هنگامی که قصد دارید آرایشگاهی را برای آرایش و زیبایی خود انتخاب کنید، چه معیارهایی را در نظر میگیرید؟
نزدیک بودن آرایشگاه به محل کار یا منزل؟
پایین بودن قیمت خدمات؟
به روز بودن مدلها و امکانات آرایشی؟
با تجربه و با سابقه بودن آرایشگر؟
آیا معیاری مانند اهمیت به وضعیت بهداشت و رعایت استانداردهای بهداشتی در یک آرایشگاه هم در انتخاب شما تأثیری دارد؟
آرایشگاه ها جزو معدود مکان هایی هستند که همیشه در فواصل زمانی مشخصی به آنها سر میزنیم، دلبستگی خاصی به آنها پیدا می کنیم و حس خوبی بعد از آرایش پیدا میکنیم. آرایشگاه ها به خاطر نوع خدمتی که ارائه می دهند کمتر دچار رکود اقتصادی می شوند و همیشه در همه شرایط مشتریان خودشان را دارند و معمولا در آمد خوبی نیز دارند. در یک طبقه بندی جهانی آرایشگری شادترین شغل دنیا شناخته شده است و به نظر می رسد آرایشگری شغل جذابی باشد. اما آرایشگری هم مانند هر شغل دیگری ارتباط تنگاتنگی با هنر بازاریابی دارد، یک آرایشگر اگر نتواند رضایت مشتریانش را فراهم کند مدت زیادی دوام نخواهد آورد.
در این نوشته سعی می کنیم چند نکته کوچک که می تواند تاثیرات بزرگی در تعداد مشتریانتان داشته باشد ذکر کنیم.
1) مکان خود را به خوبی اعلام کنید
اگر هنوز مغازه خود را افتتاح نکرده اید باید بهترین و در دسترس ترین مکان را انتخاب کنید، ولی با فرض اینکه مکان خود را تثبیت کرده اید باید به خوبی اعلام کنید که وجود دارید، در صورتی که در مکان پر رفت و آمدی مغازه دارید از تابلوهای خاصی که جلب توجه کند استفاده کنید، سعی کنید برای کسی که در محله شما غریبه است وبه دنبال یک آرایشگاه می گردد در دسترس ترین و سهل الوصول ترین آرایشگاه باشید.
2) خنده یادتان نرود
خنده ارزان ترین و آسان ترین وسیله تبلیغاتی است که می توانید استفاده کنید، هر مشتری که وارد مغازه شما می شود به گرمی و با روی خندان تحویل بگیرید و با او احوال پرسی کنید و در اولین لحاظ خاطره خوشی برای او بسازید.
3) حس بد منتظر ماندن را شیرین کنید
آرایشگاه ها از جمله کسب وکارهایی هستند که مشتریان برای استفاده از خدمات آنها مجبورند مدتی بین 10 دقیقه تا 1 ساعت منتظر بمانند و منتظر ماندن یکی از بدترین احساسات برای عموم مردم است. بسیاری از آرایشگاه ها به طور سنتی سعی می کنند این حس منتظر ماندن را با در دسترس قرار دادن روزنامه یا مجله از بین ببرند. این یک روش خوب است ولی باید روزنامه ها و مجله هایتان را همیشه به روز نگه دارید و برای هر نوع سلیقه ای محتوای مناسب برای خواندن در دسترس داشته باشید.
علاوه بر روزنامه و مجله یک تلویزیون می تواند تحمل زمان انتظار را لذت بخش تر کند، با این وجود سعی کنید از خود خلاقیت نشان دهید و متفاوت عمل کنید، به عنوان مثال اگر فضای مغازه تان اجازه میدهد یک میز فوتبال دستی قرار دهید تا مشتریانی که در انتظار هستند با هم فوتبال دستی بازی کنند، حتی یک بازی نوستالژیک مثل مارپله یا منچ و حتی شطرنج می تواند نقش بسیار تاثیر گذاری داشته باشد. این نوع بازی های دو نفره باعث آشنایی مشتریان باهم و ایجاد یک محیط شبکه سازی نیز می شود. وجود بعضی وسایل سرگرم کننده برای کودکان نیز می تواند ترس کودکان از محیط آرایشگاه را کاهش دهد و تجربه خوبی برای آنها ایجاد کند.
