رهبرا هر کس از سرمایه تعبیری دارد اما تا هنگامیکه سرمایه ما شما هستید صحبت از نیاز کردن اشتباه است.
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد خمینی شهر نوشت:
می نویسم برای یادگار جبهه و جنگ، یادگار امام و نایب امام، می نویسم برای مرد سراسر نور و تدبیر برای رهبرم سید علی، برای کسی که هر گاه دلت از نبود امام غایبت گرفت و یتیمی را حس نمودی حتی فقط بانگاه به تصویرش آرامش را به وجودت نوید می دهی.
با کمال تأسف درگذشت آقایان کربلائی خیرالله بهاری وآقای علی اکبرخدائی دورباش را به خانواده های محترم بهاری وخدائی تسلیت عرض می نماییم و از خداوند متعال برای متوفی ها طلب مغفرت و برای خانواده محترمشان صبر جمیل مسئلت می نماییم.
چگونه از یاد ببرم آن روزهایی را که با چه بگو بخندهایی باهم در خرمدره علوفه می چیدیم چقدر زندگی بی وفاست چقدر ما غافل از این دنیائیم انگار همین دیروز بود که کربلائی با آقای خدائی باهمدیگر شوخی میکردند از خداوند میخواهم که آن دو بزرگوار در آن دنیا با امام حسین (ع) مشهور شوند.
« آیا مادرش هم او را به اندازه ی من دوست داشت ؟ آیا کسی می توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد ، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند ؟ آدم پر میشود . جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند . نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد ، و هیچ گاه دچار تردید نشود . »
واقعاً مادرت تو را بیش تر دوست دارد یا من تو را بیش تر و بیش تر دوست دارم ، خُب احساس ِ مادرت فرق می کند ، احساس ِ من هم ، فرق می کند ، یک حس ِ بکر و ناب ، که هیچ کس قادر به درک ِ این دوست داشتن نمی شود ، و فقط خودم می دانم که خوش حالم ، از این ناراحتی ها ، از این اشک ریختن ها ، خوش حالم ، خوش حالم که هستی ، که احساست می کنم ، برایِ خودِ تو می نویسم ، برایِ تو از تو می نویسم ، خوش حالم ، نمی خواهم یعنی دروغ چرا نتوانستم که بخشی از زنده گی ام باشی ، به خودم آمدم و دیدم همه یِ زنده گی ام شده ای ، که همه یِ فکرم شده ای ، همه یِ رویایم ، نهایتِ آرزویم ، که دلم تنها برایِ تو بلرزد ، و به هیچ کس جر تو فکر نکند ، این می شود همه یِ خواسته یِ من از زنده گی ، خدا.
کِه هآیَم سی زِِنُوم ، یآ کِه سی دُختَر
مُو کِه رآسی زِنُوم نی ، بوُی ! چِه : اِم گو؟
وِصیّت هآکُنُوم سی کِه ؟ توُوُ دَفتَر
حآلآم فَهمی ! مینیسُوم جآش یِه شِعری
بُخوُنَن تآ پری ، جُوُنُوم جُو ; کُومتَر
ری کَبْرُوم حکّکتوُ نی ، کِه بِنیسین :
جِووُن بی ، یارُ و نوُرانی چو اَختَر !
اَز ایی شِعرآ کِه بَعد ِمَرگ سُهرآب
مینیسَن ری مِزآرآ ، سی چشِ تَر !
خُلآصِه ، ری مِزآرِ مُو بِنیسین :
اِسَد ; فَرزندِ غَم ، بَرقکآرِ بَرتَر !
✍ ترجمه شعر :
من که مال و ثروتی ندارم" چه بهتر
که آنها را برای همسرم" یا برای دخترم بدهم!
وآی" چه گفتم ؟! من که همسرم ندارم! راستی...
حالا برای چه کسی وصیت کنم؟ توی دفترم !
آهان" حالا فهمیدم, به جای آن شعری می نویسم"
برای وقتی که جان من مانند کبوتر می پرد !
اما حق ندارید که روی قبر من بنویسید :
جوان بود" دوستی مهربان و شخصی مؤمن...
از این اشعار هست, که بعد از مرگ سهراب( مرگ عزیزان)
روی مزار ها می نویسند" برای گریاندن ملّت !
خلاصهء مطلب : روی مزار من بنویسید :
اَسَدْ : فرزند غم " برقکار برتر... ツ
✍ ترجمه کلمات :
مُو : من
نی : نیست [ندارم]
بِخْتَر : بهتر
هایَم : بدهم
سی : برای
رآسی : راستی
اِم گُو : گفتم
هآکُنُوم : کنم
توُو : توی [داخل]
فَهمی : فهمیدن
مینیسُوم : می نویسم
جآش : جای آن
بُخوُنَن : بخوانند [مطالعه]
پِری : پرید
کُومتَر : کبوتر
ریّ : روی
کَبرُوم : قبر من
حکْکِتوُ نیّ : حق ندارید
بِنیسین : بنویسید
بیّ : بود
ایی : این
مینیسَن : می نویسند
چِشْ : چشم
✍ شعر از : A100
Http://www.Barqkar100.blogfa.com