خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

وانشان؛ ابیانه‌ای در همین حوالی

باتشکر از خبرگزار ی ایسنا و همچنین سرکار خانم عبدلی

 

وانشان؛ ابیانه‌ای در همین حوالی

» سرویس:                         استان ها - اصفهان                    

از برخی خانه‌ها طاق‌ها و دیوارهای فرو ریخته دیده می‌شود، دیگر کاه گل دیوارها بوی نم نمی‌دهد، اما هنوز خورشید چون گذشته با سخاوت بر بام خانه‌ها می تابد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) در گلپایگان، زندگی در روستا رسم خوشایندیست، کوچه‌های پیچ در پیچ و خاکی، خانه‌هایی از خشت و گل و درب‌هایی چوبی با کلون‌های بزرگ دست به دست هم می‌دهند تا زندگی شاعرانه‌ای را در روستا رقم زنند.

حیف است اگر آدم به دامنه کوه‌های زاگرس نزدیک شود ولی روستای "وانشان" را نبیند. کنار امامزاده، جنب نهر آب و وسط میدان روستا، درخت چناری است که بزرگان روستا می‌گویند 900 سال قدمت دارد و به قدری تنومند است که گویا در گذشته علاوه براینکه سایه‌ای بر سر اهالی روستا بوده، بچه‌ها بر روی شاخه‌های آن می‌رفتند و مراسم تعذیه را از آن بالا نگاه می‌کردند.

تا چند سال پیش در هر خانه‌ای از این روستا دار قالی برپا بود و با دست‌های دختران و زنان جان می‌گرفت، اما اکنون گره کور فراموشی به جان تار و پودهای فرش دستباف وانشان افتاده است.

شب‌های زمستان سال‌های پیش این روستا را نمی‌توان فراموش کرد، همان شب‌هایی که بزرگ‌ترها ذغال کرسی را آماده می‌کردند تا خانه خود را همچون دل‌هایشان گرم کنند و سپس ظرف‌هایی پر از نخودچی، کشمش، بادام و گردوی وانشان را بر روی کرسی می‌گذاشتند و با دلی گرم نظاره‌گر زمستانی سرد بودند.

سالهاست که دیگر سرما سرمای قدیم نیست و بچه‌ها که زمانی هیاهویشان زندگی بخش بود دیگر بزرگ شده‌اند و وانشان خاطره‌ آنها شده است.

وانشان جزء روستاهای پرجمعیت بود که در خود سه باب مدرسه و چهار باب حمام را جای داده بود، اما به دلیل مهاجرت بیش از حد اکنون جمعیتی در حدود 500 نفر در آن ساکن هستند و دیگر از حمام‌های روستایی آن خبری نیست و از مدارسی هم که با کمک اهالی آن ساخته شده بود فقط یک مدرسه سالم مانده که آن هم در زمان انتخابات و... استفاده می‌شود.

وانشان در بهار و تابستان به قدری زیبا می‌شود که اگر بگوییم در نیمه اول سال جمعیتش دو برابر می‌شود اغراق نکرده‌ایم. مسئولان ذی‌ربط معتقدند این روستا می‌تواند همچون ابیانه پذیرای گردشگران داخلی و خارجی شود و یکی از زیرساخت‌های گردشگری که انجام شد سنگ فرش تعدادی از کوچه‌های روستا بود، که متاسفانه به دلیل عدم انتخاب سنگ فرش‌های سازگار با آب و هوای منطقه، خیلی زود تخریب شدند و دردسرهای تردد را برای ساکنان به همراه آوردند.

مردم هنوز هم امیدوارند غبار بی‌مهری از چهره تکیده روستا زدوده شود و همتی صورت گیرد تا وانشان هم ابیانه‌ای شود در همین حوالی.

در روستای وانشان آرامگاه تاریخی امامزاده ابوالفتوح قرار دارد که پیشینه آن به قرن دهم هجری شمسی بر می‌گردد. به گفته برخی از اهالی روستا قدمت این امامزاده به بیش از هزار سال می‌رسد آنها درخت عظیم و قدیمی کنار امامزاده را شاهدی برگفته‌های خود می‌دانند. بنای این امامزاده دارای دو بخش الحاقی و اصلی است که بخش اصلی آن مربوط به فضای زیر گنبد و مربوط به دوران صفویه است. همچنین درفضای داخلی گنبد صندوق چوبی و منبت کاری شده‌ای وجود دارد اما به دلیل اینکه این صندوق درون امامزاده وجود دارد مشخص نیست که دستان چه کسی و در کدام دوره آن را ساخته است.

قدمت امامزاده این روستا در درب آن نیز نمایان است چرا که اوج کمال منبت کاری دوران شاه تهماسب صفوی درآن هویداست.

ساخت کتیبه نصب شده بر روی درب را به قاسم حسین خوانساری نسبت می‌دهند و وقف کننده آن را امام جلال الدین می دانند که وی نیز در سال ۹۸۴ه.ق از طرف شاه تهماسب بیگلر بیگ منطقه(فرماندار) شد.

بابادودورشاه(برج دیدبانی روی کوه دیگا)، چشمه لمبی(یک چشمه)، چشمه مورا(گردوکونی یا ماهور)، کوه دزی، دیگا، کوه محد حیدر، قلعه جمال، سدکرا( آرامگاه سید کرار)، مقبره پهلوان علی، برج حاج فرج‌الله، مزرعه امیریه و قلعه وانشان سایر اماکن دیدنی‌ است که می‌توان در این روستا مشاهده کرد.

وانشان در 12 کیلومتری جنوب گلپایگان و 15 کیلومتری شمال شهر خوانسار و در کنار کوه "تیر" قرار دارد.

تهیه از: فاطمه عبدلی، خبرنگار ایسنای اصفهان

10 روش طبیعی درمان افسردگی

 

 

 

به ماه‌های سرد سال رسیده‌ایم، به زمانی که تعداد زیادی از افراد دچار بی‌حوصلگی و افسردگی فصلی می‌شوند و دیگر خودشان را نمی‌شناسند.

مطب روانشناس‌ها و روانپزشک‌ها پر می‌شود از بیماران بی‌حالی که از زندگی‌شان شکایت دارند و علاقه‌ای به انجام دادن کارهایشان ندارند. به جای آنکه ابتدا دست به کار نوشتن قرص‌های متعدد شوید، این 10 کاری که می‌توان برای درمان افسردگی انجام داد، بخوانید. چه بسا بتوانید بدون درمان دارویی به بیماران خود کمک کنید.

