ضرورت آسیب شناسی تب بازیهای رایانه ای در مدارس
به گزارش روابط عمومی آموزش وپرورش نقده
روز پنج شنبه ، مابین نماز ظهر و عصر ، احمدزاده مسئول اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان نقده در جمع پرسنل اداری مدیریت آموزش و پرورش در رابطه با ضرورت آگاهی دانش آموزان ، اولیاء آنان و همکاران محترم نسبت به بازی های رایانه ای مطالبی را بیان نمودند .
ایشان با اشاره به اینکه انیمیشن و بازی رایانه ای دو تا ابر رسانه هستند و می توانند جنگ افزارهایی باشند برای حمله دشمن (آفند ) که نیاز به دفاع (پدافند ) ما دارند ، اعلام آمادگی کردند که بر آنیم که بگوییم که با چه نرم افزار غولی طرف هستیم ، حملات آنها را بشناسیم و بدانیم که چه باید بکنیم .
لذا آسیب های ناشی از زیاده روی در انجام بازیهای رایانه ای را بسیار عمیق ارزیابی نموده و در رابطه با میزان ساعات بازی ، نوع بازی و تعدادی از اسامی بازی های مضر و مفید و نیز نحوه برخورد والدین مواردی را بیان کردند .
نظر به استقبال مدیریت آموزش و پرورش و معاون محترم پرورشی اداره ، مقرر گردید در اولین جلسه توانمند سازی معاونین و مربیان پرورشی مدارس در بهمن ماه ، آگاه سازی لازم توسط مسئول محترم اتحادیه صورت پذیرد .
فعل
فعل کلمه ای است که انجام گرفتن کار یا رخ دادن حالتی را در یکی از زمان های سه گانه گذشته ، حال و آینده نشان می دهد .
در فعل چهار ویژگی از اهمیت بسیار برخوردار است :1- مفهوم انجان گرفتن کار یا حالت . 2- شخص . 3 - زمان . 4- مفرد و جمع .
فعل تام و ربطی
فعل هایی که انجام گرفتن کاری را نشان می دهند فعل های تام می گویند .
مثال :خوردند ، رفت . شنیدند.
فعل هایی که معنی کاملی ندارند وفقط برای اثباط یا نفی چیزی به کار می روند فعل های ربطی می گویند.
معروفترین آنها : است ،بود ، شد ،گشت ،گردید.
توجه : دو فعل "گشت و گردید" تنها در صورتی ربطی هستند که به معنای شدن باشند،در غیر این صورت فعل تام هستند .
نهاد
نهاد قسمتی ازجمله است که درباره ی آن خبری می دهیم.
نهاددو نوع است : 1- نهادفاعلی 2-نهادغیرفاعلی (مسندَالیه)
نهاد فاعلی :برکننده ی کار دلا لت کند. مثال : مردم با تمام وجود جنگیدند.
نهاد غیرفاعلی (مسندَالیه):وقتی حالت یا صفتی را به نهاد نسبت دهیم. مثال :کودک گرسنه بود .
توجه : در جمله ای که فعل تام (غیرربطی ) دارند، نهاد فاعلی است ودر جمله ای که فعل ربطی دارند نهاد غیر فاعلی (مسندَالیه ) است.
مفعول
مفعول کلمه ای است که کار بر روی آن واقع شده است . مثال : مادرم را صدا کردم.
نشانه های مفعول : 1- بدون نشانه . مثال : کتاب خریدم . 2- "حرف "را " بعد از مفعول . مثال :کتاب را خریدم . 3-حرف "ی" بعد از مفعول .مثال : کتابی خریدم . 4- حرف " ی ، را "بعد از مفعول . مثال : کتابی را خریدم .
روش تشخیص مفعول در جمله : هرگاه فعل جمله متعدی بود برای پیدا کردن مفعول از رابطه ی زیر استفاده می کنیم.
جه چیزی را یا چه کسی را + فعل ← مفعول
مثال :پنجره را بستم . چه چیزی را بستم ؟ پنجره : مفعول .
مسند
صفت یا حالتی است که به کمک فعل های ربطی به نهاد نسبت داده می شود .
خانه ام خراب شد .
روش پیدا کردن مسند : هرگاه فعل جمله ربطی بود ،مسند از رابطه ی زیر به دست می آید .
نهاد + چی یا چگونه + فعل ← مسند . مثال : مریم گرسنه است . مریم چگونه است ؟ گرسنه (مسند )
بعد از خریدن کتاب هایی که از قبل لیست کرده بودم،خانم فروشنده گفت این کتاب رو هم بگیر خیلی سر و صدا کرده!گفتم:بزار ببینم این چیه که یه جماعتی سر و صداش رو شنیدن و ما بی نصیب موندیم تا حالا!