یک پذیرایی ساده به صورت سلف سرویس باعث حس صمیمیت بیشتری می شود، یک سماور قدیمی همیشه در حال جوش با استکان های کمرباریک هزینه چندانی برای یک آرایشگاه ندارد ولی حس خوب و خاطره ماندگاری می تواند برای مشتریانتان ایجاد کند.
البته مهم ترین راه برای کاهش زمان انتظار سرعت در ارائه خدمات آرایشی است، تا جایی که می توانید ارائه خدماتتان را سریع تر کنید و اگر سرتان خیلی شلوغ است یک همکار جدید استخدام کنید. سیستم نوبت دهی هم می تواند در نظم بیشتر و کاهش زمان انتظار مشتریان مفید باشد.
4) با مشتریانتان دوست شوید
آرایش گری از نوع کسب وکارهای خدماتی است و در این نوع کسب وکارها مهمترین فاکتور تاثیر گذار در میزان فروش، برخورد و اخلاق خدمات دهنده است، یک آرایشگر می تواند با تعامل دوستانه با مشتریانش از وفادار ماندن مشتریانش مطمئن شود.
سعی کنید اسم کوچک مشتریانتان را یاد بگیرید و جوان تر ها را با اسم کوچک صدا کنید، و تا جایی که حریم خصوصی افراد اجازه می دهد از آنها اطلاعات داشته باشید و در دفعات بعد با یادآوری یکی از نکات کوچکی که از آنها می دانید سر صحبت را با آنها باز کنید. همیشه سعی کنید از سخنان مثبت و شاداب کننده استقبال کنید و اجازه ندهید شکوه و شکایت های بعضی مشتریان فضای آرایشگاه را منفی کند.
5) سلیقه مشتریانتان را در مورد اصلاح مو به خاطر بسپارید
تنوع سلایق در اصلاح مو بسیار زیاد است، مخصوصا در مورد آرایشگاه های زنانه ولی اگر شما به مرور سلایق مشتریانتان را به خاطر بسپارید یک حس خوب را به مشتریانتان هدیه خواهید داد. بعضی مشتریان به موهای خود بسیار حساس اند و در مورد جزئیات مراحل آرایش دوست دارند که نظر بدهند ولی بعضی مشتریان هم هستند که دوست ندارند چندان از آنها در مورد مدل مو نظر پرسیده شود، دانستن سلایق و پرسیدن سوال مناسب در زمان مناسب مهارتی است که یک آرایشگر باید به مرور زمان آن را یاد بگیرید.
6) چیزی فراتر از انتظار به مشتریان ارائه کنید
چیزی که مشتریان از یک آرایشگاه انتظار دارند کوتاه کردن مو، ابرو و یا اصلاح صورت است ولی شما سعی کنید بعضی خدمات کم هزینه ولی خاص در پکیج خدماتی خود به مشتریانتان ارائه کنید. مثلا یک ماساژ گردن یا ماساژ صورت رایگان یا شستشوی رایگان می تواند گزینه خوبی باشد.
7) از پروموشن های جذاب استفاده کنید
آرایشگری پتانسیل زیادی برای استفاده از گزینه های متنوع تخفیف دارد، به عنوان مثال سعی کنید یک سیستم باشگاه مشتریان خیلی ساده راه اندازی کنید، و بدون اینکه اعلام قبلی کنید برای هر 5 بار اصلاح مو یک بار اصلاح رایگان در نظر بگیرید و مشتریان خود را سورپرایز کنید، این نوع پروموشن ها تاثیر بسیار زیادی در بازاریابی دهان به دهان خواهند داشت.
