|
به گزارش روابط عمومی آموزش وپرورش نقده ،در نشستی که در دفتر مدیر منطقه و با حضور پژهشگران برتر برگزارشد ، منصور سعیدی ، مدیرآموزش وپرورش نقده ، ضمن گرامیداشت هفته پژوهش به تشریح اهمیت تحقیق در عصر حاضر پرداخت و تحقیق و پژوهش را لازمه کار فرهنگی و آموزش دانست و ابراز امیدواری کرد که در آینده معلمان بعنوان پیشتازان این عرصه در جامعه باشند. در ادامه جلسه، حاضران به بیان دیدگاههای خود پرداختند و نظرات خود را پیرامون مشکلات موجود و رفع آنها بیان کردند. در پایان از آقای زاهد احمدزاده و خانمها سحر بنده خدا و طیبه بیت اله زاده به عنوان پژوهشگران بر تر با لوح تقدیر تجلیل بعمل آمد . لازم به ذکر است آقای زاهد احمدزاده مقام سوم استانی را نیز کسب نمودند که در محل سالن نیلوفر نیز مجددا توسط مدیرکل محترم استان تجلیل گردیدند .
|
گفتمان حزبی
در شماره پیشین مطلب ودر یک نتیجه گیری جدی اگر بیان داشتم که گفتمان حزبی متکی بر این موضوع که اعتقاد بر ثنویت مانع از توسعه درایران می شود نمی تواند فرایند گفتمانی مناسبی برای زمان حال باشد قصدم این بود که بگویم یکی از جدیدترین دلایل عقب ماندگی ایران از کاروان تمدن و یکی از دلایل انسداد سیاسی در فعالیت های حزبی کشور محور قرار دادن مبارزه با این ثنویت در گفتمان حزبی می باشد واین نه ازآن جهت است که با ثنویت که مبنای دیکاتوری می باشد و راه را بر هر نقد و انتقادی می بندد نمی شود مبارزه کرد و یا برای حذف آن از ساختار ساسی امیدی به موفقیت نیست بلکه اعتقادم به این است که این ثنویت ناشی از توهم برآمده از عدم بکار گیری روش های علمی در درون گفتمان است زیرا در گفتمان مبتنی بر ساختار سنتی وبی توجه به نیازهای به روز و مختصات طبیعی و ذاتی شرایط قابلیت برای مانور بسیار محدود می شود و عملا خود گفتمان به منازعاتی دامن می زند که از درون حزب را ودر بیرون نهادها و علاقه مندی به حزب را تحت الشعاع قرار می دهد زیرا که در امروز ایران این استبداد نیست که باعث انسداد شده است بلکه انسداد در فراهم آمدن امکان توسعه و چرخه آزاد و سریع اطلاعات دقیقا ریشه در دو مشخصه ذاتی جامعه ایرانی دارد که عبارتند از
1- رو به نقصان گذاردن لایه روشنفکری و فرهیختگی وفربه وچاق شدن قاعده هرم اجتماعی که خود مانع اصلی در بابر هر اصلاحی می باشد
2- عدم تولید گفتمان مبتنی بر اصول و قواعد علمی که با وقوع آن عملا راه پیدایش گفتمان مستمر و اصلاحی بسته می گردد
حال اگر به این دو مشخصه مراجعه فرمایید و با تعمیم گستره آنها به سال های قبل از انقلاب بخواهید وزانت هریک از آنها را مورد بررسی قرار دهید ملاحظه خواهید نمود که در سال های قبل از انقلاب این استبداد شاهنشاهی نبود که موجب پیدایش بارقه های اولیه انقلاب و یا حتی شکل گیری جریان های روشنفکری شد بلکه واقعیت امر ریشه دراین موضوع داشت که پس از سالهای بیست و سرعت گیری تمایل به شهر نشینی پیچیدگی هایی را در نظام سیاسی بوجود آورد تا بتواند با دادن قدرت مانور و انعطاف بیشتر به حاکمیت دامنه و سرعت تغییرات حاصل از پیدایش شهر نشینی را تحت کنترل بگیرد و یا حداقل تحت مدیریت درآورد و همین امر منتهی به انعطاف هایی در نوع تعامل با خیزش طبقاتی را بر حاکمیت تحمیل نمود که از درون این تعامل کم کم افزونی قابل وصفی در لایه روشنفکری و حتی فعالیت های مربوط به آن بوجود آمد
