خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

چگونه سردار سلیمانی اربیل را نجات داد؟

عاشقان اقتدار و عظمت ایران اسلامی و حاج قاسم سلیمانی بخوانید ...
18دیماه 93روزنامه پرتیراژ زمان چاپ ترکیه مصاحبه ای داشت با مسعود بارزانی رییس اقلیم کردستان عراق تحت عنوان اربیل چگونه نجات یافت آنرا بچاپ رساند. خبرنگارازمسعودبارزانی میپرسد.مامیدانیم که اربیل بدست داعش درحال سقوط بود چه اتفاقی افتادکه داعش نتوانست واردشهرشود مسعود بارزانی درجواب میگوید بله همه میدانندکه داعش به دروازه های اربیل رسیده بود وبیم ان میرفت که شهر عنقریب اشغال شود بارزانی میگوید من پس ازحمله داعش با امریکاییها ترکها انگلیس فرانسه وحتی عربستان تماس گرفتم که همه مقامات این کشورها درجواب گفتند که فعلا هیچ کمکی نمیتوانند بکنند بارزانی میگوید من فورا بامقامات ایرانی تماس گرفتم وبه انها صریحا گفتم که شهر درحال سقوط است اگر نمیتوانید کمکی کنیدماشهر راتخلیه میکنیم لذا مقامات ایرانی فوراشماره تماس قاسم سلیمانی رابمن دادند وگفتند حاج قاسم نماینده تام الختیارمادرامورمبارزه باداعش است لذافورا با حاج قاسم تماس گرفتم واوضاع رادقیقا شرح دادم حاج قاسم بمن گفت من فرداصبح بعدازنمازصبح اربیل هستم به اوگفتم فردا دیراست همین حالا بیایید حاجی گفت کاک مسعود فقط امشب شهررانگهدار بارزانی درادامه میگوید فرداصبح حاج قاسم درفرودگاه اربیل بودمن به استقبالش رفتم حاجی با50نفرازنیروهای مخصوصش امده بود انها سریعا به محل درگیری رفتند ونیروهای پیشمرگه راسازماندهی دوباره کردند ودرعرض چند ساعت ورق بنفع مابرگشت درضمن کمکهای تسلیحاتی ایران نیز برای مارسید بارزانی میگویدحاج قاسم چند نفرازنیروهایش راجهت مشاوره نظامی دراربیل گذاشت وخودش به کربلا بازگشت بارزانی میگوید ما بعدها یک فرمانده داعش رااسیر کردیم وازاوپرسیدیم چگونه شد شما که درحال فتح اربیل بودید بیکباره عقب نشستید این اسیرداعشی بما گفت نفوذیهای مادراربیل بما خبردادند قاسم سلیمانی دراربیل است لذاروحیه افراد مابهم ریخت وعقب نشستیم بارزانی درادامه ازحاج قاسم سلیمانی وملت ایران تشکرمیکند ودرادامه گریزی به کوبانی میزندومیگوید اگرراهنماییهای سردارسلیمانی نبود درکوبانی داعش قتل عام بزرگی بوجود میاورد وخودرامدیون سردارسلیمانی میداند......
اللهم حفظ ایران و شیعة امیر المؤمنین به حق زینب الکبری ...

منبع:
hajghasem.ir/news/%D

روزمره نویسی...

- در شرکتم...برای خودم آب جوش ریختم و یک تی بگ (چای سبز و دارچین) انداختم داخلش...لوردراپه رو کنار کشیدم و نور خورشید افتاده روی پارکت کف اتاق...به خودم نگاه میکنم...مقنعه مشکی، مانتو مشکی، جین آبی، جوراب سرخابی، کفش ورزشی بنفش، ژاکت مغز پسته ای و کاپشن سفیدم هم که به جارختی آویزونه! شدم هفت شهر عشق! این یعنی اینکه امروز بی توجه لباس پوشیدم...همونطور که دیشب رفتم حموم و بازهم بی توجه حوله رو پیچیدم دور موهام و خوابیدم و در نتیجه، موهام امروز شد شبیه موهای شیر...دم اسبیشون کردم و با مقنعه استتار شدن...و در اوج بی انگیزگی و بی انرژی ای، یکی از دوستانم که منو دید گفت چه انرژی ای داری امروز!!!!!! 

- هفته شلوغی رو دارم میگذرونم...و سررسیدم پر شده از کارایی که روزای قبل باید تموم میشدند ولی نشدند...تصمیم گرفتم که امشب تا هر ساعتی شد بمونم و برای شنبه 0-0 باشم... 

- وقت خونه تکونی هم داره سر میرسه... تصمیم گرفتم از اول بهمن، با یک برنامه مدون! شروع کنم بصورت ریز ریز کارها رو شروع کنم و انجام بدم...طوری که برای اسفند فقط یک نظافت روتین و همیشگی مونده باشه... 

- خدایا اسفند..............گلهای شب بو........خونه ی دسته ی گل........سفره ی هفت سین.............لحظه تحویل سال.........پاداش آخر سال :)!.........اسفند ماه لحظه شماریه.........قبول دارید؟.... 

