خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

موفقیت2

سلام

دوستان عزیز

این هفته گفتم در مورد نوشتن کمی صحبت کنم

البته همه ما میدونیم این حرفای منو    ولی همیشه یاداوری خوبه  حتی کارهای روزانه یادآوری

بشه و در موردش فکر کنیم که چطور به  بهترین شکل  انجام  شون بدیم

خوب نوشتن از اینجا شروع کنم که همه آرزوها و نقشه های که میکشیم در ذهن ما  تا ننویسیم

و برنامه ریزی نکنیم رویای بیش نیست  و همه ما همیشه برنامه های در ذهنمون داریم که هرگز

به سرانجام نمیرسند

وقتی برنامه ها و هدفامون مینویسیم  می تونیم دسته بندی کنیم و شروع کنیم

همیشه ذهن ما در حال طراحی  آینده و اطراف مون هست ولی در اکثر موارد بی نتیجه

می مونه چون فقط رویاست

پس تمرین کنیم بنویسیم

یه مثال ساده گاهی با دوستی که برامون مهمه می خواهیم صحبت کنیم یا شخصی که برای

دیدنش وقت گذاشتیم تا درمواردی خاص صحبت کنیم  ذهن خود را آماده کردیم و صدا ها بار در

ذهن خود تمرین کردیم وقتی تو موقعیت قرار میگیریم  صحبت میکنیم و چون صحبت دو طرفه

هست خیلی از موارد که لازم بوده بگیم یا وقت نمی کنیم یا فراموش می کنیم و صحبتها گاه در

موردی  که اصلا مهم نبود میگذره و در پایان بی نتیجه بر میگردیم  و در ذهنمون باز میگیم  ای

کاش فلان مورد  میگفتم  موقعیتشم بود ولی در ذهن ما اون لحظه نبود  حالا برگشتیم خونه اول

گاه هم بعضی موارد گفتیم ولی نه مواردی که اولویت داشته

 

حالا فرض کنیم از قبل خود را آماده کردیم و همه موارد نوشتیم و اولویت ها رو مشخص کردیم

حتی اگه وقت کم بیایید  چون نوشته داریم و یکی  یکی به اونها می پردازیم و صحبتهای گوناگون

باعث نمیشه کنترل صحبت و دیدار رو  از دست بدیم  و از دیدار و صحبت خود خوشحالیم چون

نتیجه در بر داشته

همه موارد در زندگی ما این چنین است پس یاد بگیریم حتی کارهای روزانه خود بنویسیم و بعد

شروع کنیم هر روز چند دقیقه وقت صرف نوشتن میشه  ولی همه برنامه هامون تحت کنترل  در

می آیند و سرعت زیادی تو انجامش پیدا می کنیم  در مورد  آرزوها و برنامه های بلند مدت چند

ساله رو هم بنویسیم و مشخص کنیم بعداز چند ماه یا یک سال باید کجا باشیم و چه کارهایی

رو  انجام داده باشیم

 

برنامه های بلند مدت را طولانی نکنید سعی کنید برا چند سال  مثلا پنج سال آینده رو برنامه ریزی

کنید و این پنج سال را به چند قسمت تقسیم و حتما در تایم مشخص پیشرفت برنامه رو

مشخص  و بررسی کنید

 

به امید اینکه همه آرزوهایتان در دسترس باشد

 

شاد و خوش باشید

 

(برا هفته دیگه الان چیزی ندارم)

پول یا آرامش ؟ کدامیک؟

http://static.mihanblog.com//public/user_data/user_files/58/171879/mataleb1/alonem.matalebeziba.ir.jpg 

در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ...
او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت.
و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛
تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ...
یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟
کفاش گفت روزی سه درهم
تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت:
بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است!
برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ...

کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت.
 آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...!
از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ...

تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ،
کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت :
بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده .

*
*

 پول، همیشه خوشبختی به همراه ندارد و هر چیزی به حد و اندازه اش برای انسان خوب است.

پادشاه و چهار همسرش!

پادشاه و چهار همسرش!

