خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

یکی خیلی کار بد کرده بوده می برنش جهنم.
تو وسط راه میگن به تو یه آوانس میدیم ، میگه چی؟
میگن اینجا 2 نوع جهنم داریم یکی جهنم ایرانی ها و یکی جهنم خارجی ها.
میپرسه فرقش چیه؟
میگن تو جهنم خارجی ها هفته ای یک بار قیـر داغ میریزن تو دهنتون اما تو جهنم ایرانی ها هر روز.
خلاصه میگه من میرم تو جهنم خارجیا.
یه چند ماه بعد میبینه اینجا خیلی ناجوره میگه خوب شد تو جهنم ایرانی ها نرفتم که کارم زار بود اما بد نیست یه سری به اونها بزنم تا به اینجا راضی باشم خلاصه میره میبینه همه نشستن دارن حرف می زنند خبری هم از قیر داغ نیست ،می پرسه: جریان چیه؟
میگن: بابا اینجا یک روز قیر نیست ،

یک روز قیف نیست ،

یه روز قیر و قیف هست اما مامورش نیست!

روز خاطره

صبح روز جمعه ساعت 5 صبح عین اجل معلق بالای سرم ظاهر شد که بلند شید چرا خوابیدید؟ منو ببرید بیت پیش آقا دیر میشه

گفتم مادر زوده بخواب توروخدا. 

گفت: نه من خوابم نمیاد دیر شد بلند شید. میخوام لباس آقای خامنه ایم را بپوشم

گفتم : نمیشه 

گفت : چرااااا؟

گفتم : اون لباس آستین کوتاهه و الان زمستونه سرده

گفت: پس لباس مرگ بر اسرائیل. اون که آستینش بلنده

خواستم بگویم نه دیدم فایده نداره آخر کار خودش را می کنه . گفتم برو بپوش

خلاصه به سرعت آماده شد

از سر عجله ای که داشت زود رسیدیم. اولین نفر دم در بیت بودیم. 

توی راه گفت: محمدجواد هم میاد؟(منظورش ظریف بود) 

گفتم : احتمالا میاد

گفت : خوبه می خوام ببینمش یه نکته ی اساسی بهش بگم

خنده ام گرفته بود

گفت میشه برام شعر در میدان میمانم بذاری؟

ضبط ماشین را روشن کردم و 9 بار شعر را گوش داد و می خواند

در میدان میمیانم تا نفس آخرم راهی راه حسین هم قدم رهبرم

وقتی رسیدیم هیچ کس نبود، هوا به شدت سرد بود

پشت در من در معرض رگباری از سوالاتش قرار گرفتم تا اینکه به مرحله ی انجماد رسید و از سرما دیگر نمی توانست حرف بزند

در باز شد رفتیم داخل

داخل حسینیه که شدیم ،بعد در ورود شیرینی و شیرکاکائو میدادند. خواستم بخورم نگاه غضبناک کرد که بدو بریم نخور

هیچی رفتیم داخل  و نشستیم دو سه دقیقه از نشستنمان نگذشته بود که بغل دستیم گفت : خانم انگار اون آقا با شما کار دارند

برگشتم دیدم بعللله یکی از آشنایان هستند که اتفاقی مارا پیدا کردند و به این ترتیب طه به سرعت به قسمت آقایون منتقل شد و اصلا فراموش کرد مادری در کار است

میدانستم پر از سوال است و احتمالا نمی تواند سوال هایش را بپرسد 

قبل از وورود آقا یه 5 دقیقه ای آمد پیشم و یک سری سوالات مختلف کرد و دوباره رفت. 

اما در تمام مدت صدایش را از توی مردانه میشنیدم که یک نفس دارد حرف می زند و سوال می کند و شعار میدهد

از یک طرف دوست داشتم پیش خودم باشد که مبسوط به سوالاتش جواب دهم از یک طرف دوست داشتم در قسمت آقایان بماند و از نزدیک آقا را ببیند

آقا آمدند....خوشحال بودم....در حین سخنرانی از دور میدیدمش، کاملا مبهوت بود 

بعد از سخنرانی آقا که بلند شدند بروند آمد پیش خودم

آقا هنوز توی حسینیه بودند اما در حصار مهمانان خارجی برنامه و اصلا دیده نمی شدند. تقریبا جمعیت داشت پراکنده می شد طه آن جلو توی بغلم ایستاده بود و همچنان برای خودش شعار میداد، شعار هایی که هیچ کس آن روز نداد . دوست داشت شعار های خودش را بدهد با بقیه کاری نداشت. البته آن موقع کسی دیگر شعار نمیداد چون آقا دیده نمیشدند اما طه همچنان محکم داد میزد. خامیمگی خمینی دیگر است ولالتش ولالت حیدر است....