1. برنامه ثابت بچینید: زمانی که فردی به شما مراجعه می‌کند و از غم و ناراحتی می‌نالد، پیش از آنکه دست به نوشتن نسخه بزنید، حواستان باشد که او نیاز به برنامه‌ای ثابت برای زندگی‌اش دارد. دکتر ایان کوک که روان‌پزشکی در موسسه تحقیقاتی افسردگی در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای است درباره این موقعیت می‌گوید:« ابتدا برنامه‌اش را از نظر می‌گذرانم چون بعضی‌وقت‌ها فقط کافیست برنامه‌ای ثابت برای زندگی افراد بچینی و از افسردگی نجاتشان دهی.» در این مواقع موثرترین عنصر زمان است که باید بدون فکر و خیال بگذرد. به همین خاطر برنامه‌ای که بتواند به صورت مقطعی به زندگی بیمار نظم دارد و کاری کند که روزهایش یکی پس از دیگری سپری شوند، در مدت زمانی مشخص به او کمک می‌کند تا دوباره روی پا شود.

2. تعیین هدف: وقتی که بیمار افسرده‌ای به شما مراجعه می‌کند، بیشترین تصوری که دارد؛ ناتوانی در رسیدن به خواسته‌ها و اهدافش است. حسی که باعث می‌شود احساس بد بیشتری داشته باشد. برای گذر از این موقعیت به او کمک کنید تا هدف‌های کوتاه‌مدت و روزانه‌ای برای خود تعیین کند و خودش را با آنها بشناسد. دکتر کوک می‌گوید:« ما از مراجعان می‌خواهیم تا در آغاز قدم‌های خیلی کوچکی بردارند. هدف‌های کوچکی که مطمئن هستند در آنها به موفقیت می‌رسند. مثلا به آنها می‌گوییم تا ظرف‌های کثیف خانه‌شان را به صورت روزانه بشویند.» همانطور که به او کمک می‌کنیم هدف‌های کوچکی داشته باشد، او را به سمت هدف‌های مهم‌تر و بزرگ‌تر سوق می‌دهیم.

3. ورزش کردن: اجازه بدهید اندورفین کار خودش را انجام دهد. ممکن است سود بلندمدتی نیز عاید بیمار شما شود. دکتر کوک می‌گوید:« هیچ‌وقت فراموش نکنید که ورزش روزانه مغز را تقویت می‌کند، تا نگاهی مثبت‌اندیش به اتفاق‌ها و وقایع داشته باشد.» اما در آن لحظه مراقب باشید که بیماران شما ممکن است به صورتی دیوانه‌وار به ورزش بپردازند و فکر می‌کنند باید تبدیل به قهرمان دوی ماراتن شوند. به آنها یادآوری کنید که همان ساعت‌های کوتاه پیاده‌روی در طول هفته برای آنها مفید است.

4. سالم بخورید: یکی از دلایل ثابتی که باعث می‌شود تا افراد نسبت به بیماری خود آگاه شوند، غذاخوردن عصبی و اضافه‌وزن ناشی از آن است. شما می‌دانید که هیچ رژیم غذایی معجزه‌آسایی برای درمان افسردگی وجود ندارد، اما بیمار شما چنین علمی ندارد. خوب است اگر او را تشویق کنید تا مراقب غذا خوردنش باشد و جلوی غذاخوردن عصبی را بگیرد. یادتان باشد که طبق تازه‌ترین تحقیقات، شواهدی وجود دارد که غذاهای با امگا 3 فراوان، شبیه به ماهی سالمون (ماهی آزاد) یا تون، و غذاهایی با اسید فولیک، شبیه به اسفناج یا آووکادو، به کاهش افسردگی کمک می‌کنند.

5. خواب کافی: خواب کم یکی از چرخه‌های معیوب در افسردگی است، و سئوالی که شما باید در همان ابتدا از بیمار بپرسید. کم شدن فرصت خواب باعث می‌شود تا بیمار دچار افسردگی بیشتری شود. از بیمار بخواهید تا داستان یک روز زندگی‌اش را برای شما تعریف کند. در همان مرحله اول به او پیشنهاد بدهید تا تغییری در سبک‌زندگی روزمره‌اش ایجاد کند. در ساعت معینی به رختخواب برود و در ساعت معینی از رختخواب بیرون بیاید. از او بخواهید در طول روز چرت نزند. به او بگویید؛ تمام عواملی که ذهنش را مغشوش می‌کنند، از رختخوابش بیرون بیاورد. نه کامپیوتر آنجا باشد، نه تلویزیون و نه تلفن همراه.

6. مسئولیت‌گریزی: زمانی که یک بیمار به شما مراجعه می‌کند، ممکن است به سادگی برای شما توضیح دهد؛ می‌خواهم مسئولیت‌هایم را در خانه و در محیط‌کار کم کنم. این تصمیم معمولا از سوی خانواده و دوستان و آشنایان فرد تقویت می‌شود که ما پزشکان اسمش را دوستی خاله خرسه می‌گذاریم. مراقبت باشید که آنها دست به چنین کاری نزنند. باقی ماندن در فعالیت‌های ثابت و مسئولیت‌های روزانه می‌تواند شبیه به طبیعی‌ترین درمان افسردگی عمل کند. این فعالیت‌های ثابت به افراد کمک می‌کند تا احساس خوشایندی از به انجام رساندن کارهایشان داشته باشند.

7. مقابله با افکار منفی: بخش مهمی از مقابله با افسردگی در مغز اتفاق می‌افتد و مبارزه جانانه‌ای که میان افکار منفی با ذهن در جریان است. بهتر است راهی پیدا کنید تا به چرخه اصلی ذهن بیمار نزدیک شوید، و آن چرخ‌دنده‌ها را دستکاری کنید. با اضافه کردن منطق به تفکر بیمار می‌توانید از راه درمان طبیعی وارد شوید. به او کمک کنید تا تمرین ذهن مثبت را انجام دهد. مغز او نیاز دارد تا هرچه سریع‌تر راه نجاتی برای خودش پیدا کند. شما نیز به او کمک کنید.

8. بیماران بی‌نسخه: یکی از خطرهایی که بیماران شما را تهدید می‌کند و کمتر به آن توجه می‌شود، استفاده از داروها بدون تجویز پزشک است. بهتر است از همان ابتدا وضعیت خود و بیمارتان را مشخص کنید، و به صورتی صریح از او در این باره بپرسید. دکتر کوک می‌گوید:« از او بپرسید چه غذاهایی می‌خورد و چه داروهایی مصرف می‌کند و جلوی دردسرهای آینده‌تان را بگیرید.»