8) بازاریابی محتوایی را دریابید
یک آرایشگر باید اطلاعات خود را در زمینه مراقبت از مو و حتی پوست افزایش دهد، در مورد روش های مراقبت از مو با مشتریانتان صحبت کنید و به صورت اختصاصی برای هر فرد راهنمایی هایی را ارائه کنید، حتی می توانید یک سامانه پیامکی برای ارسال منظم پیامک های آموزشی راه اندازی کنید، اما مواظب باشید زیاده روی نکنید تا موجب نارضایتی مشتریان نشوید.
9) شبکه های اجتماعی را فراموش نکنید
آرایشگاه ها پتانسیل بالایی برای فعالیت و تبلیغ در شبکه های اجتماعی دارند و با اطمینان بالایی می توان گفت که بهترین ابزار تبلیغاتی برای یک آرایشگاه شبکه هایی مثل ایسنتاگرام هستند، سعی کنید آدرس شبکه اجتماعی خود را به همه مشتریان معرفی کنید و از آنها بخواهید تا شما را دنبال کنند، از آنها بخواهید که از خود در آرایشگاه شما عکس بگیرند و با هشتگ مخصوص شما منتشر کنند.
خود شما نیز می توانید از شخصیت های معروف و پرطرفداری که به آرایشگاه شما می آیند عکس بگیرید و منتشر کنید.
شما چه ایده هایی برای آرایشگاه ها به ذهنتان می رسد؟ قسمت نظرات منتظر شماست
از روزی که به ایران رسیدیم تا روز مراسم، ۱۰ روز وقت داشتیم. کارهایی که در اون روزها کردیم:
۱- آتلیه: از اونجایی که خودمون نمونه کارهای آتلیه امون رو ندیده بودیم و روی حرف دیگران رزرو کرده بودیم، این شد که رفتیم که هم نمونه کارها رو ببینیم و هم قرارداد را نهایی کنیم و برنامه های آخر رو قطعی کنیم. کارهای آتلیه رو فوق العاده دوست داشتیم و به این نتیجه رسیدیم که حتی با دیدن هم احتمال زیاد همین آتلیه رو انتخاب میکردیم.
۲- سالن: برای امضای قرارداد و نهایی کردن خیلی از موارد باید سری به سالن میزدیم. سالن رو از قبل دیده بودیم. پارسال که ایران بودیم از اونجاییکه فکر میکردیم ممکنه عروسی بگیریم رفتیم و چندتا سالن دیدیم. ولی خیلی از موارد قرارداد رو نمیدونستیم. نمیدونم که همه ی سالنها اینقدر موارد اضافه اجباری دارن یا فقط سالن ما بود؟ سالنمون به نظرم رضایت بخش بود و راضی بودیم به جز اینکه به خاطر موارد اضافه، از چیزی که فکر میکردیم خیلی هزینه بیشتر شد.
۳- گل و ماشین: ماشینمون رو کرایه کردیم چون آقای شوهر یک مدل ماشین خاص دوست داشت که واقعا هم راضی بودیم از این انتخاب. عکسهامون و فیلمهامون متفاوت و رویایی شدن! از گل هم راضی بودیم. من که دسته گلم رو خیلی دوست داشتم و به نظرم ماشینمون هم خیلی گلش زیبا بود.
