«یکی از تازه ترین نمونه های آزمون های جنجالی آزادی بیان در سال 2005 رخ داد و آن موقعی بود که یک روزنامه دانمارکی و چندین روزنامه دیگر کاریکاتورهایی را چاپ کردند که (حضرت) محمد پیامبر(ص) را به عنوان تروریست، حامی خشونت، سرکوبگر زنان و انتقادهای دیگر، نشان می داد. ناآرامی هایی که درچندین کشور به طور عمده مسلمان بوقوع پیوست، موجب مرگ تعداد بسیاری از مردم، همچنین تخریب سفارتخانه های آمریکا و چند کشور اروپایی در کشورهای عربی شد. به دلیل روشن، روزنامه های چاپ کننده کاریکاتورها در قبال پیامد ناآرامی و خشونت سهم بالایی از مسوولیت اخلاقی داشتند، زیرا ناآرامی قابل پیش بینی و اجتناب بود.با اینکه روزنامه هایی که این کاریکارتوها را چاپ کردند و کسانی که از انتشار آنها حمایت کردند، براین باورند که حق آزادی بیان از چنین اعمال بیانی حمایت می کند، باید نسبت به برخی شکل های بیان که می تواند صدماتی را برانگیزاند نگرانی جدی داشت، تا از آنها جلوگیری شود... وقتی قرار است کاریکاتورهای سیاسی از تصویر برای انتقال افکار استفاده کنند، بازهم باید مسوولانه بکارگرفته شوند.چون باید برای انتشار یک کاریکاتور که ممکن است موجب رنجش خاطر شود، دلیل منطقی وجود داشته باشد.با این حال، اگر چنین توجیهاتی موجب مصونیت نیست، به نظر می رسد کاریکاتورها تنها یک تلاش سطحی برای تضعیف اعتبار یک گروه مذهبی بود.این کاریکاتورها پدیدار شدند تا مسلمانان را با زیر سوول بردن مشروعیت و اهداف اسلام بیازارند.آنها(که تنش های سیاسی و فرهنگی را موجب شدند) میلیون ها مسلمانی را که در بسیاری از موارد کوشش داشته اند باورهای خود را با جهان غرب وفق دهند، بشدت عصبانی کردند.بنابراین، بیان آزاد ناموجه ممکن است صدمه ای بزند ...حق نشر اطلاعات به نفع عموم تاثیراتی نمی گذارد که بوضوع ضد مصلحت مردم باشد.» همان منبع، 2- 160.نویسندگان نکات ارجاعی فوق الذکر غربی اند که در این کتاب تازه انتشار خود، نسبت به استفاده غیرمسوولانه و ناموجه از آزادی بیان بخصوص آنگاه که بی احترامی به عقاید و مقدسات دیگران است، هشدار و انتقاد دارند.از ظهر چهارشنبه گذشته که حمله خونین و بی سابقه به دفتر نشریه شارلی ابدو رخ داد تاکنون، موضع و تحلیل مکرر رسانه ها و مقامات غربی توصیف این حمله، به حمله به آزادی بیان بوده است. در اینکه آزادی بیان در کشورهای غربی سرمایه داری لیبرال در سطوح خیلی بالاتری نسبت به دیگر نقاط جهان قرار دارد، و این کشور ها را از این جهت از مزیت بالایی برخوردار کرده است، تردیدی نیست. قرائن هم تاکنون نشان داده است که حمله به شارلی ابدو برای بیان و ابراز این نشریه بوده است.این حمله درهرصورت و با هر دلیل و منظوری که صورت گرفته باشد، محکوم است چرا که کاربرد سلاح و زور و خشونت برای نفی عقیده دیگری که مورد پسند نیست، امری مذموم و مردود است .اما سخن نگارنده نکته ایست که شاید در غوغای بعد از حادثه پاریس شنیده نشد یا شاید گفته نشده است و آن نقش همین دولت های نظام های سرمایه داری لیبرال است که با وجود آنکه اندیشه آزاد در این کشورها از عیار بالا نسبت به بقیه جهان برخوردار است اما در این کشورها حس خودبرتربینیی وجود دارند که به هرکشور دیگر و نظر و عقیده دیگر تعرض می کنند و از دم تیغ رسانه ای و سیاسی خود می گذرانند. درواقع احترام به دیگری که روح دموکراسی است گاهی در زیر سیطره لیبرالیسم افسار گسیخته از نفس می افتد.