9. کارهای تازه: مغز شما به عنوان پزشک باید سرشار از ایده‌های تازه برای گذران زمان باشد. کسی که به سراغ شما می‌آید، گاهی اوقات انگیزه‌ای برای رفتن به موزه ندارد، انگیزه‌ای برای رفتن به سینما ندارد و هیچ گزینه‌ای به ذهنش نمی‌رسد تا فعالیت‌ تازه‌ای انجام دهد. وظیفه شماست که راهکارهای تازه‌ای به او نشان دهید و برای مثال به او پیشنهاد کنید تا کتابش را بردارد و به پارک برود و روی نیمکت پارک شروع به خواندن کتاب کند. به او پیشنهاد بدهید کلاس زبان برود. اگر بیمار شما نسبت به این کار واکنش منفی نشان داد، به صورتی صادقانه با او برخورد کنید و دلیل اصلی را به او بگویید. دکتر کوک می‌گوید:« وقتی که ما خودمان را مجبور می‌کنیم تا کارهای متفاوت انجام دهیم، در مغز ما فعل و انفعالات شیمیایی اتفاق می‌افتد. وقتی وضعیت همیشگی را تغییر می‌دهی، سطح دوپامین موجود در مغز تغییر می‌کند که منجر به احساس لذت و آموزش توامان می‌شود.»

10. شاد باشید: فراموش نکنید کسی که به سراغ شما می‌آید از افسردگی رنج می‌برد و شاد بودن را فراموش کرده است. به نظر او هیچ‌چیز در دنیا ارزش خوش‌آمدن ندارد. به او کمک کنید تا احساس سرزندگی‌اش را با استفاده از فعالیت‌های مفرح به دست آورد. در این موقعیت مجبور نیستید از کارهای خوشایندی که به خودتان احساس خوبی می‌دهد، استفاده کنید. همین اندازه که به او بگویید به کارهایی بپردازد که پیش از این می‌پرداخته و از آنها لذت می‌برده است، کفایت می‌کند.
منبع: روزنامه سپید/سلامت نیوز

فراتر از تسامح

فرا‌تر از تسامح

موضوع این نوشته، بحث فلسفی _ ادبی کوتاهی در باب تسامح و مفهوم‌ها‌ی وابسته به آن است. اما پیش از پرداختن به این بحث، برای روشن‌تر کردن موضوع، می‌خواهم داستانی از بوستان سعدی نقل کنم. این داستان در غرب ماجرایی شنیدنی دارد که آن را با ذکر مأخذ لازم در کتاب سعدی آورده‌ام. در اینجا تنها اصل ماجرا را می‌آورم و بعد داستان را نقل می‌کنم. 

ماجرا از این قرار است که بنیامین فرانکلین (۱۷۹۰_۱۷۰۶)، دانشمند و دولتمرد آمریکایی و از صاحب‌نظران فلسفه‌ی سیاسی و فلسفه‌ی اخلاق، داستانی می‌نویسد و ادعا می‌کند که این داستان فصلی از کتاب عهد عتیق است که گم شده بوده و اکنون پیدا شده. سی سال از نوشتن این داستان می‌گذرد تا اینکه شخصی در مقاله‌ای می‌نویسد که داستان بنیامین فرانکلین عیناً داستانی است از سعدی شاعر ایرانی. از این پس بحث و جدل‌ها‌ی فراوانی در می‌گیرد تا اینکه بالأخره معلوم می‌شود بنیامین فرانکلین ترجمه‌ای لاتینی از این داستان در اختیار داشته و با خواندن آن، چنان مجذوب شده که آن را به عنوان فصل گمشده‌ای از کتاب مقدس منتشر کرده است. فرانکلین خود در این باره گفته است: «نتیجه‌ی اخلاقی آن چنان اهمیت دارد که شایسته است همه‌ی مردم عالم از آن اطلاع یابند.» 

 و البته، پس از این بحث و جدل‌ها همه‌ی مردم عالم هم از این داستان اطلاع یافتند. 

و اما اصل داستان. سعدی در باب دوم بوستان حکایتی از ابرهیم خلیل نقل می‌کند که برسفره نمی‌نشست مگر آنکه میهمانی داشته باشد. اما اتفاقاً هفته‌ای می‌گذرد و میهمانی برایش نمی‌رسد. اندوهگین از خانه به جست‌و‌جوی میهمان بیرون می‌رود و مردی می‌بیند: «سر و رویش از برف پیری سپید» با خوشحالی می‌گوید: 

که ‌ای چشم‌ها‌ی مرا مردمک 

یکی مردمی کن به نان و نمک

 پیرمرد را به خانه می‌برد و به احترام بر سر سفره می‌نشاند و البته همه پیش از دست بردن به غذا بسم الله می‌گویند، مگر پیرمرد. ابراهیم با تعجب از وی می‌پرسد: 

نه شرط است وقتی که روزی خوری

که نام خداوند روزی بری

پیر مرد هم می‌گوید من از پیر آذرپرست خود چنین چیزی نشنیده‌ام. ابراهیم در می‌یابد که او از گبران است و او را از سفره‌ی خود می‌راند، آنگاه سروشی از آسمان فرود می‌آید، با پیامی سرزنش‌آمیز که ‌ای خلیل ما صد سال است از او جان و روزی دریغ نکرده‌ایم و تو نتوانستی چند لحظه او را تحمل کنی و نفرت نورزی: 

گر او می‌برد پیش آتش سجود 

تو با پس چرا می‌بری دست جود؟ 

سعدی، ایرانی مسلمان، این داستان را حدود پانصد سال پیش از زمانی که بنیامین فرانکلین مجذوب آن شود نوشته است و این، صرف نظر از سندیت تاریخی داستان، نشان دهنده‌ی اخلاقیات فرهنگی است که در آن پرورش یافته است. داستان، داستان برخورد انسانی است با انسان دیگری که نه تنها معتقدات دینی او را ندارد، بلکه آن معتقدات را نمی‌پسندد و مورد قبولش هم نیست. پرسش این است که در اینجا باید چه کرد وچه رفتاری پیش گرفت. به روایت داستان، ابراهیم تن به مدارا نمی‌دهد و به اصطلاح متداول تسامح نمی‌کند و تعصب می‌ورزد، اما خواست خداوند این نیست و پیام سروش ابلاغ همین نکته است. جالب توجه این است که در‌‌ همان زمانی که سعدی این داستان را می‌نوشت در گوشه‌ی دیگری از جهان اسلام مولوی هم داستان موسی و شبان را در زمینه‌ی نظری‌تر دیگری می‌نوشت. شبان در راز و نیاز با خداوند، خداوند را موجودی همچون خود می‌پنداشت و می‌خواست سرش را شانه کند و دستش را ببوسد و جامه‌اش را بشوید و در واقع منکر صفات سلبیه خداوند بود. 

