نام رمان : طلعت
نویسنده : ژاله صفری کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۱٫۳ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۰۵
خلاصه داستان :
این رمان گویای یک سرگذشت واقعی از زندگی زنی به نام طلعت است ، طلعت در طفولیت، مادرش را ازدست میدهد و در چهارده سالگی پدرش را ، به همین دلیل یک زندگی ناخواسته از جانب اطرافیان به او تحمیل میشود، در پانزده سالگی او را به مردی که چهل سال از او بزرگتر است شوهر میدهند و او از ادامه تحصیل که بزرگترین آرزویش بود باز میماند و همین باعث میشود درگیر ماجراهایی که در واقع پیامد این ازدواج است شود، او برای دومین بار و برخلاف میل قلبیش ازدواج میکند ، در این بین سایۀ عشقی واقعی تا پایان عمر او را تعقیب میکند .
طلعت در طول زندگی یک چیز را هرگز فراموش نکرد او یک انسان واقعی ، مهربان و ایثارگر بود و تا پایان عمر این صفات را هرگز از خود دور نکرد …
یکی از عواملی که سبب میشود مردم از دعا کردن برای فرج امام زمان (عجّلاللهتعالیفرجه) غفلت ورزند، عدم آگاهی آنها به زندگی لذّتبخش در زمان ظهور آن بزرگوار است. به چند نمونه از روایات در مورد دوران بعد از ظهور اشاره میشود.
وبگاه "پایگاه مذهبی حضرت مهدی (عج)" نوشت:
یکی از عواملی که سبب می شود مردم از دعا کردن برای فرج امام زمان علیه السلام غفلت ورزند، عدم آگاهی آنها به زندگی لذتبخش در زمان ظهور آن بزرگوار است. برای اینکه موالیان و دوستان حضرت بدانند در زمان ظهور چه تحول و دگرگونی عجیبی در دنیا پیدا می شود، به چند روایت از حضرات ائمه معصومین علیهم السلام اشاره می کنیم.
مشکلات و مسائل دنیای ماشینی باعث شده که روز به روز افسردگی در میان افراد بیش تر شود . متاسفانه این پدیده به صورت خفیف ، متوسط و یا شدید نه تنها در افراد مسن و میان سال بلکه در بسیاری از جوانان نیز دیده می شود .
افسردگی می تواند بسیاری از عوامل زندگی از جمله فعالیت های روزانه ،خوراک ، لذت های زندگی ، تفکرات خوب ، تحرک ، سلامت جسم و روان ، تحصیلات و ... را تحت تاثیر قرار داده که در نتیجه فرد افسرده نمی تواند به خوبی از زندگی خود بهره مند شود .
با توجه به اینکه به طور اساسی و به علت شرایط آب وهوایی ، گیاهان دارویی ایران دارای مرغوبیت خاصی می باشند ، لذا علف چای ایران دارای بهترین کیفیت بوده و داروی ساخته شده از آن ( هایپیران ) نیزاز کیفیت و استاندارد بالایی برخوردار است . این دارو در افسردگی ، انواع مشکلات عصبی ، میگرن ، پر خوابی ، مشکلات و دردهای دوران قاعدگی ، ترس و دلهره ، افسردگی دوران کهولت ، شب ادراری کودکان و وزوز گوش استفاده می شود . هایپیران دارای عوارض جانبی نبوده و فقط در موارد محدودی که ممکن است تداخلاتی با داروهای دیگر ایجاد کند در راهنمای دارو ذکر شده است . این دارو قابل مصرف درسنین مختلف می باشد ( از کودکان ، جهت شب ادراری تا افسردگی سنین کهولت )
نکاتی که در مورد اثرات ایده آل این دارو و اکثر داروهای گیاهی باید در نظر داشت این است که حداقل 2 تا 3 هفته پس از مصرف نباید انتظار اثر داشت چون داروهای گیاهی دیر اثر بوده و اثر آنها به طور اصولی پس از یک ماه ظاهر می شود و به تدریج به حداکثر می رسد ، به علاوه مقادیر مصرف نوشته شده در راهنمای داروی گیاهی ، باید به دقت رعایت شود و همچنین داروهای گیاهی را باید به طور منظم و مرتب مصرف کرد، چرا که مسئله مقدار ، مدت مصرف و نظم در مصرف دارو شرط اصلی اثر بخشی داروهای گیاهی است . در حقیقت افرادی که دارای حوصله ، نظم و دقت باشند به طور اصولی از داروهای گیاهی نتایج بهتری کسب می کنند .
