![غریبانی: رفع حصر یک مطالبه ملی است غریبانی: رفع حصر یک مطالبه ملی است](http://baharnews.ir/images/docs/000066/n00066388-b.jpg)
روزنامه "مردم امروز" بهسردبیری محمد قوچانی به سرنوشت دیگر رسانههای اصلاحطلبی چون "همشهری ماه"، "شرق"، "هممیهن"، "شهروند امروز"، "ایراندخت"، "اعتماد ملی" و "آسمان" مبتلا و توقیف شد. | ![]() |
عضو شورای هماهنگی اصلاحات گفت: حصر موسوی و کروبی و رهنورد را غیرقانونی میدانیم.
![]() |
باستان شناسی به مفهوم یک رشته و دانش مدرن دانشگاهی با هجرت و وداع تاریخ با نسل های پی درپی درجامعه امروز دامان می گستراند به گونه ای جذاب و غیرقابل وصف دلربا وعام پسند مورد توجه قرار گرفته است فعالیت این گروه نیز مانند این رشته جذاب و دلربا و دلنشین و عامه پسند است اما حال روز باستان شناسان هم مانند باستان شناسی خوب و قابل تعریف نیست.چرا که وقتی اثری تاریخی از دست می رود و یا به تپه ای تاریخی تجاوز می شود و یا یک موزه مورد دستبرد قرار می گیرد انگار آواری بر سرشان خراب شده است و یا منزلشان مورد سرقت و تجاوز قرار گرفته است.احساس یک باستان شناس به آثار و پدیده های تاریخی نگاه پدر به فرزند است.زخم بر آثار زخم بر جان و روح و تن باستان شناس است.به رغم همه دلربایی و جذابیتی که باستان شناسی و فعالیت باستان شناسان دارد واقعیت این است که این دوحوزه فعال که از سرچشمه میراث سیراب می شونددرمقام نظر و عمل از همه پیچیده تر بحث انگیزتر،جدال خیز و گاه تناقض آمیز و شک برانداز هم نشان داده است آنجا که ابهام و شک بر تحلیل های علمی سایه انداخته است همیشه پای مفقود یک اثر و شئی دیده شده است .درکشورما که متاسفانه تخریب آثار و مواریث تاریخی شدت نجومی یافته وآثار و مواریث لجام گسیخته گام به پیش نهاده است.اگر امروز هنوز باستان شناسی ایرانی رنگ و بوی دانش بومی به خود نگرفته است و اگر هنوز هیچ اتفاق نظری بر سر تعریف باستان شناختی ایرانی ارائه نشده است اگر امروز همه راه ها و تحلیل ها،راه ورود به بحث ها و نقد ها و تحلیل و تفسیرهای علمی (تاریخی) بر باستان شناسان و باستان شناسی ایران بسته شده است.حاصل این همه مصائب رفته هم بر باستان شناسی ایران و هم بر باستان شناسان ایرانی است.
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
نویسندشو نمیدونم کیه. ولی دلمو تکون داد