۴- لباس و تور من: لباسم رو از کانادا خریدم. ولی متاسفانه از وقتی که تحویل گرفتم تا روزی که میرفتیم ایران در اثر وزن کم کردن، لباس برام گشاد شده بود. خلاصه که باید میدادیم اندازه بشه! تور هم متاسفانه به دلیل حواس پرتی از اینجا نخریدم و بعد فکر کردم از ایران میگیرم! ولی نمیدونستم که لباس سفید در ایران دیگه وجود نداره و درنتیجه تور سفید یافت نمیشه!!!! خیلی دنبال تور گشتم ولی حتی اونهایی هم که میگفتن برام میدوزن اصلا پارچه های خوبی نداشتن. آخرین روزی که رفتم دنبال تور (دو روز مونده به مراسم) خاله ام پیشنهاد دادن که از یکی از اقوامشون که تازه عروس بود قرض بگیرم. به اون خانم زنگ زدم و رنگ تورش رو پرسیدم و گفت سفیده. گفتم مطمئنید که خامه ای نیست؟ چون الان همه ی لباسها خامه ای رنگ هستن! گفت نه بابا من لباسم سفید بود! باهاشون قرار گذاشتم که فردای اون روز پدرم برن و تحویل بگیرن. روز قبل از مراسم (پنجشنبه) وقتی ساعت 3 پدرم تور به دست وارد اتاق شدن تنها کاری که تونستم بکنم جیغ زدن بود! تور خامه ای بود! شروع کردم زنگ زدن به مزونهای اطراف خونه و همشون یا میگفتن پنجشنبه ها بسته هستن یا تور سفید نداشتن! بالاخره یکی رو پیدا کردم که گفت بیاین مدلهامون رو ببینین. خلاصه ی ماجرا اینکه روز قبل از مراسم ساعت ۶ عصر بالاخره تونستم تور بگیرم. البته تورم فوق العاده زیبا شد و خیلی خیلی راضی بودم. دست اون مزونی که برام دوختش درد نکنه واقعا ( حتی اسمش هم یادم نیست!)
5- شیرینی: روز قبل از مراسم توی همون وضعیت بی توری که در حال زنگ زدن به مزونها بودم، آقای شوهر زنگ زد که خریده میوه اشون خیلی طول کشیده و هنوز نرسیده شیرینی بخره! و گفت که میاد دنبال من باهم بریم دنبال شیرینی. من هم که در اون لحظه یک گوله ی عصبانیت و ناراحتی!!! خلاصه که همه ی اهل خانه شروع کردن نظر دادن که چه مدل شیرینی ای خوب است؟ اینقدر نظرها مختلف بود که من گیج شده بودم! خلاصه که با شوشو جان رفتیم یک شیرینی فروشی و همون اول یکی از شیرینی ها رو خیلی پسندیدیدم و همون رو سفارش دادیم. عروسی گرفتن و انجام کارها فقط توی 10 روز این چیزا رو هم داره دیگه!
6- کت و شلوار: یک روز با بابا و آقای شوهر رفتیم برای خرید کت و شلوار. مدلهای دامادی واقعا به نظرم عجیب و غریب بودن و هیچی نمیپسندیدیم! بقیه هم خیلی ساده بودن! آخرش به این نتیجه رسیدیم که کت شلوار مشکی نخریم چون اونهایی که میپسندیدیم دقیقا شبیه یکی بودن که خودش داره و کاملا هم نو است! اگر با خودمون از کانادا اورده بودیمش اصلا هیچی نمیخریدیم! خلاصه که رفتیم توی خط سورمه ای و آخرش یک کت و شلوار خیلی متفاوت و قشنگ پیدا کردیم که به جینگیلیه کت شلوار دامادی هم نبود.
7- سرویس: اول تصمیم گرفتم که سرویس اصلا نگیرم. هرچی فکرش رو میکردم میدیدم که ایران که نیستم و اینجا هم اصلا استفاده نخواهم کرد و منطقی نبود. آخرش قرار شد فقط یک انگشتر و یا دستبند جواهر بگیرم. به جواهر فروشی آشنامون که حلقه ام رو هم از اونجا خریده بودیم رفتیم و متاسفانه (یا خوشبختانه) عاشق یکی از سرویسهای جواهرشون شدم و آقای شوهر هم که از اول میگفت هرچی خودت تصمیم بگیری! درنتیجه اون سرویس رو خریدیم!! :)) خیلی دوستش دارم ولی حتی با خودم نیوردمش!
6- آرایشگاه: آرایشگاه رو خیلی تحقیقات آنلاین کردم و بالاخره انتخاب کردم. برام مهم بود که نزدیک به سالن و خانه باشه. در آخر خواهر شوهر جان رفت و برامون قرارداد بست. خیلی راستش راضی نبودم. خیلی ها میگفتن که خوب بوده ولی به نظر خودم اونجوری که دوست داشتم نبود و فقط برام خستگی موند.