خیلی بهش خوش گذشته بود و البته خیلی هم صبوری کرده بوداز 7 صبح تا 10:30 که آقا آمدند، بعد سخنرانی روحانی، بعد آقا. خیلی خسته بود

رسیدیم که سوار ماشین بشویم ، ماشینی در کار نبود از پلیس ها میپرسیدیم یکی میگفت جرثقیل برده، یک یم یگفت دزد برده

میگفتم من در قسمت پارکبان پارک کرده ام و دلیلی ندارد ماشین را جرثقیل ببرد، آن یکی می گفت پس دزد برده. گفتم آقای پلیس، دزدی که بر خیابان جمهوری بیست متری دوتا ماشین پلیس و در حضور این همه پلیس ماشین من را دزدیده باشد واقعا حلالش باشد ماشین

خلاصه بعد مدت مدیدی کاشف به عمل اومد که جرثقیل به دلایل امنیتی ماشین را گذاشته در یک خیابان دیگر

این هم آخر خاطره ی آن روز شیرین

حالم خیلی خوب بود خیلی خوشحال بودم

تا یکی دوساعت بعد که پیج آقا سه تا عکس از دیدار منتشر کرد در اینیستاگرام و یکیش عکس طه بود. و بعدتر چندتا عکس دیگر هم اضافه شد

تا یکی دو ساعت بعد که واکنش آدم ها شروع شود حالمان خوب بود اما امان از حال بعد از واکنش ها...

آدم از واکنش دوستان به اصطلاح خودی بدجور می سوزد

پیام یکی از آقایون به همسرم آنچنان من را عصبانی کرد که یقین دارم تا امروز عمرم اینقدر عصبانی نشده بودم درباره ی یک موضوع به این کوچکی....

بماند...تلخی پایان آن روز را اینجا نگویم فقط غرضم این بود که بگویم به خدا اگر ما حرف هایمان را مزه مزه کنیم و بعد بگوییم اتفاق بدی نمی افتد. به خدا اگر عقده های حقارتمان را در غالب تمسخر دیگران بیان نکنیم دنیای قشنگ تری داریم

خلاصه که آن روز با همه ی تلخ و شیرینی هایش ماندگار شد و طه از لحظه ی بیرون آمدن از بیت، منتظر دیدار بعدی آقاست. 

 

 

دانلود خلاصه بازی ایران-بحرین(ایران 2-0 بحرین)

دانلود خلاصه مسابقه فوتبال ایران و بحرین در جام ملت‌های آسیا 2015

 با لینک مستقیم و کیفیت عالی 720p HDTV

Download Iran vs Bahrain – AFC Asian Cup 2015

 

تیم ملی ایران در اولین مسابقه شانزدهمین دوره بازی های فوتبال جام ملت های آسیا در سال 2015 مقابل بحرین قرار گرفت که در پایان با حساب 2 بر 0 پیروز میدان شد. گل اول بازی را احسان حاج صفی و گل دوم را هم مسعود شجاعی وارد دروازه تیم ملی فوتبال بحرین کردند.

 

هم اکنون میتوانید خلاصه این مسابقه فوتبال رابا لینک مستقیم با کیفیت عالی 720p از وبسایت همه چیز از همه جا  دریافت کنید

دانلود خلاصه بازی ایران-بحرین هم اکنون از سایت همه چیز از همه جا امکان پذیر می باشد

 

