نام رمان : طلعت
نویسنده : ژاله صفری کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۱٫۳ (پی دی اف) – ۰٫۲ (پرنیان) – ۰٫۸ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۷ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۱۰۵
خلاصه داستان :
این رمان گویای یک سرگذشت واقعی از زندگی زنی به نام طلعت است ، طلعت در طفولیت، مادرش را ازدست میدهد و در چهارده سالگی پدرش را ، به همین دلیل یک زندگی ناخواسته از جانب اطرافیان به او تحمیل میشود، در پانزده سالگی او را به مردی که چهل سال از او بزرگتر است شوهر میدهند و او از ادامه تحصیل که بزرگترین آرزویش بود باز میماند و همین باعث میشود درگیر ماجراهایی که در واقع پیامد این ازدواج است شود، او برای دومین بار و برخلاف میل قلبیش ازدواج میکند ، در این بین سایۀ عشقی واقعی تا پایان عمر او را تعقیب میکند .
طلعت در طول زندگی یک چیز را هرگز فراموش نکرد او یک انسان واقعی ، مهربان و ایثارگر بود و تا پایان عمر این صفات را هرگز از خود دور نکرد …
بانو خدیجه قناد نصرآبادی (جدهی مادری رهبر انقلاب)
نصرآباد پیشکوه یکی از روستاهای تابعهی شهرستان تفت در استان یزد است که در فاصلهی 60 کیلومتری شهر یزد قرار دارد. این روستا که پیشینهی آن به پیش از اسلام میرسد، دارای آب و هوای ییلاقی و آثار تاریخی و طبیعی فراوان است. در صفحهی 694 جلد سوم جامع مفیدی، چنین آمده است:
«نصرآباد چنان دهی است که عذوبت آبش خاصیت چشمهی حیات ظاهر میگرداند و لطافت هوایش چون نسیم خُلد روحی تازه بر قالب پژمرده میرساند». جهت آشنایی بیشتر با تاریخ، فرهنگ و مشاهیر نصرآباد به کتاب سیمای نصرآباد تألیف نگارندهی این مقاله رجوع شود.
حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، از طرف پدر تبریزی و ازطرف مادری هم نجف آبادی هستند. با این حساب اصفهانی به شمار میروند. اما شاید کمتر کسی بداند که معظم له بنا بر تعریفی یزدی هستند.
گفتنی است مقام معظم رهبری در جریان سفر به استان دارالعبادهی یزد، که در دی ماه 1386ش. انجام شد، در جمع نخبگان استان یزد، در محل مسجد حظیره، در پاسخ به پرسش مجری برنامه (دکتر غلامرضا محمدی) موضوع نصرآبادی بودن جده ی مادری خویش را با این عبارت کوتاه تائید فرمودند: «من طعم شیرین باقلوای یزدی را نخستین بار توسط مادربزرگ یزدیام چشیدم».
پدر رهبر انقلاب:
پدر رهبر انقلاب، حجتالاسلام سیدجواد حسینی خامنهای از علمای روزگار خود بودند که در سال 1313ق. برابر با 1274ش. در نجف اشرف متولد شد. سید جواد سه ساله بود که با خانواده به تبریز مهاجرت کرد. وی در 12 سالگی (1325ق.) از نعمت پدر محروم شد و در سن 23 سالگی (1336ق.) راهی مشهد مقدس گردید تا تحصیل علوم دینی را ادامه دهد. نامبرده مصادف با آغاز سلطنت رضا شاه پهلوی در سال 1345ق. به نجف اشرف عزیمت نمود و پس از شش سال به مشهد بازگشت.
رهبر معظم انقلاب پدر خود را این گونه توصیف کردهاند: «پدرم روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشهگیر. زندگی ما به سختی میگذشت. من یادم هست برخی شبها اتفاق میافتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیه میکرد وآن شام هم نان و کشمش بود».
حجتالاسلام سیدجواد خامنهای، پس از فوت همسر اولش که سه دختر به نام (علویه، بتول، فاطمه سلطان) از او به یادگار داشت، در سال 1353ق. با خدیجه میردامادی ازدواج نمود. وی در تاریخ 14 تیرماه 1365ش. در سن 93 سالگی بدرود حیات گفت و در توحید خانه (رواق پشت سر مرقد امام رضا(ع)، رخ در نقاب خاک کشید.
