نخواهم کرد و منطقی نبود. آخرش قرار شد فقط یک انگشتر و یا دستبند جواهر بگیرم. به جواهر فروشی آشنامون که حلقه ام رو هم از اونجا خریده بودیم رفتیم و متاسفانه (یا خوشبختانه) عاشق یکی از سرویسهای جواهرشون شدم و آقای شوهر هم که از اول میگفت هرچی خودت تصمیم بگیری! درنتیجه اون سرویس رو خریدیم!! :)) خیلی دوستش دارم ولی حتی با خودم نیوردمش!
6- آرایشگاه: آرایشگاه رو خیلی تحقیقات آنلاین کردم و بالاخره انتخاب کردم. برام مهم بود که نزدیک به سالن و خانه باشه. در آخر خواهر شوهر جان رفت و برامون قرارداد بست. خیلی راستش راضی نبودم. خیلی ها میگفتن که خوب بوده ولی به نظر خودم اونجوری که دوست داشتم نبود و فقط برام خستگی موند.
از اونجاییکه تصمیم گرفته بودیم عکسهامون رو با ساقدوش بگیریم ( سه خواهر محترمه دو طرف) عکاسمون گفته بود که باید ساعت 10 صبح آماده باشیم. وقتی این رو به آرایشگاه گفتم، اونها گفتن پس باید ساعت 2:30 آرایشگاه باشی. هرجور حساب میکردم معنیش میشد حدود 24 ساعت بیدار بودن! خیلی با آرایشگاه بحث کردم و بالاخره قرار شد که ساعت 5 برم و ساعت 11 آماده بشم.
روز مراسم:
صبح ساعت 4 بیدار شدم و با خواهر شوهرجان رفتیم آرایشگاه. توی آرایشگاه خیلی دلم میخواست کمی بخوابم ولی از استرس نمیشد. حدود ساعت 11 بود که آماده شدم. آقای شوهر که موقع تحویل ماشین کمی به مشکل خورده بود ساعت 11:30 اومد دنبالم. با دیدن ماشینمون حسابی ذوق زده شدم!
سوار ماشین شدیم و سریعا خودمون رو به آتلیه رسوندیم. عکاسمون حسابی از دستمون عصبانی بود و میگفت خیلی دیر رفتیم. بعد از کلی عکس گرفتن در آتلیه به خواهرا که دیگه آماده شدن زنگ زدیم و برای رفتن به باغ باهاشون قرار گذاشتیم. باغمون جاجرود بود. توی جاده هم کلی فیلم گرفتیم (خیلی دوست دارم زودتر فیلمهامون رو ببینم!)
داستان باغ هم که معلومه! عکس و فیلم. فقط خیلی خیلی گرم بود و آفتاب هم به صورت مستقیم بالای سرمون. واقعا وحشتناک بود. من که همش فکر میکردم کلا آرایشم به هم ریخته. پشت دامنم هم بلند بود و دائم روی زمین میکشید. یک جا هم افتاد توی آب و حسابی گلی شد! :(
وقتی که از باغ خارج شدیم ساعت 6 بود و ما قرار بود ساعت 5 سالن باشیم! ساعت 6:30 رسیدیم سالن و رفتیم اتاق عقد.
اول تصمیم داشتیم که اگر خواستیم مراسم عروسی بگیریم، عقد رو حذف کنیم. ولی بعد از کارهای نهایی تصمیم گرفتیم که به خاطر عکس و یادگاری و اینها اتاق عقد رو هم داشته باشیم ولی مراسم عقد رو مجدد اجرا نکردیم. به جای مراسم عقد یک متنی رو آماده کردیم و پدربزرگ عزیزم اون متن رو برامون خوندن.
سفره ی عقد:
نمیدونم ساعت چند بود که رفتیم داخل سالن ولی تنها چیزی که متوجه شدم این بود که طول مدتی که توی سالن بودیم خیلی خیلی کوتاه بود! اصلا نفهمیدم چطوری گذشت. یهو گفتن شام! واقعا این قسمت مراسم رو وقتی بهش فکر میکنم دوست ندارم. حتی وقت نکردم با مامانم اینا عکس بگیرم! تقریبا به جز سر سفره عقد هیچ عکس دیگه ای با نزدیکانم ندارم :(
عکسهای میز شام:
بعد از شام هم آتش بازی داشتیم که از موارد اجباری سالن بود :))) حداقل خوبه پسر عمه هام چندتا عکس هم گرفتن برامون :)))
بعد از شام هم که رفتیم به سمت خونه ی مادر آقای شوشو و یک ساعتی رو اونجا گذروندیم و بعد هم همه خداحافظی کردن و رفتن خونه هاشون!
یه نکته ی جالب! و برای عروسهای آینده عبرت برانگیز! الان سه ماه از مراسم ما میگذره. جایی که تاج روی سرم بود دچار یک فرورفتگی به طول 20 سانتیمتر شده. یعنی جای تاج کاملا روی سرم باقی مونده!!! توی مراسم فشار رو حس میکردم ولی فکر نمیکردم که جا بندازه!! خلاصه که مواظب باشید!