بدنبال افزونی در لایه روشنفکری و فرهیختگی در میان لایه های موجود در میان مردم ایران مسلم بود که میل به کنده شدن از فعالیت های فردی و تمایل به انجام فعالیت های سازمان یافته و جمعی که عنوان حزب، سازمان و انجمن می یافت وبه نوعی برون داد تعامل حاکمیت با مردم برای برون رفت از تحجر و دست یابی به توسعه و تمدن مورد نظر تلقی می گردید افزایش یافت که همین موضوع عاملی شد تا تنوع وپیچیدگی در انتظارات وخواست ها بوجود بیاید خواست ها و انتظاراتی که با شکستن حصار های تشکیلاتی به مردم انتقال می یافت و جوششی را در آنها برای بررسی دقیق شرایط خود و مقایسه وارزیابی آن با آنچه که باید باشد ایجاد می نمود ودر بازگشت به میان روشنفکران به خواسته های صنفی و سیاسی بدل می گشت که حاکمیت برخی از آنها را بر می تافت و با برخی از آنها عناد می ورزید که همین امر در آنجا که برتافته می شد فضا برای تعامل جهت تغییر در گفتمان حکومت و احزاب رقیب را ایجاد می کرد و باعث تعالی درآن می شد و آنجا که حکومت عناد می ورزید و مقاومت می کرد باعث می شد تا احزاب و انجمن ها راه های دیگری را برای پایداری و اصرار بر خواست های خود جستجو نمایند که این خود منجر به تولید علم می شد که نتیجه آن ارتقاع موقعیت دانایی و تغییر در مناسبات می بودد و در نهایت مقوله ای تحت عنوان مشارکت عمومی را سر وشکل می داد که در نتیجه به همجوشی مردم و به خیابان ریختن آنها جهت انجام تغییرات بنیادیتر منتهی می گردید
پس دوستانی که فکر می کنند که در گفتمان حزبی تنها اتکا و تنها محل تجمع و هم اراده شدن اعضاء وهوادران حزب در نگاه و یافتن راه مبارزه با استبداد است بگمان من راه به اشتباه می روند ودریافت به خطا دارند زیرا که با این طرز تلقی نمی توان خیزیشی حزبی و اصلاح طلبانه را ایجاد و رهبری نمود زیرا که دراین نحله گفتمانی با تمرکز بر روی ساختاری که خود برآمده از یک خیزش عمومی و مورد موافقت بخش بزرگی از احاد ملت است ودر عین حال با گستردگی فراوانی با مردم در حال ارتباط می باشد ومی تواند قاعده هرم اجتماعی را ارتزاق نماید نمی توان به سادگی هماوردی نمود بلکه باید با اقدام به تغییراتی در نگاه به اعمال رویکردهایی در گفتمان اقدام نمود که در اثر آن لایه روشنفکر مواخذه گر و روشنگری بوجود بیاید که بتواند میان مردم و نخبه های حکومتی قرار گیرد تا بتواند با شکل علمی وفراگیر دادن به خواست های مردم انعطاف لازم را در حاکمیت برای شنیدن و به گوش گرفتن ایجاد نماید
برای این کار پیشنهاد می شود که در گفتمان حزبی که در حال تدوین در حزب اراده ملت ایران است موارد و مسائلی چون
1- ضعف ساختاری فرهنگ سیاسی ایران
2- ضعف در ساختار شهر گرایی ومغفول ماندن توجه به ساختار شهری
3- فقر ریشه ای سواد سیاسی و کار بنیادین در این عرصه
4- فقدان شبکه گسترده ووسیع ارتباطی با آشنایی به اخلاق حرفه ای
5- ضعف ساختاری در نگاه دولت به فعالیت سیاسی و حمایت جدی ازآن
مورد توجه و واکاوی قرار گیرد و برای هریک از تاثیراتی که این موارد در انسداد سیاسی در ایران دارند توضیحات عمیق و گسترده ای داده شود واینگونه نباشد که همه گناه ها به گردن استبداد و انسداد ناشی از بی میلی مستبد در پیدایش ودوام تغییر گذارده شود
من باور دارم که آن چیزی که در ایران امروز و تحت عنوان استبداد شناسایی ومورد تفسیر قرار می گیرد نمی تواند دقیقا همسان با تعریفی باشد که از استبداد داده می شود زیرا که در کلیت ساختار حکومتی موجود در ایران نه تنها میل و مبارزه برای بستن تمام راه های تعامل وجود ندارد ویا حکومت سعی نمی کند که مانع از شکل گیری مطالبات علمی گردد بلکه خود حکومت بدلیل تراز ذاتی خود با انقلاب و ایدئولوژی خاصی که به باهم بودن و انجام کارهای جمعی ارزش و بها می دهد تلاش می کند که به نوعی در مسیر اصلاح قدم بردارد اما اگر گفتمانی را نیاز است که این خواست عملیاتی شود و عمومی گردد ناشی ازآن است که راه ارتباط بین روشنفکران و فرهیختگان که به نوعی محلل برای دولتمردان می باشند بسته شده است و همین انسداد باعث گردیده تا روز بروز از ضخامت لایه متوسل به علم و فکر برای تغییر کاسته شود وراه تعامل بین حکومت و مردم محدود و نازکتر گردد
