خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

اعلام آمادگی در دفاع از حقوق آزادگان ومحکی برای تمام ادعاهاست

7 الی 8 دی ماه} اعلام آمادگی در دفاع از حقوق آزادگان ومحکی برای تمام ادعاهاست،این نشست ازآن جهت مهم است.
که بگوییم آزادگان هستند،وهنوز نفس می کشند، ،نشست تهران .هشداروپیام،به مسولین ،نامرئی!!!! شرکت خود کفایی واقتصادی آزادگان است، که گوش هایشان را پنبه گذاشته، وچشمها یشان رابرای ندیدن حقوق 23 ساله ی آزادگان بسته اند.

نشست تهران..محلی برای شعار وشعور است.ومیدان عمل،،این نشست پایانی برای،پاک کردن اشک، از چشمان تمساح است!!!همانطورکه مستحضر هستید.مبنای کارگروه پیگیر اموال، احترام به همه ی تفکرات وسلیقه ها بوده،کما اینکه،به کرات،وبا کمال احترام،با، عنوان همدلی،ازوبلاگ نویسانی که،عضو کار گروه نیستند،جهت هم اندیشی،واحترام به حقوق آزادگان،دعوت به عمل آمد.که در ابتدا،با اکراه واصرار،اعلام حضور نموده،سپس،صرفا به خاطر.تایید نمودندوکامنت..دوستان آزاده،سقف آسمان فرو ریخت. وآمال و آرزوهای آزادگان هم به باد رفت!!.

اما بنده مانده ام..با این تفکر وظرفیت چگونه می توان به یک انسجام در نحوه ی پیگری مطالبات آزادگان رسید،،،ولی باورم میگوید. اراده ای برای این حضور اساسا وجود ندارد.وکماکان با احتیاط ورعایت جوانب.. کنار کشیده اید،و دلیل آن قطعا برای مشخص نشدن مواضع اصلی خودشان می باشد وگرنه چه لزومی دارد با جریان آب شنا کنند و شفافیت در عمل را کنار بگذارند. اینک هنگامه تلاش اصلی برای حق خواهی است .
به هر حال امیدوارم که اشتباه کرده باشم.وحضورتان درنشست ،تهران مسجل شود .همانطورکه شاهد هستید..حضورهمسران گرانقدر آزاده،فرزندان عزیز آزاده این بشارت را به ما می دهد،که کمپین، حق خواهی به خانواده ی آزادگان رسیده،زمان بی تفاوتی به پایان رسیده،نظارگر بودن یعنی،حق دیگران را پایمال کردن،حضور یعنی اعتقاد به حق خود..آزادگان بارها، با متانت،آزادگان باره ها، با احترام از مسولین، و مدیران ارشدشرکت خود کفایی،شفاف سازی اموال ومطالبات خود رادرخواست کرده اند.پس از ماه ها انتظارهنوزپاسخی دریافت نکرده اند.آزادگان باید چکا ر کنند.

این بی تفاوتی شما چه توجیهی دارد؟ آزادگان همچنان منتظرند قبل از هراقدامی.. به حق ومطا لباتشان احترام بگذارید وبا دعوت صادقانه ازاعضای کار گروه..به این انتظارغیر قابل تحمل پاسخی شایسته دهید. درغیراینصورت آزادگان در چارچوب قانون،اقدام به هر عملی را برای خود محفوظ و عواقب حقوقی وصنفی. این حق طلبی ،به عهده ی کسانی خواهد بود.که این مطالبه و حقوق را به رسمیت نمی شناسند. سایه باکمی تغییر 

روزی برایت عزیز میشوم ....

روزی برایت عزیز میشوم ....
آنقدر که در حضور همه ب تمام اشتباهایت
اعتراف میکنی....در برابرم زانو میزنی ....اشک میریزی.....
زیر لب آرام زمزمه میگنی مرا ببخش......
آنروز بدن سرد و بی جان مرا در تابوت بر دوش میکشی....تا آخرین قدم هایمان را با هم بزنیم.......!!!!

برای یکبار هم شده از نبودنم قلبت به درد می آید.....
آن روز را دوست دارم زیرا صادقانه ترین روز من و توست....آنروز دوباره خواهی گفت
برای آخرین بار ب من فرصت جبران بده......
ولی در جواب خواهی شنید بلند بگو لا الله الا الله....!!!!