نکته بسیار با اهمیتی که افراد دارای افسردگی باید بدانند این است که درمان افسردگی احتیاج به زمان داشته و باید امیدوار باشند که در صورت درمان صحیح ، افسردگی آنها برطرف شده و می توانند زندگی شاد و خوبی را دنبال کنند .
افسردگی با ناامیدی شروع می شود و آرام آرام روح انسان را به نابودی کشانده و فرد را از زندگی دلسرد می کند.
معمولا هرکس در هر دوره از زندگی اش به دلایلی ممکن است دچار افسردگی کوتاه یا طولانی مدت شود. رهایی از افسردگی گاه طاقت فرسا و به مشاوران متخصص در این امور نیاز است، اما زمانی که دچار افسردگی شده ایم باید مراقب باشیم با افکار غلط به وضع بد خود دامن نزنیم.
در واقع وقتی نسبت به شرایط به وجود آمده در زندگی مان احساس بدی داریم و افسرده هستیم، مدام آرزو می کنیم کاش هر چه سریع تر از این وضع خلاص شویم و روحیه مان خوب شود. این موضوع بسیار طبیعی و از ویژگی های انسان است، چرا که او دوست دارد هیچ موضوعی روزگارش را تیره و تار نکند، اما متاسفانه این تفکر و این گونه تلاش مان برای رهایی از اندوه، ممکن است نتیجه ای کاملاعکس بدهد و ما را به وادی افسردگی عمیق تری بکشاند. مقاومت در برابر این شرایط موجب می شود بیش از هر لحظه دیگر روی مشکل خود متمرکز شویم و احساس مان بدتر شود، زیرا فکر کردن به وضع موجود لحظه ای رهایمان نمی کند و ما را آسوده نمی گذارد. حقیقت این است که هرگز نمی توان روی همه چیز تسلط داشت و آن را کنترل کرد. بویژه اگر موضوعی بشدت آزارمان داده باشد، وقتی سعی کنیم به زور خود را از افسردگی برهانیم بیشتر مضطرب شده، گرفتار احساسات بد و ناخواسته دیگری نیز می شویم. بنابراین گاهی اوقات بهترین روش این است که دست از کنترل اوضاع بردارید و مقاومت نکنید. تنها باید بپذیرید که مشکلات و ناراحتی های معمول زندگی زودگذر هستند و طی زمان برطرف می شوند و آن گاه رهایی از افسردگی آسان تر می شود.
بیزاری از احساس بد
در لحظات افسردگی معمولاافکاری مانند: «دارم دیوانه می شوم»، «این وضع هیچ وقت تمامی ندارد.»، «چرا نمی توانم مثل بقیه از زندگی لذت ببرم.» و «من خیلی بدبخت هستم» به سراغ مان می آید. ذهن مان شروع به افزودن احساسات منفی جدیدتری به احساسات بد قبلی می کند و بتدریج ترس از گرفتار ماندن در این افسردگی اوضاع را وخیم تر می کند. در واقع این ذهن فرد افسرده است که همه چیز را برایش مشکل و غیرقابل تحمل تر می کند. می توانید با یک آزمایش کوچک پی به صحت این موضوع ببرید. هر وقت موضوعی شما را ناراحت کرد، به آن بدون هیچ نوع دغدغه فکری نگاه کنید و هرگز آن را ارزیابی نکنید و اجازه دهید زمان آن را حل کند، سپس متوجه می شوید که آن موضوع ناراحت کننده چقدر راحت از کنارتان می گذرد و هرگز شما را به افسردگی نمی کشاند. با این روش دیگر بی جهت ذهن تان دچار آشوب و دلواپسی نمی شود. در حقیقت وقتی موضوعی بد با فرآیندهای ذهنی حمایت نشود بسرعت ضعیف می شود و دیگر توان افسرده کردن شما را ندارد. بنابراین با افکار منفی، موضوع ناراحت کننده را تغذیه و نیرومند نکنید تا زودتر به آرامش برسید.