ادامه دارد
در شماره گذشته مطلب سخن را به جریان روشنفکری در ایران و سیر تطور در آن اختصاص دادیم و به صورت فرضی عنوان نمودیم که این جریان چهار دوره را پشت سر گذارده است که هریک از این ادوار اختصاصات خاص خود را داشته است ودر این مقال قصد برآن دارم که به صورت موجز بر ویژگی های روشنفکران هریک از دوره های گذشته اشارتی داشته باشم
1- روشنفکری درایران قبل ار انقلاب مشروطه تا جنگ جهانی اول و سقوط جکومت قاجار
بی گمان روند تغییرات اجتماعی در غرب و آگاهی که از آن در درون ایران و مخصوصا در میان لایه های حکومتی نشت پیدا می کرد منجر به پیدایش لایه ای در میان مردم (اعم از نخبه های حکومتی وهمه مردم )می شد که انگیزه مند ی را فراهم می ساخت تا صدای تحول خواهی در ایران را بلندتر سازد اما بدلیل فقدان امکانات رسانه ای و نبود سوژه و موضوعی که بتواند با انگیزاندن قاعده هرم اجتماعی توازن مسلط بر جامعه را برهم زند و امکان و زمینه انتشار افکار وفشار بر حکومت را فراهم آورد این مجال را از آگاهان و روشنفکران ایرانی می گرفت اما با بروز جنگ بین ایران و روسیه وشکست خفت بار ایران قاجاری در این دو جنگ زمینه ومجال لازم را فراهم آمد تا تحت عنوان نارضایتی از نتیجه جنگ امکان آسیب شناسی و بیان نتایج آن را به انجام برساند و علنی سازد که در این زمینه می باید به نقش ارزنده عباس میرزا پسر دلاور و شجاع فتحعلی شاه قاجار اشاره نمود وآن را بزرگ دانست
این جریان ادامه داشت و به صورت زیر پوستی آگاهی را در میان مردم و مخصوصا طبقات فرادست رونق می بخشید تا اینکه قضیه گران شدن قند پیش آمد و اعتراضات با سرکوب حکومتیان روبرو شد وهمین نطفه انقلابی را بست که در نهایت با ورود مردم شهرهای مختلف ایران نام انقلاب مشروطه گرفت و با امضای سند مربوط به مشروطیت نهایی گردید اما چرا این جوشش عظیم نتوانست به شکل گیری تغییرات کلی منتهی گردد؟جوابی را می طلبد که باید آن را در دلایل ذیل جستجو نمود
1- وابسته بودن بخش بزرگی از روشنفکران و رهبران معترض به لایه نخبه های حکومتی که نارضایتی در بین آنها عمدتا از نوع کشمکش های درون حکومتی بود و چون خواسته آنها در مقطعی تامین می شد آنها با کنار کشیدن از صف انقلابیون و پیوستن به صف حکومتیان و یا انفعال و بی تفاوتی موجب فروکش نمودن و یا افزایش هزینه های انقلاب می گردیدند.
2- رابطه آموزاننده ای بین لایه نخبه و روشنفکر در رهبری انقلاب و تغییر با مردم در قاعده هرم اجتماعی وجود نداشت و مردم تنها به عنوان سیاهی لشکر وارد رمجادلات و منازعات می شدند و چون شرایط تغییر می یافت و فضا برای کار سازمان یافته وتشکیلاتی فراهم می آمد رهبران با غفلت ازاین موضوع که باید حضور مردم را برای تداوم تغییرات مستمر دارند و این کار جز با آموزش و بالا کشیدن بخش های از مردم ممکن نیست مردم را به امان خدا رها می نمودند و درداخل صفوف انقلاب به مجادله و سهم خواهی می پرداختند که طولانی شدن این وضعیت به خستگی و انفعال مردم از پیگیری خواست ها وتعمیق آگاهی ها می انجامید.
3- بیشتر تلاش انقلابیون به خاطر فراهم نیامدن زمینه های تغییر بنیادین صرف رفورم می شد وچون تعریف نویی از آنچه که خواست محوری تغییر بود ارائه نمی گردید در عمل انقلاب با نوعی بی آیندگی مواجه می شد.
