یهو گفتم چقد خوشگل شدم
خواهرم گفت : خیلییییییییی( به طعنه)
گفتم : خدا من خوشگل شدم مگه نه
گفت : آره . آی لاو یو وری ماچ
خوب منم ماچش کردم
نماز ظهر خوندم و عصر بعدم داشتم سوره یاسین میخوندم
گوشیم زنگ خورد . جیغ زدم ، شوق کردم ، خدارو دیدم جلوم نشسته بود
گفت : خودتو کنترل کن . چته هنگام
گفتم : خدایا شکررررررررررررررررررررررر . شکرررررررررر
گفت : تشکر از تو . گفتی عدالت ندارم . حالا دیدی عدالت هست فقط صبر میخواد
گفتم : شرمنده
گفت : دشمنت . تو منو به محمدم قسم دادی . تو منو به اهل بیتم قسم دادی
گریه کردم . اشک شوق ریختم
خبری که امسال منتظرش بودم و گفتم اگه نشه پس صدام به آسمون نرسیده سال بعد داد میزنم
امروز ساعت 13 وقتی تازه بسم الله سوره یاسین رو گفتم این خبر رو شنیدم
این عسک کتابخونه ی ما که از قبل به دنیا اومدن من اینو خریده بودنقدمتش زیاده
کتابی که میگم این کتابه
خیلی جالب بود یک داستانایی توش بوددددددددددد که حال ندارم بگم چه داستانایی
خلاصه اینطوریاس که من یه شب اینو خوندم .بعد دیگه حرف زیاد نزنم دو سه تا پیامه بجوابم.خیلی پیاما رو نشستم تایید کردم خیلیا رو هم حذفیدم یعنی خصوصیا و فحشا رواز 1090 تا تقریبا تونستم برسونم به 870.
خب آّجی ماهی سیا خوفی آیا؟عزیزدلم اینجا واسه سبزیکاری و کلا کاشتن همه چی توی همه نوع جایی نوشتم دلیل سبز نشدن رو هم نوشتم.فصل کاشت بعضی چیزا رو هم نوشتم عزیزم
http://wizardry.blogfa.com/post-2044.aspx
ان شائ الله که باغچتون سرسبز میشه و عسکشم نشون من میدید
آبجی همای عزیزم در مورد اینکه توی کودکی چه فکرایی داشتم و چقد بهشون رسیدم.اااااااااااا هر چی فکر میکنما میبینم کلا من چقد توی کودکی کم فکر میکردم من کلا هیچ وقت آینده نگر نبودم در مورد زندگی آیندم حتی الانمم نیستم یعنی هیچ وقت برنامه خاصی نداشتم که حتما به هدفم برسممن بچه بودم همش میگفتم دوس دارم دانشمند بشم چون میکروسکوپ دوس داشتم خیلییییییییییی فقط به خاطر میکروسکوپش میخواستم دانشمند بشم کلاس اول که رفته بودم روز اول معلممون از همه پرسید واسه شغل اینده بعد من که گفتم دانشمند میخوام بشم کلی خندیدهمه میخواستن دکتر بشن کلا یه دانشمند کم داشتن که من اومدم
بچگیم کلا وقت فکر کردن نداشتمبیش از حد شلوغ بودم و همش پی بازی و دردسرمامانم همیشه اینطوری بود از دستم ولی جلو غیر خونوادم خیلیییییییییییی مظلوم بودمپیش مامانم مینشستم و تکون نمیخورم.همچین بچه ی وارسته ای بودم
تا دبیرستانمم اینطوری بودم اصن آینده نگری نداشتمکلا دوران بچگیه من تموم نمیشه
من اخه مثلا نمیتونم بشینم درس بخونم اعصابم خورد میشه چون میخوام کلی کارای مختلف بکنم بعد همین فکر اینکه درس دارم اعصابم خورد میشه خیلی.واسه همین هیچ وقت با درس خوندن واسه آیندم برنامه ریزی نکردمکه مثلا با درس خوندن یه هدفی رو پیش بگیرم
اصن یادم نمیاد من برنامه ای داشتم واسه ایندم یا نه خب میگفتم فوقش درسم تموم میشه بعدش فک میکردم پسرا آدمن بعدش آدم شوهر میکنه و زندگی آروم و ساده و عخشولانه ای در پیش میگیره .توهمات فانتزی که دیدم آدم کجا بود مامانم راست میگه.کلا هم دیدید وقتی آدم خودش بدش نیاد از طرف، خونواده میگن نه بعد وقتی اونا خوششون بیاد ما میگیم نه .و اینطوری میشه که الان در خدمت هم هستیم