کتاب خدمتکار و پرفسور در 183 صفحه از نویسنده زنی ژاپنی "داستان زندگی غیرمعمول یک پرفسور ریاضی نخبه است از دریچه نگاه خدمتکاری جوان.پرفسور بر اثر حادثه ای با حافظه ای زندگی می کند که صرفاً 80 دقیقه دوام می آورد.همچنان که خدمتکار جوان و پرفسور هر روز از نو به یکدیگر معرفی می شوند رابطه ای عجیب و زیبا میانشان شکل می گیرد.پرفسور اگرچه قادر نیست کیفیت روزهای خود و نوع رابطه اش با خدمتکار و پسرده ساله وی-رادیکال- را به یاد بیاورد اما رابطه ای میان ساده ترین مقادیر عددی را به سادگی کشف می کند.خدمتکار و پرفسور داستانی خارق العاده است از زیستن در زمان حال.این داستان در سال 2006،دستمایه ساخت فیلمی به نام"پرفسور و معادله ی محبوبش"به کارگردانی تاکاشی کوئیزومی قرار گرفت."(نوشته پشت جلد)
همیشه موقع خریدن کتاب یه نگاهی به پشت جلد می ندازم که یه کلیتی از کتاب دستم بیاد و انگار اشتباه کرده بودم،همون بهتر که نگاه نکنم!چون ممکنه زود گول بخورم و کتاب رو بخرم.البته این نظر شخصی منه ولی وقتی خوندن کتاب رو شروع کردم از وسط هاش دیگه نتونستم بخونم و برای یه چند روزی گذاشتمش کنار و رفتم سراغ یه کتاب دیگه.از بس تکراری و خسته کننده به نظرم اومد.خود موضوع جالبه و غلط اندازه ولی اینقدر در مورد معادلات ریاضی و بازی بیس بال حرف می زنه که حافظه بلند مدت و کوتاه مدتم با هم قاطی شد.
البته یه قسمت هایی از کتاب یه نیمه هیجانی به آدم دست می ده که بعدش دوباره می بینی که هیچی نبوده و توهم توئه.ولی در کل دلم پیش پرفسور قصه بود و اینکه کلاً یه حافظه 80 دقیقه ای داشت و تلاش خدمتکار برای تر و خشک کردن پیرمرد رو دوست داشتم.اینکه پیرمرد برای اینکه چیزی رو یادش نره،روی کاغذ می نوشت و به کُتش سنجاق می کرد. ولی در کل این کتاب رو مطمئناً به کسی پیشنهاد نمی کنم و اگه تمایل به خوندن داشت خودم براش تعریف می کنم
بخش هایی از کتاب:
*اعتقاد داشت غلط ها همان قدر روشنگرند که پاسخ های درست.
*اعداد راه دسترسی او به جهان بیرون بودند.اعداد امن بودند و منشا آرامش.
*گرسنگی آدم ها را احمق تر و ضعیف تر از آنچه هستند می کند،برای همین باید ذهن را هم تغذیه کرد.
*علامت رادیکال،نماد بخشنده ای است؛سرپناهی می شود برای همه ی عددها.
*حل کردم مسئله ای که می دانید جواب دارد مثل بالا رفتن از کوه با راه بلد در جاده ای است که قبلاً کس دیگری ساخته باشد.در ریاضیات،حقیقت همواره در جایی است که کسی از آن خبر ندارد،جایی فرای همه ی جاده های رفته.همیشه هم جواب در رسیدن به قله نیست.ممکن است در شکاف لیزترین صخره باشد یا جایی ته دره.
*هر مسئله ای برای خودش یک ریتم خاص دارد،درست مثل موسیقی.وقتی ریتم دستت بیاید،یک حس کلی ازمسئله می گیری و آن وقت است که می فهمی تله ها کجا ممکن است منتظرت باشند.
*از بین چیزهایی که از پرفسور یک معلم معرکه می ساخت این بود که هیچ وقت نمی ترسید بگوید:"نمی دانیم"
*عددها چیزی را عوض نمی کردند.اوضاع را بدتر می کردند که بهتر نمی کردند.
*نظم ریاضی دقیقاً به این خاطر زیبا است که تاثیری بر دنیای واقعی ندارد.صرفاً به خاطر اینکه کسی چیزی درباره اعداد اول می داند،زندگی ساده تر نمی شود یا پولی عایدش نمی شود.
*تنها هدف ریاضیات کشف حقیقت است.
*حقایق اصیل همیشه نادیدنی اند.نمی شود در چیزهای مادی یا پدیده های طبیعی یا احساسات انسانی پیدایشان کرد. اما ریاضیات می تواند به آن ها نور بتاباند،بیانشان کند-در واقع هیچ چیز نمی تواند ریاضیات را از این کار باز دارد.
*به این اعتقاد داشت که سوال های بچه ها از سوال های بزرگ ترها مهم تر است.سوال های هوشمندانه را به جواب های هوشمندانه ترجیح می داد.
*در خیالم خدا را موجودی می دیدم که گوشه ی دور آسمان نشسته و طرحی از تور لطیف را چنان به ظرافت می بافد که ظریف ترین نور هم از میانشان رد شود.تور از هر سو بی نهایت می رود و در نسیم کیهانی موج بر می دارد.
*بهترین نقطه همیشه سهم یکی نمی شود.باید با هم بسازند.
*کسی جایی یک بار می گفت بدترین بخش پدر مادر بودن نگرانی برای بچه هاست.
بازیکن تیم فوتبال پاریس سن ژرمن از شرایط نامعلوم و نا مشخص اش در این تیم بسیار ناراحت و عصبانی است. |
Thiago Motta /Paris-SG.blogfa.com