موسی نیز چون ابراهیم تسامح نکرد و شبان را با سرزنش و ملامت آزرد. در اینجا نیز موسی مورد عتاب خداوند قرار گرفت. مولوی در بیان این عتاب ابیات بسیار زیبا و ژرفی سروده که نشان از ایمان راستین او به تسامح در رفتار با انسان‌ها و دعوت به باطن‌نگری و پرهیز از فصل کردن‌ها‌ و اختلاف انداختن‌ها دارد. 

در تعریف تسامح گفته‌اند: خودداری از اعمال خصمانه برضد آنچه قبول نداریم یا نمی‌پسندیم یا از نظر سیاسی مخالف با آن هستیم. از این تعریف معلوم می‌شود در تسامح، برخلاف دوست داشتن یا نیکی کردن، همیشه چیزی ناپسند و نامقبول وجود دارد و اهمیت تسامح نیز در مدارا با همین چیزی است که نمی‌پسندیم و قبول نداریم. 

از آنچه گفتیم شاید چنین به نظر برسد که تسامح اصلی است پذیرفته و قبول عام یافته. اما چنین نیست. تسامح اصلی بدیهی یا به اصطلاح فلسفی، تحلیلی و پیشینی نیست. باید قرن‌ها ‌می‌گذشت، جنگ‌ها‌ی خانمان‌سوز در می‌گرفت، جان‌ها و مال‌ها و حکومت‌ها و حتی کشور‌ها نابود می‌شدند تا تناقض استدلالهای تسامح‌ستیزان و خشونت‌گران در عمل و نظر ثابت می‌شد و در سیاست و دین، فرهیختگان بدین نتیجه می‌رسیدند که نفع طرفین دعوا در تسامح و مدارا است و: 

آسایش دوگیتی تفسیر این دوحرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا

در واقع آنچه مایه‌ی عبرت است این است که تسامح، چه در غرب و چه در شرق، دیر زمانی معنایی منفی داشته است، یعنی آن را صفتی ناپسند می‌دانستند. به گفته‌ی نویسنده‌ی مدخل تسامح در دانشنامه‌ی تاریخ اندیشه‌ها، تسامح در فرانسه در آغاز قرن هجدهم معنای تحقیرآمیزی داشته است و بوسوئه (۱۷۰۴_۱۶۲۷) کشیش کاتولیک فرانسوی، در برابر پروتستان‌ها افتخار می‌کرده که در مذهب کاتولیک، تسامح از تمام مذاهب کمتر است. جالب توجه است بدانیم در روزگارانی که آبای نخستین کلیسای مسیحی مورد شکنجه و آزار رومی‌ها ‌قرار داشتند، خود از مدافعان تسامح مذهبی بودند. اما هنگامی که کنستانتین مسیحیت را دین رسمی اعلام کرد همه‌ی آن دفاعیه‌ها ‌فراموش شد و شکنجه‌شدگان تبدیل به شکنجه‌گران شدند و حالا نوبت تسامح‌ستیزان دیروز بود که مدافع تسامح شوند. حقانیت و فضیلت تسامح را از همین جا می‌توان دریافت که طرفین دعوا، حاکم و محکوم، زورمند و بی‌زور به یکسان می‌توانند در پناه آن در آسایش و امنیت زندگی کنند. در واقع تسامح نتیجه‌ی مستقیم این اصل اخلاقی جهان شمول است که: آنچه برخود نپسندی به دگر کس مپسند. اما آنچه در غرب معنای تسامح را از منفی به مثبت تغییر داد، تأمل در این اصل اخلاقی نبود. عامل‌ها‌ی دیگری در کار بودند که مهم‌ترین آن‌ها پیدایش مذهب پروتستان بود. 

کاتولیک‌ها ‌به اعتبار اکثریت خود، معتقد بودند حقیقت مطلق، ملک طلق آنان است و هر کس از کلیسای کاتولیک روی برتابد از خداوند روی برتافته و مستحق مجازات مرگ است. نظریه‌پردازان کاتولیک دلیل‌هایی هم برای این مجازات می‌آوردند. می‌گفتند اگر چنین کسی را مجازات نکنی خداوند خشمگین می‌شود و همه را به پای او مجازات می‌کند. می‌گفتند چنین کسی را هرچه زنده بگذاری بیشتر گناه می‌کند و بنابراین اصلاً به مصلحت اوست که با کشتنش، او را از گناه بیشتر نجات دهی. اما آنچه نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفه‌مند این بود که نظریه‌پردازان ادیان دیگر هم می‌توانند عیناً همین دلیل‌ها را بر ضد کاتولیک‌ها‌ بیاورند و کیست که حقیقت مطلق را از آن خود نداند. به گفته‌ی سعدی: 

 «همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.» 

***

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از نزاع ایشانم

به کینه گفت مسلمان گر این قباله‌ی من 

درست نیست، خدایا یهود می‌رانم

یهود گفت به تورات می‌خورم سوگند 

و گر دروغ بگویم چو تو مسلمانم

گر از بسیط زمین عتقل منعدم گردد 

به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم

آنچه این اعتقاد راسخ به حقیقت مطلق وایمان راستین کاتولیک‌ها‌را متزلزل کرد، پیدایش مذهب پروتستان بود. مذهب پروتستان در اشکال گوناگون خود به صورت نیرویی بزرگ در برابر مذهب کاتولیک درآمد و ایمان راستین معنای خود را از دست داد و اعتماد به کارآیی و تأثیر منع و سرکوب عقاید در آثار نویسندگانی مانند پیربیل (۱۷۰۶_۱۶۷۴) متزلزل شد. بیل در ۱۶۸۶ در کتاب تفسیر فلسفی کلام مسیح «مجبورشان کن تا بگروند» دلیلهای درخشانی در دفاع از تسامح کامل مذهبی، تسامح در برابر تمام ادیان و حتی در برابر منکران خدا، ارائه کرد. 

منادی بلند آوازه‌ی دیگر؛ جان لاک، فیلسوف انگلیسی بود. لاک در ۱۶۸۸ نامه‌ای درباب تسامح منتشر کرد این اثر از نخستین نوشته‌ها‌ی منسجم در این موضوع است. اولین نکته‌ای که لاک بدان اشاره می‌کند این است که سرکوب، سیاست مؤثری نیست. با زور می‌توان فردی را به انجام نوعی از عبادت‌ها‌ی مسیحیت واداشت، اما نمی‌توان ایمان و اعتقاد قلبی به او بخشید. چنین روشی تنها آدمهای متظاهر به دین پدید می‌آورد و این نه تنها کاری بیهوده است، از نظر اخلاقی نیز زیانبار است. 