تاریخ : ۰۱-۱۰-۹۳ | نویسنده : ترجمه : سه وزه حیدری

گویند در زمانهای قدیم پادشاهی چهار همسر داشته است و زن چهارمی را بیشتر از بقیه دوست می  داشته است و هر کاری می کرد برای رضامندیش و وی را بیش از همه راضی نگه می داشت.
زن سومی را هم دوست  داشت و به حرفهایش هم تا حدودی گوش می داد ولی بعضی اوقات  او را پشت گوش می انداخت و چندان به وی اهمیت نمی داد

، زن دومش تحت فرمان پادشاه بود و همواره در حال آماده باش قرار داشت، از آن دسته زنانی بود که می شد رویش حساب نمود در هنگام گرفتاری و بلا و مشکلات به فریادش می رسید

ولی او زن اولش را به کلی رها کرده بود و به وی سر نمی زد و هیچ گاه به دیدنش نمی رفت ، به حرفهایش گوش نمی کرد و حق و حقوقی برایش قائل نبود ؛ البته علی رغم این همه بی مهری ها ، آن زن ، شوهرش را دوست داشت و همیشه جویای حالش بود ، پاسدار مال و ناموسش بود و همه کارهایش را راست و ریست می نمود.
از قضا روزی پادشاه مریض می شود و احساس می کند که زمان مرگش فرا رسیده است ، به فکر فرو می رود و می گوید : اگر من بمیرم  کدام یک از زنهایم من را تا آن دنیا همراهی می کند؛
پس به دنبال زن چهارمش که وی را از همه بیشتر دوست داشت فرستاد ، زن  پیش پادشاه آمد ، پادشاه خطاب به او گفت : خودت می دانی که من تو را بیشتر از همه دوست دارم و هر آرزوی داشته ای برآورده نموده ام و هر چه را خواسته ای برایت فراهم نموده ام ، حالا من اجلم نزدیک شده است و احساس می کنم دارم می میرم ؛ آیا حاضری با من به قبر بیایی و با هم به آنجا برویم و همنشین قبر و قیامتم باشی؟!  زن گفت : متاسفانه خواسته شما برایم امکان پذیر نیست … و وی را فوراً ترک کرد و از نزد پادشاه می رود بدون اینکه حتی از وی اجازه خروج بگیرد و انگار که اصلاً وی را تا امروزنمی شناخته است!
آنگاه پادشاه به دنبال زن سومش می فرستد و به وی می گوید : خودت می دانی در تمام طول عمرم تو را دوست داشته ام و حالا دارم می میرم آیا حاضری با من به اون دنیا بیایی؟! زن سوم در جوابش می گوید : مگر من دیوانه ام، هرگز چنین خواسته ای را قبول نمی کنم ، زندگی شیرین است و وقتی شما مردید من با مرد دیگری ازدواج می نمایم!

پادشاه به دنبال زن دومش می فرستد به همان ترتیب وی را از مرگ خود آگاه می کند و خطاب به او می گوید : همچنانکه مستحضری تاکنون و همواره در هنگام گرفتاری و بلا کمکم نموده ای و من نیز همیشه با شما مشورت نموده ام ، خیلی اوقات به خاطر من هزینه داده ای و کمکم نموده ای، حالا اگر من بمیرم با من به اون دنیا می آیی؟ زن در جواب گفت : معذرت می خواهم نمی توانم خواسته اتان را لبیک گویم ؛ ولی اگر مشکلی پیش نیاید قول می دهم هنگامی که مردید شما تا لب گورهمراهی نموده و تا آنجا بدرقه اتان نمایم!
پادشاه خیلی ناراحت می شود و غصه می خورد که زنانش قدر این همه عشق و محبت او را نفهمیده  و در قبر و قیامت وی را تنها گذاشته اند!