نوشته ای که در ابتدای این یادداشت آمد مغایرت همین آزادی افسار گسیخته را با احترام به اندیشه دیگری از طریق نیازاردن صاحبان آن عقیده دیگر به بهانه آزادی بیان نشان می دهدو به ما می گوید که این تناقض خود در غرب اکنون مساله است.آیا مثلاً می توان در پوشش آزادی بیان رهبر یک کشور را به سخره گرفت. چرا یک شرکت، چرا یک رسانه در جامعه لیبرال مثل سونی پیکچرز به خود اجازه می دهد که رهبر کره شمالی (کشوری هر چند با نظام اقتدارگرا و بسته) به سخره بگیرد و ماجرای چندی پیش فیلم «مصاحبه» را بیافریند. این بیش از آنکه آزادی بیان باشد نشانگر خود برتربینی، نابرابربینی و دخالت سیاست و بعبارتی قربانی شدن آزادی بیان به نفع سیاست در جوامع لیبرال است. این، یک سوی حادثه پاریس است اما سوی دیگرش اینست که همین کاربرد زور و سلاح و خشونت برای پیشبرد نظر و عقیده خود و نفی عقیده دیگری، که مورد نقد این نوشته و نوشته دیگر کسان در جهان به بهانه حمله خونین به شارلی ابدو ، بوده است، در حداقل یک دهه اخیر از سوی سیاستمداران این کشورهای نظام سرمایه داری لیبرال ترویج و تحکیم شده است. این سیاستمداران اینک برای جهانیان الگوی عملی ونمونه عینی ترویج خشونت و کاربرد سلاح برای نفی دیگری هستند.مثال بارز این سخن حوادث چهار سال اخیر کشور سوریه است. نه اینکه حکومت سوریه چندان از مبانی دموکراتیک بهره برده باشد اما کاخ الیزه و شخص اولاند بارها و بارها در برابر میلیون ها بیننده رسانه ای جهان با جسارت خواهان سرنگونی خونین و با سلاح این حکومت بوده و استفاده از سلاح و خشونت را در این سرنگونی مباح دانسته اند.هنگامی که چنین زمامداری مروج اندیشه نفی دیگری با سلاخ و خشونت می شود خودبخود به افراد جامعه خود می آموزاند که این می تواند یک روش موثری برای نفی دیگری باشد. همان روشی که سعید و شریف کواشی با شارلی ابدو بکاربستند.نگارنده بی تعارف اعتقاد دارد که همان اندازه که داعش و القاعده و شریف و سعید کواشی در حادثه خونین و تاریخی 7 ژانویه پاریس نقش داشتند شخص اولاند و مدیریت الیزه در این حادثه و با تروج اندیشه «پیشبرد عقیده با سلاح»(کاری که دو برادر شریف و سعید برای شارلی ابدو انجام دادند) نقش دارند.نظام حاکم بر سوریه هرچه باشد راه کنار زدن آن بایستی به شیوه دموکراتیک باشد و نه خونین که الگویی بشود دامن گیز الیزه.هنگامی که سیاستمداری خشونت و زبان زور را برای پیشبرد عقیده ترویج می کند الگویی به مخاطبان و شهروندان آن کشور که الجزایری تبارها هم در آن میانند ارائه می دهد که برای نخواستن دیگری و نفی عقیده و نظر دیگری( شارلی ابدو) می توان دست به سلاح برد. آنچنانکه شریف و سعید کواشی دست بردند. و وای بر ما که که اگر چنین سیاستمدارانی الگوی پایدار بسازند آنگاهست که ترور و خشونت باز می گردد و نیویورک و واشنگتن، بوستون، لندن و سیدنی و اینک پاریس نمی شناسد زیرا قبل از اینجاها، آنها مروج آن در حیفا و هانوی و دمشق و دیگر جاها بوده اند.اندیشه آزادی گرایی وقتی به سیاست تبدیل می شود به فقر سیاستمداری لیبرال می انجامد که فاقد روح دموکراتیک احترام به دیگری و نفی خشونت است. و این، و حادثه شارلی ابدو شاید همان یکی از نقدهای مدرنیته باشد که برخی ها دارند. آزادی با احترام به دیگری.*محقق و مدرس دانشگاه