دانلود گزارش جلسه 1076 به تاریخ 13930915 فایل PDF / لینک مطالب
به نام آفرینندهی زیباییها
درود دوستان عزیز. باز شنبهای دیگر و باز گزارش شنبهشبهایی دیگر. باز طبق معمول گزارش شعرهای خوانده شده در جلسه و مطالبی دیگر پیرامون شعر تربت را در گزارش هفتگی وبلاگ آوردهام. از دوستان شاعر همشهری خواهش میکنم برای این که بتوانیم جلسه را راس ساعت 20:30 به پایان ببریم و به موقع به جلسهی مثنوی خوانی برسیم طوری برنامهریزی کنند که بتوانیم راس ساعت 19:00 جلسه را شروع کنیم. در ادامه با هم گزارش این هفته را میخوانیم. در ضمن مقالهی استاد موسوی با عنوان تاثیر شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت این هفته به صورت کامل در وبلاگ قرار گرفت و دوستان میتوانند هر پنج قسمت این مقاله را بخوانند.
در این شماره خواهید خواند:
1- بازخوانی ادبیات کلاسیک؛ شاهنامهی فردوسی؛ بر اساس نسخهی ژول مُل؛ قسمت سیزدهم؛ بیت 1201 تا 1300
2- کنفرانس ادبی؛ تاثیرپذیری شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت؛ سید علی موسوی؛ قسمت پنجم (آخرین قسمت)
3- شعرخوانی؛ استاد نجف زاده، محمد جهانشیری، علیرضا شریعتی، اکبر میرزابیگی، غلامرضا اعتقادی، سید کاظم بهشتی، محمد امیری، علی اکبر عباسی، بهمن صباغ زاده.
4- گزیدهی شعر تربت؛ غزل؛ شادروان مرضیهی یار؛ کسی که گریه امانش بُرید من بودم
5- شعر محلی تربت؛ قطعه؛ سبوی کهنه؛ محمد قهرمان
6- ضرب المثل تربتی؛ خر پیر و افسار رنگین
7- شعر طنز؛ شوخی با شعرا؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی
8- فراخوانها؛ انجمن شنبهشبها، جلسهی مثنوی خوانی، جلسهی تفسیر قرآن، جلسهی شعر استاد رشید، انجمن شعر باران، انجمن داستان نویسی، نشست انجمنهای فرهنگی هنری شهرستان تربت حیدریه (نافه)، کتابسرای بهارک، کارگاه تخصصی شعر جوان بیرجند، اوسنههای محلی ولایت زاوه، وبلاگ سیاه مشق (مطالبی پیرامون شعر ولایت زاوه: شامل رشتخوار، مهولات، دولت آباد و تربت حیدریه)
جلسه، ساعت 18:53 بعدازظهر آغاز شد.
برنامه انجمن پزشکی کوهستان ایران در رادیو ورزش:
به نام پروردگار خوبی ها
سلام سلام.شب همگی بخیر و خوبی بگذره
خب..بی خوابی فعلا به هممون چیره شده.خوابمون نمیاد خانوادگی..منم با سیستم داماد گلم می نویسم
خب....امشب یه درسی گرفتم..واقعا راست میگن اگه خدا دری رو ببنده،قطعا دری دیگه رو باز میکنه
دیروز،رفتم مصاحیه برای حوزه ی علمیه...شرایطشو داشتم،اما به خاطر دانشجو بودن،و تداخل امتحانات پایان ترم،به نظر نمیاد پذیرفته بشم
وقتی از اطاق مصاحبه اومدم بیرون،دلم گرفته...واقعا دلم یه محیط دوستانه میخواست.از دانشگاه خسته شدم.خیلی خسته...
دلم یه جایی میخواست که بحث و علم باشه..میدیدم خانم ها،گرم صحبتن و بحث میکنن...
خلاصه...اومدم بیرون...برگشتم تا برم دانشگاه ...ولی رفتم خونه چون حوصله نداشتم......
خلاصه...اون روز گذشت...امروز با دوستم مطهره بانو قرار داشتم،قرار بود واسم کتاب بیاره...
ازم راجب نتیجه ی مصاحبه پرسید،گفتم جریانو....یکم دست دست کرد و گفت:میگم سپید،چرا عضو انجمن علمی نمیشی؟
من:انجمن علمی؟
راستش،از ترم قبل دنبالش بودم...چون در جریان برنامه هاش بودم..میدونستم بچه های کار بکنی عضوشن...ولی نمیدونستم کیارو قبول کنن
از مطهره پرسیدم:میشه منم بیام؟
مطهره:چرا نمیشه؟..یعنی نمیدونستی؟بچه ها می گفتن بهت گفتن،اما سر باز زدی..
من:برا انجمن چیزی نگفتن..برای نشریه گفتن که مسئولیت بگیرم که من برا ارشد دیگه وقتی نداشتم...اما راجب انجمن چیزی نگفتن
مطهره:باشه...پس من اسمتو میدم
من:ااااااااااااااااااااااممم....این خیلی عالیه
خیلی خوشحال شدم...انقدر خوشحال که ذوق کردم.....وقتی اومدم خونه،واسه مامان جریانو گفتم....
یکم که فکر کردم میبینمن انچنان هم بد نشد...من میتونم سال تینده همچنان برای حوزه شرکت کنم...اینجا با بچه هایی هم گروه میشم که میتونم رو علمشون حساب کنم...شاید یتونم یه همکار مقاله ای پیدا کنم
خلاصه....هیچ کار خدا بی حکمت نیس...دیگه دلگیر نیستم....نمیدونم......قطعا معاشرت با این بچه ها،چیزهای زیادی یادم میده....مطمئنم.......................
خدایا...ممنونم بابت این همه توجهی که بهم داری..............خب...امیدوارم منم بتونم شکرشو به جا بیارم...
خب.....مراقب خودتون باشید
در پناه خدا بمونید....بدرود