 منبع و آپلود توسط:وبسایت همه چیز از همه جا

تقسیم بندی زمستا ن از نگاه قدیمیهای هریرز

تقسیم بَنی زمسون از نگاه قدیمیا
___________________
دیشو خونه آقام اینا صحبت معنی چله بزرگ و چله کوچیک و چارچار و ننه سرما و اهمن و بهمن شد که ورم جالب بید.ای شد که امرو یه سرچی کردم و دیدم که ای تقسیم بندی و داستاناش چقد جالب بیده و بیشتر بچا امروزی کمترین اطلاعات از ای رسومات قدیمی دارند. به طور خلاصه معانی ای روزا منویسم بلکم چراغی باشد روشنی بخش کوردلان:
"چله بزرگه" که همه شنیدیم چهل روز از اول زمستان تا تقریبا 10 بهمن ماه رو میگن
"چله کوچیکه" به بیست روز بعد از چله بزرگه ...که تقریبا از 10 بهمن تا اول اسفند باشه گفته میشه
"چار چار" چهار روز از آخر چله بزرگه بعلاوه چهار روز از اول چله کوچیکه روی هم رفته هشت روز که به قول آقام سردترین روزهای سال هسن.
بعد از چله کوچیکه یه "ششله" هست که شش روز بعد از پایان چله کوچیکه است و خیلی سرده و طبق داستانی که آقام گفت و تاییدش رو در اینترنت پیدا کردم ظاهرا ننه سرما دو پسر به اسمهای "اهمن"(همی) و "بهمن"(ممی) داشته که در این شش روز ایقد هوا سرد بیده که اینا به ننشون میگن مخا بریم صحرا هیزم بیاریم که ظاهرا میرن و گرفتار برف میشن و خشک میشن و ممیرن و ننه سرما که خیلی ناراحت بیده میره مگرده دنبالشون و پیداشون نمکنه که در ای جست جو گردنبند مرواریدشم پاره میشه که میگن تگرگهای این زمان همون دونه های مروارید گردنبند ننه سرما هسا و ننه سرما ا لجش یه چوب نیمسوزی از اجاق ورمره و به سمت برفا پرت مکنه که طبق روایات اگه چوب نیم سوز بفته منطقه خشک او سال سال خشکسالیه و hگه بفته دریا او سال، سال خنک و پربارانی خواهد بود.
شدت سرما در ای روزا اینقد زیاده که میگن : "آرد بکن صد مَن ,هیزم بشکن خرمن, عهد همه بر من"
خلاصه ایکه بعد از ششله یه پنج روزی داریم که یواش یواش درختا و زمین بصورت دزدکی نفس مکشن که بش میگن "نفس دوزنه" ینی نفس کشیدن دزدکی. بعد از نفس دوزنه نوبت "بادبیار" مرسه که از دهم اسفند شروع میشه و بادهای بیدار کننده طبیعت شروع به وزش مکنن و تا آخرین روز اسفند ادامه داره.
بعدش نوبت بابا نوروز مرسه و فصل بوهار .

 

                                                                            نوشته ی  ولیجان غیاثوند

جدید

مصطفی پاشایی

شبی که به یاد مرتضای عزیزم در کنار هم بودیم

 

مهرزاد امیرخانی

شاید نتونم این بی کسی رو تنهای تنها طاقت بیارم
.
فکر منم باش ، امشب دوباره ، چشمام می سوزه ، سر درد دارم

 

شاهین دلیوند

میدونست عاشقشم من
میدونست براش میمیرم
میدونست آرومه قلبم
وقتی دستاشو میگیرم
...
دوستتون دارم
شاهین ❤وند

محمود گل محمدی

هیییی دلم کی باورت میشد میگفتی یه مریضی دیگه بعد تحت درمان زودم خوب میشه 
این عکس رو روزی که از تالار وحدت برمیگشتیم گرفتیم تندیس برگزیده برتر قطعه پاپ به آهنگ جاده یکطرفه دادن و بعد اوینکه جایزه رو گرفتیم رفتیم سمت بیمارستان برای شیمی درمانی مرتضی تو را تو فکر بود شاید تو این فکر بود من که دارم موفقیت و میبینم به اهدافم میرسم این مریضی چی بود بعد مهدی کرد پیامک داد مرتضی چشه گفتم شاید برا شیمی درمانی تو خودش دوست داشت مریض نبود گفت برو من و مهدی احمدوند و عباس بارن هم میایم امشب اونجا جشن تندیسش رو بگیریم گفتم اوکی سری زنگ زدم مهدی طیبی الو دادا کجای گفت پرستارو با بدبختی پیدا کردم دارم میام جریان گفتم بهش گفتم با پرستارهم جریان و بگو هماهنگ کن گفت باشه خلاصه رفتیم یکی یکی تو نگهبان شاکی بود این همه ادم برای یه شیمی درمانی گفتیم اتاق خصوصی باید پیشش باشیم آقا نگهبان راضی شد رفتیم پرستار سرم داروهارو زد رفت بیرون ما شروع کردیم بگو بخند و یدفعه بخودم امدم دیدم من و دکتر آزمایش خون که یه مرد خیلی خوبی بود وسط داریم میرقصیم ساعت دو شب تو بیمارستان یه نفرم میخوند بقیه دو انگشتی دست میزدن مرتضی از خنده قش کرده بود میگفت انگار نه انگار سرطان دارم دارم شیمی درمانی میکنم دوست داشتم مریض نبودم جشن میگرفتیم ولی دستتون درد نکنه جشن بیاد ماندنی شد تو بیمارستان زیر شیمی درمانی بعدها که خوب شدم چه خاطره ای میشه خلاصه که رفتی رفیق و خوب شدی اسطوره شدی ولی خاطرات مثل یه گوله آتیش افتاده تو جونمون داره میسوزنتمون الانم رسیدیم کیش مرتضی فردا میخوان بیاد تو ولی به نفع بچه های سرطانی فوتبال بازی کنن و ماهم دعوتیم اولین سفر ما بدون تو خیلی سخته گل بیتای بیتاب آروم بخوابی امروزم که قبل سفر امدم بهشت زهرا پیشت خیلی دورت شلوغ بود عشق کردم تو مثل یه شمع بودی مردم مثل پروانه دورت پ.ن فراد بازی ساعت سه بعدظهر شبکه سه پخش میشه