مقایسه نکنید
«حیف، وقتی افسرده نبودم، همه چیز چقدر خوب بود.»، «چه روزهای خوبی داشتم و اکنون چقدر بدبخت هستم. چرا نمی توانم به گذشته برگردم؟» بیشتر مردم هنگام غم و اندوه به این چیزها بسیار فکر می کنند، اما متوجه نیستند که این افکار نه تنها چیزی را تغییر نمی دهد بلکه بیشتر صدمه می زند و حال فرد را بدتر می کند. اگر می خواهید از شر افسردگی خلاص شوید دست از مقایسه زمان فعلی تان با روزهای خوش گذشته بردارید. فراموش کنید که در گذشته چه داشته و اکنون چه چیزی را از دست داده اید. آنچه پیش آمده، پیش آمده است. به جای فکر کردن به گذشته به زمان حالتان بیندیشید. این که اکنون چه دارید و چگونه می توانید با امکانات فعلی تان بحران را از سر بگذرانید مهم است. به این ترتیب قدرت تحمل تان را بالاببرید.
طرح سوال های بی فایده، ممنوع
بسیاری از مردم هنگام افسردگی از خودشان سوال های بی فایده می کنند. مانند: «چه وقت این شرایط بد تمام می شود؟»، «چرا من باید اینقدر گرفتار باشم؟» و «چه کار کردم که مستحق این شرایط هستم؟» معمولاپاسخ این نوع سوال ها تنها به فرد کمک می کند منبع تیری را که به قلبش فرورفته، پیدا کند و کاری بهتر از این صورت نمی دهد و البته در روزهای افسردگی دانستن این که بلااز کجا بر سرتان نازل شده، اصلااهمیتی ندارد. چیزی که اکنون مهم است این که آن تیر را چگونه از قلب تان بیرون آورید. سوال هایی مانند «چرا من؟» وضع تان را بدتر می کند و مدام در مورد موضوعی که پیش تر اتفاق افتاده احساس بدتان را تازه نگه می دارد. روی کارهایی که در رهایی از افسردگی موثر است متمرکز شوید و با این سوال های بیهوده خود را عذاب ندهید.
ترس را کنار بگذارید
گاهی اوقات از موضوعات مختلف می ترسیم و اصلاهم عجیب نیست، زیرا طبیعت انسان به گونه ای است که در برابر مواردی که آنها را تهدید می داند، بترسد تا بتواند واکنش مناسب جنگ یا گریز از خود بروز دهد، اما متاسفانه افرادی که گرفتار افسردگی هستند، از بی اهمیت ترین موارد هم مثل حرف زدن با مردم دچار ترس می شوند. این نوع وحشت نیز افسردگی شان را شدیدتر می کند. باید بیاموزید که ترس های ما همیشه برخاسته از تهدید های واقعی نیست و گاهی اوقات مغلطه ای بسیار ساده است. در واقع ترس های غیرواقعی مانند زنگ خطر آتش است که درست کار نمی کند و همیشه بی موقع فعال می شود و باید فهمید هر بار که صدایش در می آید به معنای وجود آتش نیست. بنابراین بیاموزید به تمام هشدارهای درونی تان توجه نکنید و بگذارید هر قدر می خواهد زنگ بزند. حتی برای خاموش کردن آن تلاش نکنید، فقط صدایش را نادیده بگیرید. به عبارتی با جدی نگرفتن ترس های بی مورد، شانس رهایی از افسردگی تان را افزایش می دهید.
احساس شرمندگی را کنار بگذارید
معمولاافرادی که دچار افسردگی هستند احساس شرمندگی و خجالت وجودشان را پر می کند. آنها احساس می کنند وجودشان پر از عیب و ایراد است که گرفتار چنین شرایطی شده اند و دائم خود را سرزنش می کنند. این بی رحمی با خود موجب فرورفتن به افسردگی عمیق تری می شود. بنابراین سعی کنید هرگز خود را سرزنش نکنید و از خودتان خجالت نکشید، حتی اگر مقصر واقعی خودتان بودید. شما در هر حال برای رهایی از دام افسردگی به آرامش نیاز دارید.