از اونجاییکه تصمیم گرفته بودیم عکسهامون رو با ساقدوش بگیریم ( سه خواهر محترمه دو طرف) عکاسمون گفته بود که باید ساعت 10 صبح آماده باشیم. وقتی این رو به آرایشگاه گفتم، اونها گفتن پس باید ساعت 2:30 آرایشگاه باشی. هرجور حساب میکردم معنیش میشد حدود 24 ساعت بیدار بودن! خیلی با آرایشگاه بحث کردم و بالاخره قرار شد که ساعت 5 برم و ساعت 11 آماده بشم.
روز مراسم:
صبح ساعت 4 بیدار شدم و با خواهر شوهرجان رفتیم آرایشگاه. توی آرایشگاه خیلی دلم میخواست کمی بخوابم ولی از استرس نمیشد. حدود ساعت 11 بود که آماده شدم. آقای شوهر که موقع تحویل ماشین کمی به مشکل خورده بود ساعت 11:30 اومد دنبالم. با دیدن ماشینمون حسابی ذوق زده شدم!
سوار ماشین شدیم و سریعا خودمون رو به آتلیه رسوندیم. عکاسمون حسابی از دستمون عصبانی بود و میگفت خیلی دیر رفتیم. بعد از کلی عکس گرفتن در آتلیه به خواهرا که دیگه آماده شدن زنگ زدیم و برای رفتن به باغ باهاشون قرار گذاشتیم. باغمون جاجرود بود. توی جاده هم کلی فیلم گرفتیم (خیلی دوست دارم زودتر فیلمهامون رو ببینم!)
داستان باغ هم که معلومه! عکس و فیلم. فقط خیلی خیلی گرم بود و آفتاب هم به صورت مستقیم بالای سرمون. واقعا وحشتناک بود. من که همش فکر میکردم کلا آرایشم به هم ریخته. پشت دامنم هم بلند بود و دائم روی زمین میکشید. یک جا هم افتاد توی آب و حسابی گلی شد! :(
وقتی که از باغ خارج شدیم ساعت 6 بود و ما قرار بود ساعت 5 سالن باشیم! ساعت 6:30 رسیدیم سالن و رفتیم اتاق عقد.
اول تصمیم داشتیم که اگر خواستیم مراسم عروسی بگیریم، عقد رو حذف کنیم. ولی بعد از کارهای نهایی تصمیم گرفتیم که به خاطر عکس و یادگاری و اینها اتاق عقد رو هم داشته باشیم ولی مراسم عقد رو مجدد اجرا نکردیم. به جای مراسم عقد یک متنی رو آماده کردیم و پدربزرگ عزیزم اون متن رو برامون خوندن.
سفره ی عقد:
نمیدونم ساعت چند بود که رفتیم داخل سالن ولی تنها چیزی که متوجه شدم این بود که طول مدتی که توی سالن بودیم خیلی خیلی کوتاه بود! اصلا نفهمیدم چطوری گذشت. یهو گفتن شام! واقعا این قسمت مراسم رو وقتی بهش فکر میکنم دوست ندارم. حتی وقت نکردم با مامانم اینا عکس بگیرم! تقریبا به جز سر سفره عقد هیچ عکس دیگه ای با نزدیکانم ندارم :(
عکسهای میز شام:
بعد از شام هم آتش بازی داشتیم که از موارد اجباری سالن بود :))) حداقل خوبه پسر عمه هام چندتا عکس هم گرفتن برامون :)))
بعد از شام هم که رفتیم به سمت خونه ی مادر آقای شوشو و یک ساعتی رو اونجا گذروندیم و بعد هم همه خداحافظی کردن و رفتن خونه هاشون!
یه نکته ی جالب! و برای عروسهای آینده عبرت برانگیز! الان سه ماه از مراسم ما میگذره. جایی که تاج روی سرم بود دچار یک فرورفتگی به طول 20 سانتیمتر شده. یعنی جای تاج کاملا روی سرم باقی مونده!!! توی مراسم فشار رو حس میکردم ولی فکر نمیکردم که جا بندازه!! خلاصه که مواظب باشید!