همین حوالی ام
کنار کودکی پیر شده
گم گشته
سرگشته
پنهان در بین کاغذها، کتاب ها، نوشته ها
و خواب
هنوز هم طعم گس تابستان های چندسالگی ام را می دهد
روزهای داغی که من و پدربزرگ
از رودخانه ی کم عمق بین راه می گذشتیم و
با سلام و صلوات
زالوهای گاه و بیگاه خستگی را از دست و پاها می شستیم
همین حوالی ام
پشت دری که مدام باز می شود و نامه ای می آید و پاراف می شود و می رود
پشت دری که کودکی ام را به رویم می بندد
پشت در پیر شدن پی در پی
همین حوالی ام
کنج زمینی که کودکانش پیش از تولد
ایام پیریشان را
درون رحم های تنگ مرور می کنند . . .
یکی از خاطرات خوب دوران کودکی بچه های دهه 60 مربوط به زمانیست که روبروی تلویزیون می نشستند و با تفنگ پلاستیکی کنسولهایی مانند میکرو یا نینتندو انبوه اردکهای بازیگوش را در آسمان نابود میکردند. آنها همچنین سعی می کردند زمانیکه سگها به آنها می خندیدند به سگ ها نیز شلیک کنند. این تفنگ NES Zapper نامیده می شد که یکی از ابزارهای جانبی کنسول های قدیمی شرکت نینتندو بود.
اما یکی از دغدغه های دوران کودکی ما این بود که این تفنگ چگونه کار می کند؟
سوالی که چندی قبل ذهن مرا درگیر این موضوع کرد تا بعد از گذشت سالها به دنبال پاسخ یکی از سوالهای دوران کودکی ام بروم…
به دهه 1930 میلادی برمی گردیم زمانی که اولین تفنگ بعد از پیشرفت لامپ های خلا نوری ساخته شد . در اولین بازی بازیکنان به هدف های متحرک کوچک با یک تفنگ که جریان نوری را ساطع می کرد شلیک می کردند و اگر پرتو به هدف برخورد می کرد یک امتیاز محسوب میشد.
تفنگ آتاری نیز تنها دارای یک سنسور مادون قرمز در داخل لوله تفنگ بود که قابلیت تشخیص این موضوع را داشت که آیا شلیک اسلحه درست روی هدف قرار گرفته است یا خیر؟ اما این موضوع را چگونه تشخیص میداد؟
فرض کنید که در حال بازی با این تفنگ هستید و ماشه رامی کشید ، تمام صفحه تلویزیون برای لحظه ای بسیار کوتاه (کسری از ثانیه) سیاه می شود و تنها هدف ها به صورت مربع های سفید نشان داده می شود .
در این لحظه سنسور حساس به نور تفنگ ، شدت نور هدف گیری شده را اندازه گیری می کند و در صورتی که به اندازه کافی در قسمت های سفید باشد تشخیص میدهد که تیر به هدف اصابت کرده است . بعد از این لحظه کوتاه نمایشگر تلویزیون مجدداً صفحه اصلی بازی را نمایش می دهد.
روز بیشتر مردم است ، حتما برای شما هم پیش آمده است که فراموش کرده اید کلیدهایتان را کجا گذاشته اید، نام دوست دوران کودکی تان چه بوده است و یا شماره تماس محل کار همسرتان را فراموش کرده اید و...
حتما برای شما هم پیش آمده است که فراموش کرده اید کلیدهایتان را کجا گذاشته اید، نام دوست دوران کودکی تان چه بوده است و یا شماره تماس
محل کار همسرتان را فراموش کرده اید و... تمام ما در روز با چنین اتفاقاتی روبرو هستیم،اگر گاهی چنین مسائلی برایتان اتفاق می افتد، کاملاً طبیعی است، ولی اگر مرتب دچار این قبیل مشکلات می
شوید، باید به درمان آن بیشتر توجه کنید.
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا و تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
بازهم با خنده ات اعجاز کن
خاله بازی کن به رسم کودکی
باهمان چادر نماز پولکی
طعم و چای وقوری گلدارمان
لحظه های ناب وبی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
باپدر،اسطوره ی دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادر بزرگ
ماجای بزبز قندی وگرگ
غصه ها فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هر بچه قدر تیله بود
ای شریک نان وگردو وپنیر
هم کلاسی باز دستم را بگیر...