نکته‌ی دوم لاک، رد استدلالی سنتی بود. سنت‌گرایان مسیحی می‌گفتند وظیفه‌ی فرد نسبت به کلیسا‌‌ همان وظیفه‌ی فرد نسبت به دولت است و اگر در برابر مخالفان کلیسا تسامح ورزیم دولت دچار هرج و مرج می‌شود. اما لاک می‌گفت رسالت کلیسا در جهان مستقل از نقش دولت است. علت وجودی کلیسا نجات روح انسان است و این رسالت را تنها از راه ترغیب و تبلیغ، آن هم با روش‌هایی خالی از خشونت می‌تواند انجام دهد. ولی علت وجودی دولت، حفظ حقوق مردم یعنی حفظ جان و مال و آزادی آنان است و به همین دلیل در مواردی می‌توانند به عنوان آخرین چاره از زور هم استفاده کند. 

دلیل‌های لاک در دفاع از تسامح که در قرن هفدهم تازه و پیشتازانه بود، در ‌‌نهایت قبول عام یافت و حتی کاتولیک‌ها ‌نیز آن را پذیرفتند. اما در قرن نوزدهم تسامح مدافعی بلندپایه‌تر هم یافت. 

جان استوارت میل (۱۸۷۳_۱۸۰۶)‌‌ همان مسیر لاک را می‌پیمود، اما قید‌ها‌ی کمتری بر پای تسامح می‌نهاد و وسعت میدان بیشتری برای آن قائل بود. به اعتقاد میل دخالت در آزادی فرد تنها و تنها هنگامی قابل توجیه است که مطمئن شده باشیم آزادی او خطر یا تهدیدی برای آزادی دیگران در بر دارد. تفاوت مهم میل با لاک در این نکته است که اندیشه‌ی لاک به تمامی متوجه حفظ آزادی فرد در برابر دخالت کلیسا ودولت بود. اما میل به شدت نگران قیدهایی بود که قوانین نانوشته یعنی قرارداد‌ها و اعتقادهای عامه و عوام بر آزادی انسان می‌نهند. خواست میل این بود که تسامح از قلمرو سیاست به اخلاقیات و رفتار‌ها و اعمال شخصی و خصوصی افراد تعمیم داده شود. او احساس کرده بود که مردم از قوانین نانوشته بیشتر آزار می‌بینند و تحقیر می‌شوند تا قوانین نوشته‌ای که دولت عامل اجرای آن است. به عقیده‌ی وی آزادی انسان و تکثر و گوناگونی در فضای سرکوبگر نمی‌توانند شکوفا شوند. میل بدین دلیل مدافع تسامح بود که آزادی، فردیت و تکثر را دارای بالا‌ترین ارزشهای اخلاقی می‌دانست؛ ارزشهایی که به اندیشه مجال بیشتری می‌دهند و انسان‌ها‌ی عالیتری پدید می‌آورند. 

در قرن بیستم آرای لاک و میل با دقت و وسعت نظر بیشتر، درغرب به معتقدات همگانی پیوست و دیگر نوبت فیلسوفان دین و متکلمان جدید بود که با طرح پلورالیسم دینی و بر‌تر از آن، کشف معنویت و روحانیت در مخالفان ادیان، تسامح را ابعاد تازه‌تری ببخشند. 

اما هنرمندان در این مسأله انسانی نیز مثل همیشه بالا‌تر پرواز کردند. الیوت زمانی نوشت: ما مسیحیان دوست نداریم با ما به تسامح رفتار کنند. این حرف الیوت بسیاری را به تعجب واداشت. آیا واقعاً منظور او این بود که با مسیحیان به خشونت رفتار شود؟ هرگز، الیوت حرف بسیار مهم و والایی زده بود. چنانکه در تعریف تسامح گفتیم، در تسامح همیشه چیزی ناپسند و نامقبول وجود دارد که تسامح کننده با آن مدارا می‌کند. الیوت می‌گفت تنها تسامح با متدینان یا با معتقدان به اعتقادی که متفاوت با اعتقاد ماست _ یعنی اینکه فردی فرد دیگری را تحمل کند _ کافی نیست، باید به واقع همدیگر را با هردین و اعتقادی، دوست داشته باشیم، به یکدیگر احترام بگذاریم و به شایستگی‌ها‌ی هم افتخار کنیم. تسامح کافی نیست باید فرا‌تر از تسامح رفت. 

این مقاله را با شعر سعدی آغاز کردم و به تسامح در غرب پرداختم. اما این گریز به غرب نه به دلیل این بود که فرهنگ اسلامی و بخصوص فرهنگ اسلامی_ ایرانی ما حرفی در این موضوع نداشته است. آنچه به خصوص باید تذکر داد این است که ما در دوران شکوفایی فرهنگ اسلامی فرا‌تر از تسامح رفته بودیم وآنچه الیوت درقرن بیستم به غربیان پیشنهاد می‌کند ما چندین قرن بدان عمل می‌کردیم وآثار شاعران و فرهیختگان ما سرشار از این اندیشه‌ی فراتسامحی است. تعجب‌آور نیست که وقتی فرانسویان، سعدی را کشف کردند او را شاعر دوران روشن‌اندیشی لقب دادند. کلمه‌ها‌ی «تساهل» و «تسامح» را امروز پیدا نکرده‌ایم. این دو کلمه از پیامبر اسلام است که اسلام را سهل و سمح توصیف فرمود. «سمح» و «سماحة» به معنای بخشش و بزرگواری و کرامت است. 

در ایران پس از سعدی، بزرگ‌ترین منادی تسامح و شاید آخرین منادی، حافظ است. به قول یکی از ادیبان، شایسته‌ترین لقبی که می‌توان به حافظ داد لقب شاعر تسامح و مداراست و رند حافظ نمونه‌ی اعلای انسان فرا تسامح است: 

عیب رندان مکن ‌ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم وگر بد تو برو خود را باش

هرکسی آن درود عاقبت کار که کشت

وبه ویژه این بیت: 

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه‌ی عشق است چه مسجد چه کنشت

و از اینگونه بسیار. 

اما آنچه در کشور‌ها‌ی اسلامی و پس از چند قرن نخستین رخ داد، ترقی معکوس بود. بگذارید داستان را از زبان دیگری بشنویم. 

ارنست رنان (۱۸۹۲_۱۸۲۳) مورخ و منتقد فرانسوی نوشته‌ای با عنوان «اسلام و علم» دارد. این نوشته در اصل سخنرانی بوده است که پس از انتشار، سید جمال الدین اسدآبادی انتقادهایی هم از آن کرده است. اما آنچه مربوط به این بحث می‌شود ربطی به آن جنبه ازسخنان ارنست رنان که مورد انتقاد بوده، ندارد. 

