بعد از مدت ها که برف باریده حس میکنم خودم باریده ام. اما سردی و خشکی بعد از برف طاقت فرساست. زمستان جای گرم می خواهد . خانه ی روشن می خواهد. نان گرم و کرسی داغ. آخرین کرسی نشستن های زمستان یادم هست. خانه روستایی مادربزرگی که حالا نیست. بوی زغال و نان لواش گرم و آبگوشت مادر بزرگ.
این روزها دل و پای آدمی یک جا سردشان می شود. دل که گرم شود هوا هم گرم می شود . دل که گرم شود توی خیابان هم که باشی بوی زغال کرسی می پیچید توی نفست. این روزها پنجره ها هزار لایه هم باشند هیچ شوفاژی هیچ دلی را گرم نمی کند .