پس از روی ناچاری و  با شرمندگی فراوان به دنبال زن اولش می فرستد و جریان را با وی در میان می گذارد و با سرافکندگی تمام می گوید: من تاکنون با تو خیلی بد بوده ام و به تو احترام نگذاشه ام و تو با همه غم و غصه های من ساخته اید و همین است که می بینم به این حال و روز افتاده ای؛ پیر گشته ای خیلی لاغر و نحیف گشته ای ؛ من از شما بابت همه جفاهایی که درحقت کرده ام معذرت می خواهم ، خوب می دانم که به شما بد کرده ام و بابت آن شرمنده ام با این حال دوست دارم نظر شما را در باره مشکلی که برایم پیش آمده جویا شوم ؛ من همچنانکه می بینی دارم می میرم و مرگ جلو در خانه ام نشسته است! آیا با وجود پرونده و رفتار بدی که با تو داشته ام حاضری با من همراه شوی و همنشین قبرم باشی ؟!
پادشاه که تاکنون و از زنان سابقش تنها جواب منفی شنیده بودد منتظر جواب نه بو ولی در کمال ناباوری پادشاه زن گفت : بدون شک من تو را رها نخواهم کرد و ازت جدا نمی شوم و با شما خواهم آمد و در گور با شما خواهم بود و با شما به صحرای محشر می آیم و با هم از روی پل صراط خواهیم گذشت و تا شما را وارد یکی از آن دو سرای متقیان و بدکاران همراهی و بدرقه خواهم نمود !
پادشاه با شرمندگی تمام گفت : براستی من پشیمانم از آن حرکات و سخنانم که تاکنون با شما داشته ام ، قول باشد اگر من خوب شوم و از مریضی نجات پیدا کنم فقط با تو بمانم و اگر به گذشته ام برگردم  عهد می بندم فقط با تو مهربانی کنم و تو را همسر خود بدانم و بقیه را طلاق دهم !
@دوستان عزیز در واقع همه ما  دارای چهارزن هستم و این داستان شرح حال همه ما در این دنیا ست .

- زن چهارم ، که خیلی به آن می رسیم  جسم و بدن ماست همیشه به آن اهمیت می دهیم و آرزوهایش را برآورده می کنیم ولی اگر مردیم از ما جدا می شود و ما را تنها می گذارد.

- زن سوم هم مال و ثروت ماست که در هنگام مرگ آن را به جا می گذاریم و به دیگران می رسد !

- زن دوم هم دوست و رفیق و فامیلان ما هستند هر چند از مرگ ما ناراحت باشند و غصه هم بخورند ، ولی نهایتاً تا لب گور ما را همراهی می کنند و دیگر کاری از دستشان بر نمی آید!
-زن اول هم عمل و رفتار ماست که همیشه با ماست ؛ اگر چه ما آن را نادیده می گیریم ولی وی همیشه و در هر حال با ماست و از ما جدا نمی شود تا تکلیف ما در آن دنیا مشخص شود که آیا بهشتی هستیم یا جهنمی ، معاذالله.
دوستان داستان مذکور ،زندگی واقعی ما را نشان می دهد که اعمال و حرکات ما در شکل و انواع گوناگون خود را نشان می دهد و زندگی و آینده ما را تحت شعاع خود قرار می دهد پس بیاییم زندگی آخرتمان را بسازیم و واقع بینانه زندگی کنیم تا بتوانیم با نفس خویش مبارزه نمائیم و آینده خویش را تابناک نماییم.
نویسنده : حسن پنجوینی
ترجمه : سه وزه حیدری                       منبع : سایت سوزی میحراب

هتلی با معماری اصیل ایرانی

 معماری های ایرانی همیشه نام هنر و فرهنگ این مرز و بوم را به گوش همگان رسانده است و در میان دیگر معماری ها همیشه زبان زد بوده است. در میان اینها، هنر و مکتب شهر اصفهان همیشه توجه بسیاری را به خود جلب کرده است.

این شهر با عظمت مجموعه ای از مدرسه، بازارچه، مساجد و هتلها را در خود جا داده است که همپی به نوعی از این معماری ها بهره برده اند. در میان هتلهای اصفهان که از این هنر ها بیشتر ارث برده هاست و طلایه دار دیگر عمارت هاست میتوان به هتل عباسی اشاره کرد.

هتل عباسی اصفهان

این هتل پنج ستاره، دارای 224 اتاق و سوئیت است و پذیرای مسافران خارجی و داخلی است. سوئیت هایی با نام های عصر های پادشاهی قدیم ایران مانند قاجار و صفوی و معماری هایی به همان سبک این مکان را از دیگر رقیبانش متمایز کرده است و به همین علت است که گردشگران از اقصی نقاط دنیا تمایل شدیدی به اقامت در این محل از خود نشان داده اند.

 

زندگی نامه کریس جونم....