مادر رهبر انقلاب:
« بانو خدیجهی میردامادی،تنها فرزند آیتالله سیدهاشم نجف آبادی میردامادی از همسر نخست بود. وی در شانزدهم اردیبهشت ماه 1293ش. در نجف اشرف دیده به دنیا آمد. مادر خدیجه، بیبی سکینهی [قناد نصرآبادی] زود از دنیا رفت و این کودک در فقدان محبت مادر، از چشمهی مهر مادر بزرگ [پدری] خود بیبی، [مادر حاج سید هاشم] سیراب شد.» (شرح اسم، ص 24)
بیخدیجه میردامادی که نام مادر بزرگ نصرآبادی خود را به ارث برده، حدود 15 سال از محضر پدر کسب فیض نمود. او که با زبان عربی، فارسی و ترکی آشنایی داشت، از معلومات پدر در زمینهی علوم قرآنی و تاریخ اسلام، بهره مند شد. این بانوی شجاع که حافظ قرآن و دیوان حافظ نیز بود. در 20 سالگی با حجتالاسلام سیدجواد خامنهایی ازدواج کرد و صاحب چهار پسر و یک دختر به نامهای: سیدرضا، سیدمحمد، سیدعلی، سیدهادی و بدرالسادات معروف به بیبی رباب شد.
وی به تاریخ 22 آذرماه 1368ش. برابر با 15 جمادی الاول 1410ق. در 75 سالگی، بر اثر ایست قلبی وفات نمود و پیکرش در رواق پشت سر مرقد امام رضا(ع) در کنار همسرش به خاک سپرده شد.
پدر بزرگ رهبر انقلاب:
«در منابع، نام و شهرت او، حاج سید هاشم میردامادی، حاج سید هاشم نجف آبادی و سید هاشم حسینی میردامادی یاد شده است. وی در 1303ق. در نجف اشرف به دنیا آمد. سید هاشم دو ساله بود که پدرش را از دست داد و با سرپرستی مادرش بزرگ شد. وی تحصیلات خود را با آموزش علوم دینی آغاز کرد. پس از گذراندن مقدمات و دورهی سطح، نزد آیات عظام: آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، میرزا محمدتقی شیرازی و محمدحسین نائینی، دانش آموخت و به درجهی اجتهاد رسید .... وی در نجف اشرف با بیبی سکینه [قناد نصرآبادی] ازدواج کرد و چندی بعد به مشهد مقدس آمد و با اقامت در این شهر، به ارشاد مردم و تفسیر قرآن و تألیف روی آورد». (شرح اسم، صص 13 -12)
تألیفات متعددی ازجمله: «رسالهای در رجعت»، «ترجمه کتاب سیفالامه» مرحوم نراقی، «شرح حال علما»، «خلاصه البیان فیتفسیر القرآن» تفسیر فارسی قرآن که دو جلد آن به طبع رسیده، «برخی از تقریرات درس مرحوم نائینی» و «جزواتی در علم اخلاق.» دارند.
وی در ازدواج دوم، با دختر ملاعبدالله واعظ تبریزی ازدواج کرد و از همسر دوم صاحب چهار پسر و چهار دختر شد. او در 77 سالگی، در تاریخ 22 آذر 1339ش. برابر با 23 جمادی الثانی 1380ق. به علت بیماری قلبی فوت کرد و در جوار امام رضا (ع) به خاک سپرده شد.
مادر بزرگ رهبر انقلاب:
جدهی مادری رهبر انقلاب، بیبی خدیجه دختر آیتالله میرزا محمدابراهیم نصرآبادی و رقیه خانم است که 25 تیرماه 1252ش. برابر با 21 جمادی الاول 1290ق. در نصرآباد دیده به جهان گشوده و در سن 81 سالگی به تاریخ 1374ق. برابر با 1333ش. دار فانی را وداع کرده و آرامگاهش در جنب بقعهی شیخ عزالدین داوود نصرآباد است.