- نوشتن به دادم رسید! از اون خمودگی و کسالت سر صبح اثری نمونده! پیش به سوی کار.... 

 

تک تکتون رو دوست دارم و آرزو می کنم نور و برکت و رحمت پروردگار، یک روز بینظیر رو براتون رقم بزنه.........

سلام

زیبا استه بیده؟ خب قبل از هر چیزی بگم که آبجی هماجونم دخیم حالش خوبه خدا نکنه دو سه روز وقت باشه فقط دوتا تخم بدون پوسته آهکی داد خوب شد دچار کمبود کلسیم هس مرغم مفصلاشمبه خاطر کمبود ویتامین و کلسیم تورم داشته که از بسسسسسسسس بد چیزی میخورهبه زور باید همیشه بهش چیزی بدم خیلی بدخوراکه بچم.از بچگی اینطوری بوده تقریبا چندماهی میشه که به شدت به ویتامینش بستم مکمل نه هاااااااااا من اصن با مکملای ویتامینی که به حیوونا میدن مخالفم. چون پرریزی هم چندماه پیش داشته به خاطر همین تمام کلسیم و فسفر بدنشو خرج پراش کرد که دراومدن فقط کاشکی تخم نمیذاش اینطوری هر چی بهش میدم دوباره خرج تخمگذاریش میشهآقا من نمیخوام تخم بذاری حرف دلمو به کی بگموالا

بچم خروس که نمیخواد آجی اتفاقا به یکی دیگم گفتم اونم گفت خروس میخواد ولی اشتباهه به جان خودم یه بار شوهر داشته واسه هفت پشتش بسهاینقد بهش میزد منم طلاقشو گرفتم

قبلا هم زیاد اینطوری شده بعد تقویتش که میکنم خوب میشه.اول یه لمبه کوچیک تر داد بعدش این یکی بزرگتر رو داد .عسکشو گرفتم

در دامپزشکی به تخم مرغ بدون پوسته آهکی لمبه گفته میشود

خلاصه اینطوریاس کمبود آفتاب هم داشته چون ویتامین د توی جذب کلسیم به شدت موثثره از بس هوا سرد بود کمتر بیرونشون کردم واسه همین کلا همه چی دست به دست هم داد بچم این حال و روز شد

راستی آبجی بعدش بقیه پیام قبلیتو هم میجوابم یادم نرفته ها.خنگول نیستم

الان به دخیم سیب زمینی پخته و گندم و خمیر پوست تخم مرغ که نخوردش بعد دیگه زرده تخم مرغ  ااااااااااا دیگه از این چیزا دادم آخه گناه داره خیلی درد میکشه مرغ وقتی لمبه میده امیدوارم یا دیگه تخم نده یا درست تخم بده

خب فهلا یا علی دوباره میام

جشنواره جلوه های معلمی

خبرگزاری پانا+

سرویس آموزش و پرورش/ در نخستین جشنواره جلوه های معلمی از 11 معلم برگزیده و فداکار تجلیل شد. این مراسم با حضور وزیر آموزش و پرورش و جمعی از مسئولین حوزه ستادی برگزار شد.

فداکاری معلمان این جشنواره ما را به گفت و گو با آن ها کشاند؛ گفت و گوی پانا را با علی بهاری می خوانید:

خودتان را معرفی کنید و علت برگزیده شدنتان را بگویید؟

 25 سال سابقه در آموزش و پرورش استان اردبیل شهرستان گرمی را دارم و قسمتی از کبد خود را به دانش آموزم که دارای مشکل بود اهدا کردم .

چگونه متوجه شدید که این دانش آموز مشکل دارد ؟

این دانش آموز از سن 5 سالگی دچار عارضه کبد بود واز بیماری اش خبری نداشت. حدود 5 سال با این دانش آموز در یک کلاس بودم و در این مدت متوجه شدم که او مریض است .

هدفتان از کمک به این دانش آموز چه بود؟  

به دلیل اینکه از نظر مالی فقیر بودند قسمتی از کبد خود را در شهریور ماه 92 دربیمارستان شهید نمازی شیراز به دانش آموز 12 ساله پایه ی ششم ابتدایی مدرسه روستای کلانسرا  اهدا کردم و تصمیم گرفتم اگر باز هم با چنین موردی برخورد کردم کبد خود را اهدا کنم .

آیا در سطح شهرستان هم از شما تقدیر شد؟

بله – همان سال در شهرستان اردبیل مورد تقدیر قرار گرفتم و از اینکه توانستم با لطف خداوند جانی دوباره به دانش آموزم هدیه کنم بسیار خوشحال هستم.

لطیفه4

چه بودم ، هروقت بابام پشت فرمون مینشست، واسم سوال بود که

چرا به ملت فحش میده

از وقتی گواهی نامه گرفتم، واسم سوال شده که چرا اینقد کم فحش میداد؟

.

.

.

مردم میرن بیرون میترسن گشت ارشاد بگیرتشون

من میخوام برم بیرون استرس میگیرم که نکنه کمیته امداد بیاد بگیرتم!

.

.

.