البته توی بحر قضیه که برید بدم نشده ها .تصور کنید مثلا یکی از اون طرفا میگرفت. الان یه چند سالی بود که شب جمعه ها با دو سه تا بچه داریم میریم خونه باباهامونو و میایم خب الانم که گفتما به مجرد بودن خودم غبطه خوردم چه تصورات وحشتناکی
یه فکرای دیگه ی بچگیم این بود که کاشکی مدرسه نبود روزا توی خونه بودم چه کارا میکردم.الان چند سالیه که به آرزوم رسیدماهان واقعا یکی از فکرام این بود که خونمون یه جوری باشه که از حیاط تا توی ساختمون کلی پله برم بالا تا برسم به حال جدی از آرزوهای بزرگ من بود.همیشه از حیاط مستقیم میرفتیم توی حال یا فوقش دوتا پله بوداینجا به ارزوم رسیدم
کلا نتیجه میگیریم که من اصن از بچگی تا الانم اصن آینده نگری نداشته و الان خودمم این موضوع رو فهمیدم
کلا هم 99 درصد این قانون صحت داره که:
وقتی به چیزی که برات آرزو بوده میرسی ، تازه میفهمی که آرزوش از داشتنش قشنگتره
پس زیاد غصه آرزوهامونو نخوریم
در مورد اینکه آدم یا ازدواج کنه یا مستقل بشه من اصن موافق نیستم نباید یه جوون هیچ وقت تنها زندگی کنه چه پسر چه دختر. از تمام جوانبشم که بگذریم هر چقدر محیط خونه اعصاب خورد کن باشه و آرامش نداشته باشه بازم بهترین جا واسه زندگیه.همیشه توی هر شرایطی چیزایی هس که آدمو توی همون شرایط هم راضی و خوشحال کنه
بعد آجی من اون قانون جذب رو نیدونم چیه؟
بعد اینکه امیدوارم عزیزم لیسانستو هم ان شائ الله به سلامتی و راحتی بگیری و تموم بشه راحت بشی مطمئن باش عزیزم توی همه ی زندگیا مشکلات و بساطایی هس که فقط خودشون خبر دارن دیگه آدم دلش به خدا خوشه و آدم اینطوری شاده نه به گذشته فکر کن نه به آینده من یه حدیثم دیده بودم که میگفت همیشه در حال زندگی کنید واقعا هم اینطوری خوبه وگرنه که آدم سرسام میگیرهموفق باشی عزیزم
خب دیگه فعلا برم بچه ها.یا علی تا بعد
رضا سلیمانی بازیکن سابق تیم فوتبال ایرانجوان بوشهر که در فصل نقل و انتقالات نیم فصل لیگ یک به مس رفسنجان پیوسته در گفتوگو با خبرنگاران در بوشهر از جدایی خود و ترک ایرانجوان پرده برداشت و گفت: فکر میکنم در این فوتبال هر چقدر سالم باشی و کاری به کار دیگران نداشته باشی بهتر است اما بازیکنانی نظیر من که صدایشان در نمیآید همواره مورد بیمهری قرار میگیرند. این بازیکن ٢٦ ساله بوشهری ادامه داد: من جز فوتبال هیچ شغل دیگری ندارم، برای بهتر شدن شرایط زندگی خود و خانوادهام بوشهر را ترک کردم تا شاید از این فوتبال پول یک پراید هم نصیب من شود، در مدت زمانی که در شاهین بودم همواره آخرین نفری بودم که پولی به من پرداخت میشد این در حالی است که حدود ٢٠٠ میلیون تومان طلب داشتم، با هزار امید و آرزو به ایرانجوان پیوستم تا برای شهرم بازی کنم که هر چه در توان داشتم گذاشتم اما مجانی بازی کردن هم حدی دارد، از سال گذشته حدود ٨٠ میلیون تومان طلب داشتم و در فصل کنونی به جز ٨٠٠ هزار تومان پاداش یک درصد از