او که در چهار سالگی از نعمت پدر محروم شده بود، در چهاردهم بهمن 1260ش. برابر با 15 ربیع الثانی 1299ق.در حالیکه هشت سال بیشتر نداشت، با سید زینالعابدین قناد نصرآبادیمعروف به حاجی سیدمیرزا، فرزند سیدعلی ازدواج کرد. خطبهی عقد این زوج را ملاحسین نصرآبادی انشاء کرده و در محضر شیخ جعفر ثبت شده است.
این زوج خوشبخت، که بر اساس شواهد و قرائن، مدتی از عمر خویش را در جوار آستان مقدس امیرالمومنین(ع) سپری کردهاند، صاحب چهار پسر و چهار دختر به نامهای سیدحسین، سیدمحمود، سیدحبیب، سیدعلی، بیبی زهرا، بیبی مروارید،بیبی سکینهو بیبی قمر، بودندهاند.
بیبی سکینه قناد نصرآبادیفرزند سید زینالعابدین و خدیجه، همسر اول آیتالله سید هاشم میردامادی نجف آبادی است. وی در زمانی که با خانوادهی خود، مقیم نجف اشرف بود، با این عالم دینی ازدواج کرده است. این زوج خوشبخت صاحب دختری به نام خدیجهی میردامادی (مادر حضرت آیتالله سیدعلی خامنهایی) شدند. چندی بعد (قبل از 1314ش.) به مشهد مقدس مهاجرت نمودند ولی بیبی سکینه که احتمالاً تا سال 1317ش. زنده بوده است، در جوانی بدرود حیات گفت و پیکرش در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.
بر اساس دو سنگ قبری که در سمت راست و چپ درب ورودی بقعهی شیخ عزالدین داوود نصرآباد پیشکوه قرار دارد، سید زینالعابدین در سال 1367ق. برابر با 6 فروردین 1326ش. در سن 96 سالگی و خدیجه خانم هفت سال بعد، در سال 1374ق. برابر با 1333ش. در سن 81 سالگی دار فانی را وداع کرده است.
متن سنگ قبر سیدزینالعابدین قناد نصرآبادی
هو الباقی - وفات یافت جناب اشرف الحاج و السادات حاجی سید میرزا حاجی سید زین العابدین خلف مرحوم حاجی سیدعلی قناد نصرآبادی به تاریخ ششم فروردین مطابق هزار و سیصد و بیست و شش شمسی 1326 - عمل ابن حسین.
متن سنگ قبر خدیجه نصرآبادی
آرامگاه مرحومه خدیجه بنت مرحوم آمیرزا ابراهیم - فوت 1374 قمری
ای که بر ما بگذری دامن کشان |
|
از سر اخلاص الحمدی بخوان |
منابع:
جنایتکار بر علیه تمام تاریخ بشریت...در تاریخ جهان ....شاه عثمانی که روی مغولها را در جهان رو سفید کرد..
سلیمان عثمانی جنایت کار علیه بشریت که میلیونها شیعه و مسیحی و یهودی توسط این جلاد کشته شدند ..در ۶ نوامبر ۱۴۹۴ در شهر ترابوزان واقع در سواحل دریای سیاه ترکیه زاده شد. مادر او، والده سلطان عایشه یا حفصه خاتون سلطان نام داشت. در سن هفت سالگی برای تحصیل علوم، تاریخ، ادبیات، الهیات، و فنون جنگی در مدارس... رفت. در آنجا با بردهای به نام ابراهیم آشنا شد و رفتار دوستانهای را با او پیش گرفت. ابراهیم بعداً به یکی از معتمدترین مشاوران سلطان سلیمان تبدیل شد. سلیمان جوان در سن هفده سالگی به سمت فرماندار کفّه و سپس ساروخان برگماشته شد. با درگذشت پدر جنایتکارش در سال ۱۵۲۰ به قسطنطیه آمد و بر تخت سلطنت امپراتوری عثمانی نشست. ، سفیر ونیز تنها چند هفته پس از جلوس سلیمان بر تخت سلطنت، او را چنین توصیف کردهاست: «۲۶ سال سن دارد. قدبلند و لاغر اما عضلانی است و پوست صورت حساسی دارد. گردنش اندکی بیش از حد دراز است. صورتش لاغر و دماغش عقابی است. ریش و سبیلهای کمپشت و کوتاهی دارد. در مجموع ظاهر خوبی دارد اگرچه رنگش پریده است. گفته میشود که اربابی خردمند و علاقهمند به دانش است و همگان به سلطنت او امید بستهاند.» برخی از مورخان ادعا میکنند که سلیمان در جوانی علاقهٔ وافری به اسکندر داشتهاست و از پدرش نفرت داشته ... او تحت تأثیر رؤیای اسکندر مبنی بر تشکیل حکومتی جهانی از شرق گرفته تا غرب، قرار داشت و این رؤیا در لشکرکشیهای او به آسیا، آفریقا، و اروپا بیتأثیر نبود.