نکاتی در باب تربیت فرزند از استاد حبشی

اگر بچه اعتماد به نفس ندارد و می گوید من می ترسم و ... مادر یا می گوید تاریکی ترس ندارد و حتی به او عتاب می کند که اگر به او عتاب شود فقط سبب می شود که ترسش را بازگو نکند چون علاوه بر ان ترسی که داشت از مادر هم می ترسد. باید مواظب باشید چون وقتی فرد میدان عرضه طرح مساله داشته باشد ان مساله درونی نمی شود. در حالی که باید فرد میدان عرضه داشته باشد و باید او را به شناخت رساند....

ما نباید به خاطر سرنوشت و امنیت خود پا روی استقلال نوجوان بگذاریم و به نوجوان نیز این شناخت را باید بدهیم  که نباید به خاطر استقلال خود سرنوشت و امنیت والدین را به هم بزند...

گروههای مجازی به فرد تنوع خواهی می دهد و این تنوع خواهی فرد را خراب می کند. چون برایش در اینده اعمال عبادی تکراری یا رابطه زوجیت دایم جذابیت کمتری دارد. پس باید به این شناخت برسد که در حد محدود و لازم از انها استفاده کند

متن کامل را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید

marjan

گلایه ای از خدا، بخشی از کفرنامه ی کارو:

 

 

خدایا کفر نمی گویم،

پریشانم،

چی می خواهی تو از جانم؟!

مرا بی آن که خود خواهم اسیر زندگی کردی.

 

خداوندا!

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای تکه نانی

به زیر پای نامردان بیاندازی

و شب آهسته و خسته

تهی دست و زبان بسته

به سوی خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می گویی

نمی گویی؟!

 

خداوندا!

اگر در روز گرماخیز تابستان

تنت بر سایه ی دیوار بگشایی

لبت بر کاسه ی مسی قیراندود بگذاری

و قدری آن طرف تر

عمارت های مرمرین بینی

و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می گویی

نمی گویی؟!

 

خداوندا!

اگر روزی بشر گردی

ز حال بندگانت باخبر گردی

پشیمان می شوی از قصه ی خلقت، از این بودن، از این بدعت.

 

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است...

 

پاسخی زیبا از سهراب سپهری از زبان خدا

 

 

منم زیبا

که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

تو را در بی کران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود

تو غیر از من چه می جویی؟

تو با هرکس به غیر از من چه می گویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی مهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم

که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم

مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟

هزاران توبه ات گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که می ترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور!

آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را

این منم پروردگار مهربانت

خالقت

اینک صدایم کن مرا.

 

با قطره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام، آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگو جز من کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن.

 

بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسب های خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من

قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد

برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو

تمام گام های مانده اش با من

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

تو را در بی کران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کرد

 

درسهایی از بزرگان

 

درسهایی از بزرگان : سقراط و جوان

می گویند که جوانی کم شور و شوق نزد سقراط رفت و گفت: ای سقراط بزرگ آمده ام که از خرمن دانش تو خوشه ای برگیرم.

فیلسوف یونانی جوان را به لب دریا برد، او را به درون آب کشانید و سرش را 30 ثانیه زیر آب کرد. وقتی که دست خود را بر داشت تا جوان سر از آب برآورد و نفس بکشد، سقراط از او خواست که آنچه را خواسته بود تکرار کند. جوان نفس زنان گفت:دانش، ای مرد بزرگ.

سقراط دوباره سرش را زیر آب کرد و این بار چند ثاینه بیشتـر. بعد از چند بار تکرار این عمل، سقراط پرسید:چه می خواهی؟

جوان که از نفس افتـاده بود به زحمت گفت: هـوا. هـوا مـی خواهم.

سقراط گفت: بسیار خوب، هر وقت که نیاز به دانش را به قدر نیاز به هوا احساس کردی ، آن را به دست خواهی آورد. هیچ چیز جای عشق و علاقه را نمی گیرد. شور و شوق یا عشق و علاقه نیروی اراده را بر می انگیزد. اگر چیزی را از ته دل بخواهی نیروی اراده دستیابی به آن را پیدا خواهی کرد. تنها راه ایجاد چنان خواست هایی تقویت عشق و علاقه است.