او در ابتدای سخنرانی خود می‌گوید شاید شنوندگان از اینکه در این زمان (اواخر قرن نوزدهم) که کشور‌ها‌ی مسلمان بهره‌ای از علوم ندارند، صحبت از اسلام و علم می‌کنم تعجب کنند. البته وی دراینجا ایران را تا حدی مستثنی می‌کند و آن‌گاه داستان تاریخی و مستند نقل می‌کند. 

و اما داستان؛ مردی در قرون نخستین اسلام از اندلس به بغداد می‌رود و پس از آن به قیروان. در قیروان با مرد دیگری برخورد می‌کند. مرد قیروانی از او می‌پرسد در بغداد چه دیدی؟ مرد مسافر می‌گوید چیزی عجیب. در یکی از مساجد بغداد اعلام کرده بودند در آنجا مناظره‌ای میان دهریان، گبران، یهودیان، نصرانیان و مسلمانان برگزار خواهد شد. من نیز از سر کنجکاوی در آن شرکت کردم. جمعیتی بسیار گرد آمده بودند. اول مرد دهری برخاست و در انکار وجود خدا و پیامبر و دین هرچه دلیل و برهان در چنته داشت اقامه کرد و پس از او مرد گبری در اثبات عقاید خود و رد دلایل دهری داد سخن داد و به همین گونه یهودی و نصرانی و مسلمان. همه با دقت به حرف هم گوش دادند، نزاعی در نگرفت و خشونتی به وقوع نپیوست. بحث و مباحثه پایان یافت و جمعیت به آرامی پراکنده شدند. 

پس از نقل این داستان، ارنست رنان می‌گوید تا زمانی که فرهنگ اسلامی چنین تسامحی در برابر ادیان و چنین تصوری از آزادی بیان داشت، بزرگانی چون فارابی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی وچه بسیار نام‌آوران دیگر درآن ظهور کردند. اما به محض آنکه تعصب و قشری‌گری جایگزین تسامح و تساهل گردید و خشونت جایگزین مسالمت، چراغ علم در جهان اسلام خاموش شد. 

اگر به دانشنامه‌ها‌ و دائرة‌المعارف‌ها‌ی غربی نگاه کنید می‌بینید تقریباً تمام فیلسوفان و دانشمندان و شاعران و نویسندگان دنیای اسلام که نامشان در آن‌ها ثبت شده است پرورش یافته‌ی‌‌ همان چند قرن نخستین فرهنگ اسلامی هستند؛ قرن‌هایی که مسلمان اندیشنده، حق داشت همه چیز را مورد سؤال قرار دهد، شک خود را ابراز کند و با دیگران در میان نهد تا به یقینی استوار دست یابد. در چنین محیطی بود که شمس تبریزی می‌گفت: 

 «به پیش ما یکباره مسلمان نتوان شد. مسلمان می‌شود، کافر می‌شود و باز مسلمان می‌شود و هر بار از وی چیزی بیرون می‌آید تا وقتی که کامل شود.» 

بسیاری از مفاهیم که در ادب گذشته‌ی ما بار‌ها محل بحث بوده است و برآن‌ها تأکید کرده‌اند ارتباط مستقیم با تسامح دارد. سعدی در گلستان داستانی دارد که توجه بسیاری از فرزندان انقلاب فرانسه را به خود جلب کرده است و آن را دردفترهای یادداشت خود نوشته‌اند یا خود با الهام از آن اثری به وجود آورده‌اند. شرح این تأثیرگذاری‌ها‌ی سعدی و دیگر شاعران ایران برادب فرانسه را باید در کتاب ارزنده‌ی «از سعدی تا آراگون» نوشته‌ی استاد بزرگوار دکتر جواد حدیدی خواند. و اما آن داستان (حکایت هفتم ازباب دوم گلستان): 

 «یاد دارم که در طفلی متعبد بودمی و شب‌خیز، و مولع زهد و پرهیز. شبی خدمت پدر، علیه الرحمة، نشسته بودم و همه شب دیده بر هم نبسته، و مصحف عزیز در کنار گرفته، و طایفه‌ای گرد ما خفته، پدر را گفتم یکی از اینان سر بر نمی‌دارد که دوگانه‌ای بگزارد. گفت: جان پدر، تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین مردم افتی.» 

سعدی عیب‌جویی را هم مذمت می‌کند چه رسد به خشونت ورزیدن. به همین گونه آنچه در نکوهش دنیا و اندرز به قدرتمندان درادبیات ما آمده اغلب بدین دلیل است که دنیادوستان و زورمندان را متوجه به این نکته کند که دولتشان پایدار نیست و بهتر آن است که از قدرت خود سوء استفاده نکنند و باز به گفته‌ی سعدی: 

اینکه در شهنامه‌ها ‌آورده‌اند

رستم و رویینه‌تن اسفندیار

تا بدانند این خداوندان ملک

کز بسی خلق است دنیا یادگار

آنچه دیدی برقرار خود نماند 

و اینچه بینی هم نماند برقرار

چون زبر دستی‌ات بخشید آسمان 

زیر دستان را همیشه نیک دار

مفهوم دیگری که در فرهنگ ما ارتباط مستقیم با تسامح دارد «مکافات» است که درباب آن داستان‌ها و نوشته‌ها‌ی فراوان داریم. واقع این است که در قرآن و احادیث و ادبیات ما از اینگونه نکته‌ها ‌و داستان‌ها در ستایش تسامح فراوان آمده است. اما کاری که هنوز انجام نداده‌ایم جمع‌آوری این مواد پراکنده در قالب فلسفه‌ای منسجم و پویاست. این‌‌ همان کاری است که در غرب، لاک و میل آغاز کردند و پیگیرانه ادامه دادند. 

امروز با توجه به دوره‌ی حساسی که در آن قرار داریم وظیفه‌ی اندیشندگان و فیلسوفان دین و سیاست و اخلاق ماست که بدین کار بپردازند و در آن چندان اهتمام ورزند که فرهنگ تسامح و فرا‌تر از تسامح، بخشی از فرهنگ عمومی و وجدان اجتماعی جامعه‌ی ما شود. ذکر این داستان و آن قطعه شعر و آن کلمه‌ی قصار دیگر راه به جایی نمی‌برد، بویژه که در فرهنگ وسیع و پراکنده‌ی ما، حتی در آثار یک نویسنده، تناقض‌گویی‌هایی دیده می‌شود که می‌تواند مستمسک تسامح‌ستیزان قرار گیرد. با یک بیت در ستایش تسامح یا نکوهش خشونت، کاری از پیش نمی‌رود. باید مثنوی‌ای تدارک دید هفتاد من. 