کریستیانو رونالدو (دوس سانتوس آویرا) متولد پنجم فوریه سال 1985 که بیشتر با نام (کریستیانو رونالدو) معروف می‌باشد،فوتبالیست پرتغالی در رده حرفه‌ای است که در تیم‌های (منچستریونایتد) و (ملی پرتغال) بازی می‌کند. او یکی از بهترین بازیکنان دنیا و یکی از بهترین استعدادهای امروز فوتبال است.

     

کریستیانو رونالدو در شهر (فانچال) در منطقه (مادیرا) در کشور پرتغال به دنیا آمد. مادر (ماریا دولورس داس آویرا) و پدرش (خوزه دینیس آویرا) بود. او یک برادر به نام (هوگو) و دو خواهر به نام‌های (الما) و (کاتیا) دارد.

     

نام رونالدو در کشور پرتغال نام رایجی نیست ولی پدر و مادرش به خاطر (رونالد ریگان) رییس‌جمهور آمریکا نام او را رونالدو گذاشتند زیرا ریگان هنرپیشه مورد علاقه پدر رونالدو بود. او تاکید می‌کند این نامگذاری اصلا دلایل سیاسی نداشته است.

     

وقتی سه ساله بود ضربه زدن به توپ را آغاز کرد. وقتی در شش سالگی به مدرسه رفت دیگر علاقه‌اش به ورزش کاملا نمایان شده بود. او در آن زمان عاشق تیم (بنفیکا) بود و جالب است که بعدها به تیم رقیب آن یعنی (اسپورتینگ) پیوست.

     

او ابتدا با یک تیم آماتور به نام (آندورنیا) بازی می‌کرد زیرا پدرش در آن باشگاه شاغل بود. در آن زمان رونالدو تنها هشت سال داشت. در سال 1995 یعنی در ده سالگی (کریستیانو رونالدو) کم‌کم در پرتغال کسب شهرت می‌کرد و آهسته آهسته نامی آشنا در ورزش فوتبال می‌شد. به طوری که دو تیم برتر شهر مادیرا در پی امضای قرارداد با او بودند.

     

کریس رونالدو با بازی در مسابقات زیر هفده سال یوفا برای تیم (اسپورتینگ لیسبون) مورد توجه (جرارد هولر) سرپرست وقت تیم لیورپول قرار گرفت. در آن زمان او تنها شانزده سال داشت و به همین خاطر لیورپول از خرید او صرف نظر کرد ولی همین موضوع سبب شد به چشم (سرالکس فرگوسن) بیاید.

     
 

در تابستان 2003 او در بازی برابر تیم منچستریونایتد به خوبی توانایی‌های خود را در معرض تماشا قرار داد و نشان داد که می‌تواند در دو جناح بازی کند.پس از بازی، اعضای تیم منچستریونایتد همگی از یک استعداد درخشان سخن می‌گفتند. آنها معتقد بودند بهتر است در آینده در کنار این جوان باشند تا مقابل او.

     

در منچستر یونایتد

فرگوسن این جوان را می‌خواست. او می‌خواست از رونالدو به جای دیوید بکام که به تازگی به رئال مادرید پیوسته بود بهره ببرد و بدین ترتیب کریستیانو با قیمت 24 میلیون و 12 هزار پوند رهسپار تیم منچستریونایتد شد.

     

رونالدو در ابتدا با پیراهن شماره هفت ظاهر شد ولی با وجود تمام مهارت‌ها و حمله‌هایش دوست نداشت تحت فشار انتظارات مردم باشد.

انتظاراتی که از شماره پیراهن او نشات می‌گرفت. او ترجیح می‌داد پیراهن شماره 27 را بپوشد زیرا در اسپورتینگ نیز همین شماره را می‌پوشید.

رونالدو همیشه متهم به خودخواه بودن و تکروی است، با این وجود فرگوسن تمام حیثیت کاری خود را بر روی او گذاشته و مجددا با او قراردادی تا پایان سال 2010 به امضا رسانده است.