اگر توانستید به موارد گفته شده بخوبی توجه کنید، اکنون آنقدر آرام شده اید که بتوانید به این موضوع که علت افسردگی تان چیست، بیندیشید. متاسفانه بیشتر خطایی که افراد مبتلابه افسردگی نشان می دهند این است که سعی نمی کنند دلیل افسردگی شان را شناسایی کنند و خود را همان طور درمانده رها می کنند. گاهی اوقات تنها یک احساس غیرواقعی نسبت به موضوعی شما را دچار افسردگی کرده است که با شناختن آن می توانید دوباره شادی را به خود برگردانید. فراموش نکنید بیشتر مواقع این خود ما هستیم که وجودمان را با تفکرهای نادرست غرق در اندوه می کنیم. عکس این موضوع نیز می تواند رخ دهد و می توانید شادی را از اعماق وجودتان بیابید و به خودتان کمک کنید. اگر دلایل افسردگی تان کاملاواقعی و اساسی است، به عزیزان تان اجازه دهید شما را کمک کنند یا از کمک مشاوران متخصص استفاده کنید. فراموش نکنید که باید هرچه سریع تر از دنیای افسردگی بیرون بیایید. باید دوباره یادآوری کرد که قرار گرفتن در حالت افسردگی می تواند ریشه هایی کاملاطبیعی داشته باشد، مانند زمانی که فرد از چیزی می ترسد و می خواهد فرار کند یا تصور می کند همه چیز علیه اوست و خودش را بی پناه می بیند و از این دست موارد. تنها کاری که باید کرد توجه نکردن به این افکار منفی و شوم است و در عوض روی کارهایی که می تواند ما را از افسردگی برهاند باید متمرکز شد.
منبع:جام جم آنلاین
بعضی روشنفکران درد و رنج را به شادی ترجیح میدهند و به همین دلیل افسرده به نظر میرسند. یک روانشناس به شما میگوید چرا روشنفکری با غم و اندوه همراه است.
عدهای معتقدند هرقدر یک فرد خوشحالتر باشد، سطحیتر است و برعکس هرقدر یک فرد غمگینتر باشد، عمیقتر، پرمغزتر و روشنفکرتر است. دکتر تقوی، روانشناس سلامت و مدرس دانشگاه، درباره طرز فکر روشنفکرها توضیح میدهد و به شما میگوید چرا روشنفکرها درد و رنج را راحتتر میپذیرند و به چه دلیل گروهی از روشنفکران را افسرده میبینیم.
تعریف افسردگی از نظر متخصصان
غم، خشم و ترس از پاسخهای بهنجاری است که افراد در برابر مشکلات زندگی از خود نشان میدهند. بسیاری از افراد برای توصیف احساس غم و ناراحتی از کلمه افسردگی استفاده میکنند اما از نظر علمی، ناراحتی با افسردگی بسیار متفاوت است.
علائم افسردگی در روانپزشکی
1- خلق افسرده مانند احساس غمگینی، درماندگی، احساس پوچی و همچنین گریه کردن بیمورد
2- کاهش قابل ملاحظه علاقه نسبت به تمام فعالیتها یا فقدان احساس لذت
3- کاهش یا افزایش اشتها
4- بیخوابی یا پرخوابی که نوع بیخوابی شایعتر است.
5- کندی روانی - حرکتی
6- کاهش یا افزایش میل جنسی که کاهش آن شایعتر است.
7- خستگی یا فقدان انرژی
8- احساس بیارزشی یا احساس گناه
9- کاهش تمرکز و بهدنبال آن کاهش قدرت تفکر و تصمیمگیری
10- افکار خودکشی تکرارشونده.
اگر فردی از علائمیکه گفتیم 5 مورد یا بیشتر را به مدت 2 هفته به طور مداوم داشته باشد یک بیمار افسرده است.افزایش میزان افسردگی باعث میشود شما مانند قبل نتوانید از زندگی لذت ببرید.