نظر مدیر وبلاگ :
به قول یکی از تاریخدان های معتبر ( ... حکیمی ) ، تونل وحشت تاریخ ایران همانا دوره سلطه قزلباش ها بود که در مقام خصومت با خلافت عثمانی تشیّع را بهانه قرار داده با سایر مسلمین عناد ورزیدند و سگ فرنگ را بر آخوند سنّی مرجّح دانستند و سرانجامشان نابودی بدست یک بی سروپای افغان بود. تلاش نادرشاه افشار هم به علّت توطئه ملّاهای متعصّب برای مسامحه با اهل سنّت و جماعت نافرجام ماند. این رشته پرغصّه سر دراز دارد.

مفهوم واژه دکترین

مفهوم واژه دکترین
 

واژه دکترین از اساسی‌ترین واژه‌های دانش دکترینولوژی می‌باشد به همین خاطر درک و فهم این واژه بنیادی کمک اساسی در درک مابقی مطالب این دانش خواهد شد در ذیل به تعریف این واژه می‌پردازیم.

در اصطلاح دو نوع علم وجود دارد:

۱-علم حصولی: یعنی علمی که از بیرون برای ما حاصل می‌شود و گزاره‌های اصلی آن مفهومی است به نام تصور و تصدیق.

۲-علم حضوری: یعنی علمی که در نزد ماست و از درون ما تراوش می‌کند.

وجه‌تسمیه اسمی است که فهم می‌شود و این فهم بر یک صورتی اطلاق می‌شود. به‌عنوان‌مثال وقتی گفته می‌شود میز، ابتدا تصویری از میز در ذهن هست و سپس بر اساس آن تصویری که در ذهن است میز فهم می‌شود. وقتی گفته می‌شود علی، حسن و … این افراد را اگر بشناسیم که در مورد یک شخص به‌خصوص است چون برای ما قابل‌فهم است و تصوری از آن‌ها در ذهن داریم آن‌ها را به خاطر می‌آوریم. در انگلیسی تصور و اندیشه چیزی را کردن را conceptualize گفته می‌شود.

با توجه به توضیحات بالا، علم حصولی حاصل جمع تصور و تصدیق می‌باشد. تصوّر در لغت به معنای «نقش بستن» و «صورت پذیرفتن» است و در اصطلاح اهل معقول عبارت است از پدیده‌ی ذهنی ساده‏ای که شأنیت حکایت از ماورای خودش را داشته باشد مانند تصوّر کوه دماوند و مفهوم کوه

تصدیق در لغت به معنای «راست ‏شمردن» و «اعتراف کردن» است و در اصطلاح منطق و فلسفه بر دو معنای نزدیک به هم اطلاق می‌‏شود. تصور چیزها را می شود نام‌گذاری کرد مثل ماه و خورشید و … . اما بخشی از موارد تصدیق می باشد مثل اینکه بگوییم هوا گرم است. این فعل است، هوا و گرمی تصورات قابل فهمی برای ما بود و وقتی ما احساس کردیم هوا گرم است این می شود تصدیق که بخش دیگری از گزاره می باشد.

تصوری که ما می‌کنیم ابتدابه‌ساکن تصوری طبیعی است که ریشه در حواس پنج‌گانه ما دارد که مؤلفه‌های برداشت طبیعی ما را رقم می‌زند و به‌صورت طبیعی استنباط می‌شود. ما در علم حصولی از حواس بهره می‌گیریم و تصوراتی که داریم ریشه در برداشت حواس ماست. حواس نیز همه نظام معرفتی نمی‌باشد بلکه به‌عنوان ابزار اصلی است.

به این چارچوب کلی تصوری پارادایم گفته می‌شود. پس اولین چیزی که به‌صورت عمومی در علم حصولی دریافت می‌شود پارادایم کلی و طبیعی نام دارد. هرکجا پارادایم کلی و طبیعی است از مفهومی به نام مدل و الگو استفاده می‌شود و هیچ پارادایمی وجود ندارد که مدل و الگویی نداشته باشد. مثال اینکه فرض کنید که یک انسان نخستین که در یک کویر زندگی می‌کند آنچه که او در پیرامون خود می‌بیند کویر است. وقتی گفته می‌شود کویر، ابتدا کویر در ذهن فهم و تصور می‌شود و سپس مدل و الگویی از کویر در ذهن تداعی می‌شود. اینجا پارادایم کلی، مدل کلی دارد. از دل دو مؤلفه پارادایم کلی و مدل کلی، مفهوم کلی بیرون می‌آید. پس وقتی گفته می‌شود کویر, عنوان، عنوان کلی و مدل هم مدل کلی می‌باشد.

پارادایم‌ها، دیده‌ها و شنیده‌هایی به وجود می‌آورند که حاصل جمع آن‌ها پارادایم کلی و عام به وجود می‌آورد و از درون پارادایم عام که متأثر از شنیده‌ها و دیده‌هاست مفهوم مدل عام به وجود می‌آید و از مدل عام، گفتمان عام.

گفتمان در عربی قول، در لاتین دیسکورس و در فارسی گفتمان است. آنچه که گفته می‌شود به قول فلانی یعنی نظر و زاویه دید فرد مطرح می‌باشد.

از درون گفتمان عام، فرضیه به وجود می‌آید و فرضیه منتج می‌شود به تئوری یا نظریه عام. فرق فرضیه و نظریه در این است که نظریه، فرضیه اثبات‌شده است. قبل از آنکه فرضیه تبدیل به نظریه شود گریزی در معرفت دارد که این گریز خرافه نام دارد. خرافات به دلیل همین عقبه بنیادینی که دارند به باور تبدیل می‌شوند چون مبتنی بر دیده‌ها و شنیده‌ها هستند. از دل نظریه عام مفهومی به وجود می‌آید به نام پارادایم خاص، مدل خاص و گفتمان خاص.

در گفتمان خاص است که نگاه‌ها و زاویه‌های دید افراد و مکاتب مشخص می‌شود که خروجی آن به شرح ذیل است:

دکسا ایدیا دکترین تنت دگما

قلب این ۵ مورد دکترین می‌باشد و هر چه از سمت راست به چپ حرکت کنیم انعطاف‌پذیری اندیشه کاهش می‌شود.

دکترین کاربردی است و از سه لایه تشکیل می‌شود.