میخواستم به دوستم زنگ بزنم، یه شماره رو اشتباه گرفتم

یه دختره برداشت

گفتم ببخشید اشتباه گرفتم

گفت شما؟

گفتم قصد مزاحمت نداشتم شماره مو اشتباه گرفتم

دختره گفت باید ثابت کنی

منم نتونستم ثابت کنم، هیچی دیگه مجبور شدم مزاحمش بشم!

 

.

.

خاص بودن یکی از مواردی که هر ایرانی فکر می کنه شاملش میشه!

.

.

.

دختر خانوم های عزیز

آیا میدانستید جِن ها علاقه ی زیادی دارن وقتی تو حموم هستین

نزدیکتون وایسن و‌ نگاهتون کنن؟

مخصوصا وقتی که دارید موهاتون رو با شامپو میشورید و چشاتونو بستید!؟

دیگه عرضی ندارم، موفق باشید

.

.

.

مورد داشتیم طرف رفته خواستگاری
بابای عروس با لپ تاپ اومده میگه جوان،
من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم،
یوزر پسورد فیسبوکت رو بزن

.

.

.

مورد داشتیم که رفته خونه دختره ویندوز عوض کرده
دختره گفته اگه میشه مای کامپیوتر رو هم نصب کنید!
اونم گفته اونجوری هزینتون بیشتر میشه ها
دختره گفته: چاره ای نیس،نصب کن

.

.

.

مورد داشتیم که از دختره پرسیدن قدت چنده؟
گفته با کلیپس یا بی کلیپس

.

.

.

مورد داشتیم دختره به علت برودت هوا زیر ساپورتش شلوار گرم کن پوشیده

.

.

.

مورد داشتیم...

.

.
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ

مثہ اینکہ ﻣﻮﺭﺩ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺷﺪﻩ ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ

صلوات بفرستین…

.

.

.

.

توی آسانسور بودم یه دختری هم سوار شد

اول ساکت بود بعد گفت: چطوری؟

گفتم: الحمدلله

یه نگاهی به من کرد، هندزفری شو جابجا کرد!

معلوم شد داره با تلفن حرف می زنه!

هیچی دیگه منم تسبیحم رو از تو جیبم در آوردم ادامه دادم:

الحدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله…

.

.

.

پشت چراغ قرمز یه دختره دستش تو دماغش بود

بهش گفتم: خانوم تو اون یکیه!

گفت: اگه خوش شانس باشی تو همینم پیدا میشه!

.

.

.

امیدوارم روزی انقدر فرهنگ سازی بشه که تا دست به کمر کسی زدی

نگه همونجاییو که دست زدی بخارون.

.

.

.

بدی آدم نمک نشناس اینه که

وقتی یاد کارایی که براش کردی میوفتی به خودت بیشتر فش میدی تا اون :|

.

.

.

ناهار دانشگاه مرغ بود

بعد یه قسمتاییش یه جورایی سفت بود که

انگاری مرغه یه بار تصادف کرده بود، واسش پلاتین گذاشته بودن!

.

.

..

پل هوایی ساختن که آدم جونش در امان باشه

ولی شب که میخوای رد شی انقدر سیبیل کلفت اون بالا خوابیده

که اگه از وسط اتوبان با چشم بسته رد بشی سالم تر میرسی مقصد :|

.

.

.

لطفا متن زیر را طوری بخوانید که انگار یک وزنه صد کیلویی روی سینه تان قرار گرفته

یا درحال زور زدن واسه اجابت مزاج هستید:

آره لعنتی تو خیلی پستی بگو بگو من برات چی بودم یه لعنتی آشغال کثافت؟

تبریک میگم شما الان یک رپر هستید :|

.

.

.

خوش بحالتون آهنگای سیاوش و ابی میره تو مغزتون

و هی تکرار میشه ناخودآگاه

من چند روزیه درگیرِ

“شیر خشک براش بِگِرِفتی؟ بِگِرِفتم”

هستم..!!

.

.

.

دختر بچه:دوسِت دارم

پسر بچه: مثل آدم بزرگا؟!

دختر بچه: نـــــــه…راستـــــــکی..!

.

.

.

دیشب با نونوایی محلمون دعوام شد

بهش گفتم: جواب ابلهان خاموشی ست

در جا جواب داد: پس خفه شو :) )

.

.

.

سلامتی دختری که وقتی دل بست تا آخرش در رو روی همه بست

کصافت در رو رو خود منم بست :| روانی درو وا کن منم :|

.

.

.

فکر کنم رمز موفقیتمو ۳ بار اشتباه زدم قفل شده!

.

.

.

خدایا این شادیو از این سایت نگیر

نیلو و نغمه و یگانه و مهدی هم همینطور…!

یه سما و رویا هم هست که خیلی خوبن!

اینارو هم نگه دار

آمــــــین

.

.

.

یه پسر۱۲ ساله پست گذاشته:

امروز دستِ عشقم را در دستِ دیگری دیدم…

از عشق متنفرم و دیگر عاشق نمیشوم

کسی میدونه دسته ی پلی استیشن این بچه کجاست!؟