رونالدو در مصاحبه‌ای با نشریه (ایونینگ نیوز) گفت: (منچستریونایتد همیشه برای کمک به من حاضر است و همیشه از من حمایت می‌کند. من باید این را تلافی کنم.)ولی رونالدو اغلب در بازی‌ها، مشکل عصبی پیدا می‌کند. او نمی‌تواند اعصاب خود را کنترل کند و زود از کوره در می‌رود. او یک بار به خاطر رفتار خشونت‌بار و انگشت تکان دادن به نشانه تهدید به سوی تماشاچیان از بازی اخراج و از یک مسابقه نیز محروم شد.

(فیلیپ اسکولاری) مربی تیم ملی پرتغال نیز به او هشدار داد در مسابقات جام‌جهانی رفتار خودش را کنترل کند.

کریستیانو رونالدو در سال 2005 به (بازیکن جوان ویژه فیلیپو) معروف شد و از سوی فیفا بیستمین بازیکن برتر تاریخ فوتبال لقب گرفت. او با وجود اخلاق تندش محبوب طرفداران منچستریونایتد باقی ماند. به همین خاطر دوست ندارد هرگز تیم منچستریونایتد را ترک کند. او در بازی‌های جام‌جهانی اولین گل خود را با ضربه پنالتی به تیم ملی ایران زد.

 

 

 

زندگی خصوصی

پدر رونالدو که (دینیس آویرا) نام داشت هفتم سپتامبر 2005 و در زمان بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی از دنیا رفت.

رونالدو چند ساعت پس از شنیدن این خبر مجبور بود برابر تیم روسیه بازی کند و این برای او بسیار سخت بود ولی می‌دانست امکان ندارد در بازی غایب باشد. پس از بازی، سرالکس فرگوسن خود، رونالدو را مشایعت کرد و به کشورش فرستاد.

رونالدوبا زنی به نام (مرچه رومرو) مجری اسپانیایی تلویزیون پرتغال آشنا شد. هر چند اصلیت اسپانیایی دارد ولی در پرتغال به دنیا آمده و رشد کرده است. او با آشنایی خود با رونالدو تنفر خیلی‌ها را برانگیخت زیرا بسیاری از طرفداران رونالدو او را شایسته نامزدی فوتبالیست محبوب خود نمی‌دانستند و سایت‌های اینترنتی علیه او ایجاد کردند.

(مرچه) نه سال از کریستیانو بزرگ‌تر بود و از همسر اولش طلاق گرفته بود. کریستین همیشه دوست دارد زندگی خصوصی خود را به معنای واقعی آن خصوصی نگه دارد و معتقد است زندگی خانوادگی از زندگی حرفه‌ای جداست و هیچ گاه در این مورد صحبتی نکرد و نامزدی او با خود را تأیید نمی کرد.سرانجام در بیستم سپتامبر 2006 (مرچه) هم تایید کرد که دیگر رابطه‌ای با کریستیانو رونالدو ندارد.

او هزینه سفر (مارتونیز) پسربچه یازده ساله اندونزیایی و پدرش که از بازماندگان سونامی بودند را پرداخت تا آنها بتوانند به خاطر علاقه پسرک برای دیدن بازی‌های مقدماتی جام‌جهانی به اروپا بروند.

دیگر هم‌تیمی‌های رونالدو پس از ملاقات این پدر و پسر تقبل کردند که با کمک یکدیگر هزینه خرید یک خانه جدید در اندونزی را برای آنها فراهم آورند. پس از پایان بازی‌های مقدماتی، رونالدو به اندونزی رفت تا از سرزمین‌های مصیبت‌زده آن دیدن و برای آنها کمک‌های خیریه جمع‌آوری کند. او در این سفر با (یوسف کالا) رییس‌جمهور اندونزی نیز دیدار کرد و توانست با به حراج گذاشتن وسایل ورزشی خود در جاکاراتا پایتخت اندونزی، 120 هزار دلار آمریکا کمک جمع کند.

رونالدو هم اکنون یک خانه دو میلیون پوندی در (وود فورد) واقع در انگلیس دارد. پس از حضور کریستیانو در تیم ملی کشور پرتغال و بازی مقابل تیم انگلیس در مسابقات جام‌جهانی آلمان، طرفداران تیم انگلیس به نشانه خشم خود شیشه‌های خانه گران‌قیمت کریستیانو را شکستند.

