بسم الله الرحمن الرحیم
اینجا......کالکشن.
سلام. خوبین؟ منو یادتون هست؟ مسعود احمدی هستم دیگه.
نویسنده ماهنامه کالکشن.
اومدیم اینجا......یعنی از توی سایت قبلی مون در اومدیم وارد وبلاگ خیلی قدیم مون شدیم.
ببخشید یکم سر و وضع وبلاگ این چن وقته بهم ریخته بود.
حالا اومدیم اینجا تا از این به بعد باهم دیگه دوباره با کالکشن همراه بشیم.
امروز خبرهای خیلی خوبی براتون دارم.
اول از همه اینکه کالکشن رو بزودی دوباره منتشر می کنیم.
دوم اینکه میخوایم ظاهر کالکشن رو به کلی تغییر بدیم.
یعنی میخوایم فضای کسل کننده قبل رو به یک فضای خوب و تازه و شاد تبدیل کنیم.
سوم اینکه میخوایم قابلیت های جدیدی به ماهنامه اضافه کنیم.
و...
اما یه خبر هم داریم که زیاد خوب نیست. اونم اینکه
این همه تغییرات در ظاهر ماهنامه با حجمش سازگاری نداره.
بنابراین،
مجبوریم یه خورده از مطالب کتاب کم کنیم تا مشکلی ایجاد نشه.
نگران نباشید.
بخش های زیادی رو حذف نمی کنیم.
اما یه درخواست:
دوستان گلم، من تمام تلاشم رو دارم انجام میدم برای شما.
از طرفی اطلاع رسانی هنگام منتشر شدن نسخه جدید یکم هزینه ش زیاد شده.
ازتون تقاضا دارم که برای اینکه از زمان منتشر شدن نسخه های جدید باخبر بشین،
گه گاهی یه سری به همین وبلاگ بزنید.
سایت رو دیگه فراموش کنید. سایت تعطیل شد.
ما همین جا باهم دیگه هستیم.
هر چن وختی یه سر به همین وبلاگ بزنید تا از زمان منتشر شدن نسخه های کالکشن
باخبر بشین.
پس فعلا سامانه پیامکی مون فعاله ولی ما دیگه اطلاع رسانی نمی کنیم. اما شما
میتونید نظرات، انتقادات و پیشنهادات تون رو به همون شماره قبلی
500020301374
بفرستید تا ماهم استفاده کنیم.
یا هم نظرات تون رو همینجا توی وبلاگ برامون بنویسید.
خیلی ممنون دوستون دارم.
مسعود احمدی
18 دیماه 1393
درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست
حسین پناهی
ایرانی بازی!
«رد کارپت» بی رضا عطاران پوچ است و ملال آور. این همان فیلمی است که تمامیتش را به کل از عطاران می گیرد و البته عجیب هم نیست چراکه «رد کارپت» یک مستند داستانی است که عطاران از سفر به فستیوال کن آنرا جمع و جور کرده.
فیلم پر است از ایده های ناب و لحظه هایی که از آنها بوی ساختارشکنی می آید.
رضا: اهل کجایی؟
زن صاحب مهمانخانه: فیلیپین
رضا: آااااااه... فیلیپین، تایلند، پاتایا .. هااا !!!!!
و یا وقتی در مکالمه با آن زن در ترن هنگام اشاره به ریش خود می گوید:
this is for work
می توان گفت عطاران در بِلاد کن، به معنای واقعی کلمه ایرانی بازی در می آورد. از لحظه ای که می رسد تا آن دم که انتظار بازگشت را می کشد. یک ایرانی غریب، جوگیر، ساده لوح و الیته با مرام (به یاد آورید آن لحظه که او مرد دیگری را به بالای پلکان خود راه می دهد. چیزی که از هیچ خارجی بر نمی آید.) و نیز با دوز بالایی از اعتماد به نفس.!!
ملاقات استیون اسپیلبرگ و دادن طرح فیلمنامه به وودی آلن، نقطه اوج ساده لوحی اوست. موضوعی که خوب نخ را دست آن ایرانی فرصت طلب برای تلکه کردن رضا می دهد. اینکه بی ریا سفره دلش را پیش همه باز می کند و در نهایت اعتماد به نفس به هر کس که می رسد خود را یک بازیگر ایرانی که برای ملاقات اسپیلبرگ آمده معرفی می کند.
رضا یک ایرانی است. او شنیده در خارج می شود کارهایی کرد!!! پس وقتی دختر همسایه مهمانخانه را کنار خیابان منتظر می بیند به قصد مخ زنی به او سیگار تعارف می کند و می کوشد سر صحبت را باز کند تا شاید چیزی به او بماسد. این سادگی از همان جنس است که در هنگام صدا زدن جاستین و یا آیشواریا به روی فرش قرمز اهرم محرک اوست. و البته همان که او را با چندرغاز پول و یک دست کت و شلوار عاریه ای، از تهران به فرانسه کشانده به این خیال که کن رد کارپتش را پیش پای او پهن خواهد کرد و نیز اینکه استیون اسپیلبرگ کاشف استعداد و نبوغ او در سینما خواهد بود.
این سادگی و بلاهت است که اعتماد به نفس کاذب می آورد و این اعتماد به نفس کاذب مولد یک "ایرانی بازیِ" تمام قد مضحک می شود ....
آرش سیاوش
فیلمولوژی- دی 93