سطان سیلمان عثمانی -قاتلی سنگدل که آرزو به دل از دنیا رفت.. تاریخ گواهی می دهد .. زمانیکه سیلمان شاه عثمانی در حال مرگ بود آنقدر بدنش پوسیده بود بخداست الهی و ظلم ستم و آه مظلومان جهان ..
بو بد زخم های پوست و بدن وی در 500 متری چادر جنگش در مجارستان احساس می شد.. با اینکه در دور بر چادر جنگ این شاه عثمانی عطر و گلاب پخش می شد باز بوی تدفن این آدم کش احساس می شد..
سلیمان قانونی در سن ۷۲ سالگی با صد هزار نفر نیروی نظامی جنایتکار عثمانی در اوت ۱۵۶۶ در مسیر وین داشت. سلیمان در چادر خود جان سپرد؛ بعضی از منابع تاریخی معتقدند که وی از شدت ناراحتی از عدم تصرف زودهنگام قصر در گذشت. پیکر وی را به قسطنیه انتقال دادند داخل مقبرهای دفن کردند و آنقدر جنازه این معلون بو می داد که درروز دفن اش در سطح سطح و مقبره گلاب پخش می کردند.. بله این جنایتکار علیه بشریت که قاتل شیعیان و مسیحان و یهودیان جهان بود ..و خود اهل نماز و روز و واجبات نبود و خود از فاسدین جهان بود ...همه را بجرم مسلمان نبودن کشتار می کرد ....در صورتیکه خودش مسلمان نبود یعنی فقط اسم مسلمانی داشت....داعش و القاعده و النصره و وهابی ها زاییده تفکر این فاسدان هستند..
عثمانی ها عاشق قتل و غارت و خون ریزی بودند که حتی فرزندان کوچک انها اگریک رزو نزد هم می ایستادند همدیگر را با قمه و ساطور می کشتند و بوی از انسانیت نبرده بود.. بله تاریخ عثمانی یعنی استبداد مطلق و فساد و شهوترانی ...بخصوس در زمان سطان سلیمان قانونی و فرزندش سلیم و پدران این جنایتکار علیه بشریت از اینها خون ریز تر بودند طوری که مثل حیوانات از کشتن فرزندان و خاندان خود لذت می بردنند...
خرم سطان....همسر شاه سلیمان عثمانی و مادر شاه سلیم ( این دو جنایتکارعلیه بشریت )
کنیزی که به روایتی از اوکراین آمده بود و به روایتی از رومانی اسم اولیهاش روکسولانا بوده (و به روایتی آناستازیا) توسط تاتارها اسیر میشود و مرگ پدرش که یک کشیش ارتودوکس بود را به چشم میبیند و همان موقع تصمیم میگیرد از مسببان این اتفاق انتقام بگیرد. اما در تاریخ ترکیه آمده است که تمام کینهتوزیها و دشمنیهای خرمسلطان و توطئههای او ناشی از حرص به قدرت و ترسش از رقبا بوده است. به هر حال خرم سلطان طی سالهای حضورش در حرم سلطان سلیمان از یک کنیز به زنی آزاد که به همسری پادشاه عثمانی درآمد (این اتفاق تنها یک بار افتاده است) ارتقا یافت. او طی 30 سال حضورش در دربار، 4 پسر و یک دختر برای سلیمان به دنیا آورد اما معروف است و تاریخ آمده این زن سفاک عثمانی باعث 10 هزار نفر افراد بی گناه فقط در عثمانی با مرگ های مشکوک شده است ..