تعریف افسردگی از نظر عوام
مردم معمولا داشتن خلق پایین، نداشتن احساس رضایت داشتن غم و ناراحتی همراه با لذت نبردن از زندگی را افسردگی تعریف میکنند. ویژگی مشترک تعریف عوام از افسردگی و تعریف روانشناختی آن، لذت نبردن از زندگی است.
روشنفکر کیست؟
روشنفکر کسی است که همه چیز را برای اندیشیدن مجاز میداند. روشنفکر کسی نیست که همه چیز را مجاز بداند و تایید کند اما به اندیشه و ذهنش این اجازه را میدهد که به همه چیز فکر کند.
روشنفکری مدرن
روشنفکری در حدود نیمه دوم قرن بیستم بیشتر به سمت تفکر در مسائل رنجآور رفته است. روشنفکرهای اولیه عدهای انسان تجملگرا بودند که تجمل را ترک کردند و وارد عوام شدند. این افراد در زندگی با مردم عادی احساس کردند هر آنچه برچسب تجمل را با خود دارد مثل شادی، سرور، امید، شیفتگی و... نباید در بین آنها باشد. هنگامیکه امید، شادی و لذت وجود ندارد، تصور میشود ناامیدی، غم، درد، رنج وجود دارد. از اینجا تمرکز روشنفکرها روی درد و رنج و غم بیشتر شد.
فلسفه روشنفکرها
یکی از علومیکه روشنفکران مطالعات زیادی درباره آن انجام میدهند، فلسفه است. فلسفه مادر علوم است. علم ریاضیات اولین فرزندی است که از مادر (فلسفه) جدا شد و روانشناسی 130 سال پیش آخرین فرزندی بود که از مادر خود فلسفه جدا شد. این آخرین فرزند (روانشناسی) بیشتر از سایر علوم بوی مادرش (فلسفه) را با خود همراه دارد. تفکر فلسفی در روانشناسی از مباحث جدی محسوب میشود. قسمتی از این تفکر فلسفی این است که جز بعضی از گرایشهای خاص و اندکی از فلسفه، مانند مکتب رواقی که روی لذت تمرکز کردند، سایر گرایشها بیشتر به خشم و ترس پرداختهاند.
انگیزه افراد عادی در زندگی
رفتارهای یک فرد عادی و طبیعی در زندگی در پی تامین دو هدف کسب لذت و گریز از رنج است. در روانشناسی کسب لذت تقویت مثبت نامیده میشود؛ یعنی افزایش احتمال بروز یک رفتار برای کسب لذت بیشتر. گریز از رنج در روانشناسی تقویت منفی نامیده میشود؛ یعنی تقویت رفتارهایی برای اینکه از رفتارهای منفی و رنجآور کاسته شود.
انگیزه روشنفکرها در زندگی
این سؤال اینجا مطرح میشود که روشنفکر برای رنج، غم، فلاکت، بیچارگی، استیصال و درماندگی تا چه حد ارزش انسانی قائل میشود؟ در پاسخ باید گفت روشنفکر کسی است که همه این مفاهیم را به عنوان یک موجودیت انسانی میپذیرد. یک روشنفکر هر چیزی را به عنوان یک موجودیت انسانی میپذیرد نه فقط لذت و شادی را آن هم در حد تفکر. روشنفکر خود را مجاز میداند درباره نقش غم و رنج در زندگی انسان بیندیشد. پس اینچنین میتوان نتیجه گرفت که روشنفکر بیشتر از سایر افراد دغدغه رنج و غم دارد.
آیا افسردگی در روشنفکرها بیشتر دیده میشود؟
اگر تعریف افسردگی را به ترک و فقدان لذت (anhedonia) محدود کنیم و روشنفکر را کسی بدانیم که همه تفکرات را تایید نمیکند اما خود را مجاز به تفکر درباره همه چیز میداند و با این پیشفرض که روشنفکر کلاسیک دهه 60 و 70 میلادی برای گریز از قوانین دست و پاگیر زندگی متمدن به سوی نوعی مخالفت آشفته فکری و عملی (آنارشی) با تفکر غالب پیشرو، به ویژه در اروپا و آمریکای شمالی میپردازد برای ناسازگاری با این حرکتها، غم و خشم خود را به شکل شکایت از وضع موجود و نوعی خشم و افسردگی نشان میدهد.