قراردادم پرداخت نشد. سلیمانی افزود: ٦ ماه مجانی برای ایرانجوان بازی کردم، اول فصل به احترام دلگرم و با درخواست پورکبگانی در ایرانجوان ماندم، با وجود چند پیشنهاد خوب از قرارداد سال گذشتهام، برای تیم شهرم بازی کردم، وقتی هیچ کسی در استان به فکر چند فوتبالیست مانند من نیست گناه من چیست که باید جوانیام را مجانی هدر دهم، هر چه داشتم برای فوتبال بوشهر گذاشتم و به عشق هواداران همه کار کردم اما شنیدن وعدههای دروغ، من و خانوادهام را کلافه کرده بود. بازیکن جدید مس رفسنجان تصریح کرد: در نیم فصل چندین پیشنهاد خوب از تیمهای مختلف لیگ یکی داشتم یکی از تیمهای همگروه با ایرانجوان به اندازه دو برابر قراردادم با ایرانجوان برای نیم فصل به من پول میداد اما حاضر نشدم در نیم فصل دوم مقابل تیم شهرم بازی کنم و تصمیم گرفتم به تیمی در گروه مقابل بپیوندم، مردم قضاوت کنند وقتی هیچ پولی نیست و ریالی به ما نمیدهند با چه امیدی بازی کنیم؟ تا روز آخر هم خبری از پول نبود، در نیم فصل گذشته توانایی پرداخت ٢٠ درصد قرار داد ما نبود، پورکبگانی مرد شریفی است همانطور که قول داده بود و گفته بود اگر پولی ندادیم در نیم فصل برو، به وعدهاش عمل کرد و فسخ قرارداد من را داد در حالی که بدون دریافت یک ریال پول و بخشیدن کل طلبم بوشهر را ترک کردم. سلیمانی در خصوص حضورش در باشگاه مس رفسنجان گفت: زینلی مدیرعامل این باشگاه آنقدر مرد و با معرفت بود که حتی حاضر بودم قرارداد سفید امضا کنم، نحوه برخورد آنها در باشگاه مس برایم جالب بود و حالا متوجه میشوم چرا چهار بازیکن بوشهری قبل از من در این تیم توپ زدهاند و همه فقط از این باشگاه تمجید میکنند. وی همچنین گفت: وینگو بگوویچ از ابتدای فصل من را میخواست و میدانم که فوتبال مرا قبول دارد و تمام تلاشم را میکنم تا بهترین بازیها را برای مس انجام دهم. سلیمانی در خاتمه گفت: در این مدت پدر و مادرم به شدت از شنیدن وعدههای دروغین خسته شده بودند و حتی تمرکز خودم هم بهم ریخته بود، من هم مانند دیگر بچههای قدیمی از این شهر رفتم اما مسئولان استان بدانند این نگاه قهرآمیز با فوتبال بوشهر خوب نیست و امیدوارم روزی برسد که تیمهای استان بوشهر بدون دغدغه مالی در مسابقات شرکت کنند
رونالدو:می خواهم به تلاشی که در گذشته داشتم ادامه بدهم و جامهای بیشتری ببرم
کریستیانو رونالدو در اقدامی عجیب پس از سخنرانی خود فریاد کشید.
وی گفت : از مربی، هم تیمی ها و مدیر رئال متشکرم. این جایزه یک رویا برای من بود. هرگز فکر نمی کردم که بردن چنین جایزه ای برایم این قدر احساساتی باشد. می خواهم به تلاشی که در گذشته داشتم ادامه بدهم و جامهای بیشتری ببرم. از مادرم ، پسرم و تمام کسانی که به من کمک کردند تا بهتر از قبل شوم تشکر می کنم. هرگز تصور نمی کردم که سه بار برنده این جایزه باشم اما امیدوارم که این پایان کارم نباشم و پنج بار برنده این جایزه شوم.
و اونایی کــ منو لینک دارن بگن کـــ دوباره لینکشون کنم .. ممنون میشم..
راستی فقط مطلبایی ک خودم نوشتم رو نگه داشتم..شلوغ شده بود داشتم روانی میشدم
قربون همتون بازم فعلا