در واقع ردپای او در قتل ابراهیمپاشا، شاهزاده مصطفی و بسیاری از زنان دربار و بزرگان سپاهی و حکومتی دولت عثمانی دیده میشود. در نهایت خرم پس از آنکه به آرزوی خود یعنی مطمئن شدن از جانشینی سلیمان با یکی از فرزندان خود رسید و به نفر اول حرم سلطان بدل شد، در 52 سالگی به علت ابتلا به عفونت ریه درگذشت. اما او به بزرگترین آرزوی زندگیاش یعنی بدل شدن به والده سلطان نرسید، زیرا همسرش پس از او از دنیا رفت. در تاریخ ترکیه آمده است که خرم سلطان به رغم کینهتوزیهایش قلبی مهربان داشته است و ساختن بیمارستانی مخصوص زنان، چند مکتبخانه و یک حمام بهداشتی توسط او را نشانههایی از نوعدوستی و مهربانی او میدانند. در تاریخ ردپایی از پشیمانی خرم سلطان از اقداماتی که انجام داده ثبت نشده است، اما در داستانهای نوشته شده شاید از لحاظ دراماتیک کردن داستان آمده که خرم در انتهای عمر خود از اقدامات مرگبارش پشیمان شده است و خود اعتراف کرده باعث مرگ فرزندانم کار و اعمال من است ....این زن خون ریز ترین زنان عثمانی در تاریخ بود ...
بنابر گواه تاریخ :.شاه دهم عثمانی که میلیونها شیعه و مسیحی و حتی اهل تسنن خاور میانه را بخاطر قدرت و جاه طلبی قتل عام کرد..
این جاه طلب که ادعایی خلیفه مسلمانان می کرد بدون عقد نکاح با هزاران زن غیر مسلمان و ایرانی که به اسارت می رفتند رابطه نامشروع داشت چون اینها را انسان نمی دانست.بنابر عرف عثمانی هر زنی با شاه عثمانی همبستر شود بر دیگر مردمان حرام بود( همانند همسر پیامبر )..اگر زنی مریض یا پیر می شد .. خواجگان لال سطان سلیمان آنها را خفه و در دریا می انداختند..تا دست کسی به انها نخورد و در طول دیکتاتوری دهها سالی این جنایتکار عثمانی هزاران دختر غیر غثمانی و حتی عثمانی اینطور قتل عام شدند..مشروب در عثمانی ممنوع بود..اما شاه و شاهزاده عثمانی مجاز به شرب خمر و زنا بودند و خود را فراتر از مردم می دانستند ..
بنابر گواه تاریخ این سطان و شاهزادهایش و همسرانش اهل نماز و روزه نبودند و همیشه مست بودند و آب تریاک پنچ شنبه ها استفاده می کردندو فقط در نماز عید یا جماعت پیش نماز شاه عثمانی و شاهزاده می ایستادند ...
یکی از جنایت سلیمانی قانون و فرزرندانش ..شیعیان را زنده زنده می سوزانند تا سنی شوند..و دختران و زنان شیعیان را به بردگی می فروختند یا به حرم سراهای خود می بردنند.. و بالای 9 میلیون ایرانی را در جنگ های ایران و عثمانی این جنایتکاران قتل عام کردند .. میلیونها ایرانی را به بردگی به اروپاییان و دگر ملل فروختند..
ای کاش دولت مردان ایرانی رسما از وارث دولت عثمانی عربستان و حاشیه خلیج فارس بخصوص ترکیه در دادگاهای بین اللملی شکایت و درخواست عذر خواهی این دولت خون ریز و غرامت شود...و اگر نبود دسیسه های عثمانی شاید امروز مرز ایران تا غرب اروپا بود و روسیه هم جزو یکی از استانهای ایران بود....
dardnews.ir
«نورا السمان» زن جوانی است که از ۱۵ سالگی به اسلام علاقمند میشود و در ۲۰ سالگی شهادتین میگوید و در این میان از جانب خانوادهاش مجبور به تحمل مشکلات زیادی میشود. |