اگرچه ارزیابی و مشاهده علائم بالینی افسردگی به عنوان یک بیماری روانی در روشنفکران، قطعی و حتمی نیست اما بروز رفتارها و هیجانهای منفی برگرفته از غم شدید درونی (مالیخولیا)، درماندگی و حسرت به عنوان ریشههای بروز افسردگی ذهنی و رفتاری در روشنفکران فراوانتر است. اما از نظر تشخیص گذاری روانشناختی، الزامی بر افسردهتر بودن روشنفکران وجود ندارد!
البته در بخشهایی از روانشناسی که به عنوان روانشناسی عمقنگر مطرح میشود، مانند دیدگاههای روانکاوانه از جمله نظریات و تحلیلهای ارائه شده توسط شخص زیگموند فروید به عنوان بنیانگذار روانکاوی، بر رنج و غم به عنوان تجربیات عمیق انسانی تأکید زیادی میشود اما باید توجه کرد رنج و غم، تنها بخشی از تجربیات عمیق انسان را شکل میدهد نه همه آنها را.
اگر از این منظر که انسان موجودی است که از رنج آمده و در رنج خواهد بود و در رنج خواهد رفت به روشنفکری بنگریم میتوان گفت این فاکتور جدی افسردگی؛ یعنی رنج کشیدن و فقدان لذت، میتواند در آن بخش از نگاه روشنفکری که در حرکتی اعتراضی، به مخالفت با ساختارهای موجود تمدن میپردازد، بیشتر دیده شود.
حال این سؤال پیش میآید که چرا مردم عادی کمتر اینگونه میاندیشند و به دنیا مینگرند؟
روشنفکرها معتقدند مردم عادی بیشتر از اینکه بیندیشند به امور مادی و لذتهای دنیوی مشغولند. البته این نظر روشنفکرها در مورد مردم عادی است چراکه مردم عادی هم روشنفکران را به برج عاجنشینی، متهم میسازند.
همه انسانها برای خود غمها و رنجهایی دارند و با مفاهیمی مثل رنج تنهایی، رنج آزادی، رنج پوچی و اضطراب مرگ درگیرند؛ در مکتب وجودگرایی به رنجهای وجودی از آنها یاد میشود در واقع سطح نگاه و مفهومپردازی مردم عادی به اندازه روشنفکرها عمیق نیست.
آیا افسردگی بیماری روشنفکرهاست؟
روشنفکر اگر رفتار نمایشی نداشته باشدنسبت به سایر مردم تفکر عمیقتر و ریشهایتر دارد. همانطور که عده زیادی افراد قدرتنما وجود دارند نه قدرتمند، عالمنما نه عالم، طبیعتا عده زیادی روشنفکرنما وجود دارند نه روشنفکر.
ریچارد فاینمن، فیزیکدان مشهور معتقد است: «عده کمی در دنیا تولید اندیشههای علمی میکنند و سایر افراد کارمندان علم هستند.» بیشتر محققان روی نظریات دانشمندان کار میکنند ولی اندیشه علمی تولید نمیکنند. روشنفکرنما کسی است که در بهترین شرایط به بسط، تجزیه و تحلیل افکار روشنفکر دیگری که اصیلتر است، میپردازد و آنها را دوباره پردازش میکند.
بعضی روشنفکرنماها به تجزیه و تحلیل افکار روشنفکران نمیپردازند بلکه بلندگوی افکار روشنفکری دیگران هستند. عدهای هم بسته به اینکه به کدام دیدگاه روشنفکری علاقهمند و معتقدند، ژستهای خاص آن را میگیرند. در این افراد افکار افسردگی به شکل ناامیدی و پوچگرایی بیشتر دیده میشود چون یک روشنفکر واقعی هنگامیکه به مسائل عمیق میاندیشد در عمق آن، شادیها و امیدهایی را هم مییابد.
اگر روشنفکر معتقد باشد که مجاز است به همه چیز بیندیشد پس باید به مفاهیمیمثل امید، شادی و لذت هم بیندیشد و روشنفکر واقعی و صادق تنها به درد، رنج، غم، ناامیدی و افسردگی فکر نمیکند.
منبع:مجله زندگی ایده آل