4- وابسته بودن تحول خواهی به فرد و یا افرادی مشخص که با کنار رفتن و یا انفعال آنها و یا حتی غلطیدنشان به سوی حکومت انقلاب را با تکان های تندی مواجه می نمود
5- عدم توجه انقلابیون ورهبران انقلاب به نیرو سازی از نوع کنشگران روشنگر که بتوانند در هر مقطعی انحراف و اعوجاج جریان را زیر نقد بگیرند و مانع از آن شوند که انقلاب از مسیر خود خارج گردد
7- فقدان بسیار پررنگ امکانات رسانه ای و پایین بودن سطح سواد توده مردم که این دو مانع از شکل گیری رابطه مستمر و جهت دار بین رهبران ومردم می گردید و موجب می شد که حرکت وورود مردم در انقلاب با تاخیر صورت گیرد ویا خروج آنها با نوعی تخریب انقلابیون توام شود
8- کاهش شدید لایه های روشنفکر و فرهیخته جامعه پس از پیروزی انقلاب که از محل تبدیل آنها به نخبه های حکومتی حاصل می آمد این عمل با کاستن از لایه واسط بین مردم وحکومت منجربه آن می شد که حکومت مستقیم ارتباط خود را با مردم ایجاد کند و با تغییر تم و کیفیت تولید ادبیات انقلابی روابط در بین مردم وحکومت سطحی گشته ومانع از تولید آرزوهای بزرگ که انگیزه ساز می باشند گردد
9- دخالت قدرت های بزرگ در روند شکل گیری و ادامه رهبری انقلاب که همین امر باعث می شد تا نوعی بی اعتمادی در مردم نسبت به رهبران انقلاب ایجاد شود.
10- انشقاق برآمده از سلایق و نبود تعریف روشن از خواست انقلابیون و ادامه کار انقلاب در میان هواداران و رهبران انقلاب که منجر به کندی در حرکت،ازدست دادن زمان و افزایش هزینه های می گردید
11-.....
با عنایت به تمام ویژگی های موجود در انقلاب مشروطه و انقلابیون و روشنفکرانی که تحولات بعد و قبل از آن را رقم زدند می توان عنوان نمود که انقلاب مشروطه یک فرایند جدی نحول خواهی در ایران بود که با توجه به تمام تغییراتی که در ساختار قدرت فراهم آورد و یا آن تغییرات را الزامی شناساند اما نتوانست بر پیکره اجتماعی ایران تاثیرات جدی را اعمال نماید و بر این اساس است که می توان گفت که برخلاف نظر آنان که معتقدند هرآنچه را که پس ازآن به چشم می آید می توان به نام آن شناخت و ازآن به عنوان یک سرفصل تداعی معنی کرد اما واقعیت این است که این انقلاب نتوانست به نسبت انرژی و هزینه ای که برای آن داده شد روشنگری وارتباط های مبتنی بر تعهد ریز بینانه را در جامعه ایرانی نهادینه نماید و از محل همین ناتوانی بوده که پس از انقلاب مشروطه ساختار های دیکتاتوری مخوفتر از رژیم قاجار که بر تضادهای منافع بین حکومت و مردم می تنیدند برایران حاکم شدند و توانستند با خیره سری مانع از همگامی و همسوی ایران با جریان توسعه جهانی گردند و یا حتی شور بختانه ایران را از این جریان جدا نموده و به عقب باز گردانند
چه نگون بختند آنان که آدم هایی را بر می گزینند و بزرگشان می سازند که با دستان کوچک ونام بی اعتبارشان مهر بر بزرگی و اعتبارانتخاب کنندگان خود بزنند
اینان نمی دانند و یا اعتقاد نیافته اند که بزرگی به اراده خداوند و جوهر وجودی خود آدمی است ونمی توان بزرگی برآمده به تملق وریا را بر دلها نشاند وتاریخی نمود
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
.........................................................
بی تردید آنکه نایی دارد بر شکوه نی تاب نمی آورد و آن را برای رنجوری خویش عاملی می شناسد وآنکه توانی دارد ناتوانان را عاملی مزاحم برای خویش می شناسد که باید از او دور گردند زیرا که گفته اند گرسنه را گرسنه یاور است
پس ای آنکه از خان گسترده رحمت خداوندی سفره ای چرب و نرم یافته ای و کار به صلاح ساخته ای دریاب ناتوانان رنجور را که نانی از تو مایه دوام امیدشان خواهد بود که گفته اند امید نا امیدان را نباید که بر باد داد