رونالدو نیز از این عکس‌العمل غیرمنطقی مردم ناراحت شد و اعلام کرد منچستر را ترک می‌کند و آینده او در اسپانیاست. (مرچه) سی ساله که در آن زمان هنوز با کریستیانو رابطه داشت گفت: اگر کریستیانو قبل از این‌که خشم مردم فرو بنشیند به انگلیس بازگردد، کار احمقانه‌ای کرده است. او حتی از ستاره منچستریونایتد تقاضا کرد برای بردن وسایلش هم به آن جا بازنگردد.

شایعه رابطه کریستیانو رونالدو با دختری به نام (جمااتکینسون) به تازگی بر سر زبان‌ها افتاده است. با این وجود نامزد قبلی کریستیانو پیام تبریک خود را برای او فرستاد (مرچه رومرو) که در سال 2005 از کریستیانو جدا شد بهترین آرزوهایش را نثار این زوج کرده است. گفته می‌شود (جما) نیز به تازگی از نامزد سابقش که اتفاقا او نیز یک فوتبالیست بوده، جدا شده است. رابطه کریستیانو و (جمااتکینسون) ناگهان تیتر درشت صفحه اول تمام نشریات پرتغال شد.

(جمااتکینسون) هنرپیشه نوپای شبکه ITV خود اظهار داشته که با کریستیانو رونالدو آشنا شده است.

او نخستین بار کریستیانو را همین اواخر در یک مهمانی ملاقات و اعتراف کرد از این آشنایی بسیار خوشحال است. وی اظهار داشت: (کریستیانو مرد خیلی خوبی است. شنیده‌ام خیلی‌ها به من حسادت می‌کنند. این موضوع برای من اصلا عجیب نیست.) این هنرپیشه 22 ساله که پیش از این با (مارکوس بنت) بازیکن تیم (چارلتون) آشنا بود، گفت: (من به فوتبال علاقه خاصی ندارم و اگر با کریستیانو آشنا شده‌ام به خاطر شخصیت اوست. اصولا فوتبالیست‌ها همه آدم‌های خوبی هستند. در ضمن دلم نمی‌خواهد زیاد درباره این موضوع صحبت کنم چون نامزدی من با مارکوس به خاطر مصاحبه‌ام با خبرنگارها به هم خورد. نمی‌خواهم این موضوع دوباره تکرار شود.) ظاهرا از این پس یک زن به جرگه زنان خبرساز فوتبالیست‌های انگلیس افزوده شده است.

سرالکس فرگوسن همیشه از کریستیانو رونالدو به عنوان یک بازیکن برتر نام می‌برد. او در یک مصاحبه مطبوعاتی در جواب به این سوال که آیا رونالدو بازیکن سال می‌شود یا نه، اظهار داشت: (مطمئنم نام او در لیست است. او 23 سال دارد و به نظر من بهتر از این هم می‌شود. او به بلوغ لازم رسیده و امیدوارم بازیکنان جوان ما مثل او خود را نشان دهند.

خیلی کم هستند کسانی که مانند کریستیانو می‌توانند برابر بازیکنان هجومی بایستند. مدافعان نمی‌توانند این جور بازیکنان را کنترل نمایند؛ به همین خاطر است که همه به او به چشم یک (خطر بزرگ) نگاه می‌کنند.)

 

 

 

کوتاه از کریستیانو

_ او در بازیهای یورو 2004 و جام‌جهانی 2006 به عنوان جذاب‌ترین بازیکن شناخته شد.

 

_ در کودکی با نام مستعار (کلویورت) نامیده می‌شد.

 

_ او از سهام‌داران (نایک)، (پیپ جینز)، (اکسترا جاس) (نوشیدنی انرژی‌زای اندونزی) و اتومبیل سوزوکی است هر چند که خود یک اتومبیل بی‌‌ام‌و مشکی دارد.

 

_ تیم محبوب کودکی او (بنفیکا) بود.

 

_ قهرمان کودکی رونالدو (مارادونا) بود.

 

_ قهرمان کنونی او (لوییس فیگو) و (تیه ری‌آنری) هستند.

 

_ رونالدو که در لیسبون بزرگ شده است همیشه به خاطر لهجه (مادیرایی)‌اش مورد تمسخر بچه‌ها قرار می‌گرفت.

 

_ رونالدو با (آلبرتو جاردیم) فرماندار زادگاه خود دوست صمیمی است.