استراتژی تاکتیک تکنیک

فرآیند این نظام معرفتی نهایتاً برای اجرایی شدن نیازمند به دکترین می‌باشد و هر نظریه‌ای برای اینکه به عمل تبدیل شود در دکترین است.

در حوزه نظام معرفتی ۵ گزاره وجود دارد:

مرحله اول: در پارادایم کلی، معرفت طبیعی است که یک معرفت احساسی است.

مرحله دوم: بستر فرهنگی معرفت است و ما قادریم آنچه را که حس می‌کنیم را از طریق گزاره‌های کلامی نام‌گذاری کنیم.

مرحله سوم: شناخت تجربی و معرفت تحصدی و اثبات‌گراست. مرحله پوزیتیویستی و امپریستی یعنی شناخت حس‌گرایانه به شناخت اثبات‌گرایانه تبدیل می‌شود.

مرحله چهارم: عقل‌گرایی در حوزه راسیونالیسم.

مرحله پنجم: معرفت تجربی بر اساس شناخت عقل‌گرایی مدون

۵ مرحله فوق پروسه کلان علم حصولی است. علم حصولی درنهایت از تصور و تصدیق شروع‌شده و به تکنولوژی، تاکتولوژی و استراتژیولوژی ختم می‌شود، این پروسه طولانی نهایتاً فرآیند معماری تکوین اندیشه تمدنی است که برای تمدن سازی در سطح استراتژیکی چنین پروسه‌ای باید طی شود.

اما پاسخ به سه پرسش اساسی در مورد هر پدیده‌ای موجب می‌شود که در فرآیند تمدن سازی مشکلی پیش نیاید.

سه پرسش اساسی به شرح ذیل می‌باشد:

اول چیستی؟

دوم چرایی؟

سوم چگونگی؟

1

فلسفه و حکمت پاسخ چیستی و چرایی را می‌دهند. در غرب پاسخ به چگونگی نیز در حوزه فلسفه می‌باشد ولی در اسلام پاسخ به چگونگی از فقه نشأت می‌گیرد. در مدل غربی جای فقه را در پاسخ به چگونگی مدل تفکر فلسفی می‌گیرد و بر اساس علم و ساینس پاسخ می‌گوید. حال وقتی فهمیده شد که یک پدیده چیست؟ چرا هست؟ و چگونه باید باشد؟ سه گزاره حاصل می‌شود، استراتژی، تاکتیک و تکنیک که هر سه کلمه یونانی می‌باشند. در اسلام و در حوزه تفکر دینی استراتژی، تاکتیک و تکنیک مبتنی بر مؤلفه‌های شرعی می‌باشند.

2

کلیتی که این حوزه را دربرمی گیرد یعنی چیستی، چرایی و چگونگی و پاسخ گوی این سه سؤال می‌باشد دکترین نام دارد که ما به ازای آن در تفکر دینی قواعد فقهی است. مطابق پلت فوق در اندیشه غربی هستی‌شناسی از فلسفه شروع می‌شود و منتج به فلسفه مضاف می‌شود مثل فلسفه هنر، فلسفه سیاست و … که از دل این فلسفه‌های مضاف برای اجرایی شدن دکترین به‌عنوان قاعده اصلی حاصل می‌شود، حال این قاعده‌ها برای اجرایی شده در سه سطح استراتژی، تاکتیک و تکنیک تبدیل به قانون شده و درنهایت اجرایی می‌شود. به‌عنوان‌مثال از دل فلسفه ماتریالیستی غرب فلسفه اصالت لذتی بیرون می‌آید که حیا را بر‌نمی‌تابد و ماحصل آن سبک زندگی آمریکایی می‌شود. اما در تفکر دینی ما به ازای فلسفه، حکمت است. حکت یعنی دیدن هر چیز همان‌گونه که است بدون تعصبات و دخالت غرض‌ها. توضیح بیشتر اینکه یک حقیقت مطلق وجود دارد که نزول شده است به نام وحی و تأویل یعنی مراجعت کردن و برگشتن به آن اصل اول این فرایند حکمت نام دارد. پس حکمت علم دیدن هر چیزی همان‌گونه که است می‌باشد و دکترین رسیدن به آن اصل طی یک شرایط خاص می‌باشد. به‌عنوان‌مثال آیه «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین فرد است که در این آیه ملاک و معیار برتری افراد تقوا می‌باشد.

نوشته آقای سید رحمانی

این نوشته را در باشگاه استراتژیست های جوان بخوانید

دومین برد هاشمی مقابل حاتمی/ مهرام پتروشیمی را شکست داد و با صدر‌نشینی به مرحله پلی‌آف رفت

تیم بسکتبال مهرام همانند دور رفت پتروشیمی را شکست داد و با صدرنشینی به مرحله پلی‌آف جام ملی بسکتبال رفت.

به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، هفته پایانی جام ملی بسکتبال عصر امروز با دیدار تیم‌های مهرام و پتروشیمی بندر امام آغاز شد. در این مسابقه که حساس‌ترین بازی هفته پایانی محسوب می‌شد دو تیم برای صدر‌نشینی وارد میدان شده‌اند.

مهرام بازی را بهتر از حریف خود آغاز کرد و در دفاع و حمله موفق‌تر از پتروشیمی بندر امام بود.

شاگردان سیدمصطفی هاشمی توانستند کوارتر‌های اول و دوم را با نتایج 18 بر 12 و 16 بر 13 با پیروزی به پایان برسانند.

در نیمه نخست دفاع پتروشیمی آنچنان که باید نتوانست مقابل حملات مهرام صف‌آرایی کند و نیمه نخست با حساب 34 بر 25 به سود مهرام به پایان رسید.

با آغاز کوارتر سوم پتروشیمی بازی را خوب آغاز کرد و دیدار نزدیکی را با تیم میزبان خود داشت.

این کوارتر نزدیک با حساب 17 بر 16 به سود مهرام خاتمه یافت.

کوارتر چهارم اوج حساسیت بازی بود و تماشاگران دو تیم هم که تقریبا بیش از نیمی از سالن را پر کرده بودند به شدت تیم محبوب‌شان را تشویق می‌کردند. مهرام برتری خود را تا دو دقیقه پایانی با 7 امتیاز اختلاف حفظ کرده بود اما بازیکنان پتروشیمی هم عملکرد خوبی را داشتند و حتی اختلاف را به یک امتیاز هم رساندند.

30 ثانیه پایانی بازی نشانی از اینکه کدام تیم برنده می‌شود وجود نداشت اما چند توپی که بازیکنان پتروشیمی نتوانستند از آن استفاده کنند موقعیت را در اختیار مهرام گذاشت و آنها در پایان توانستند با 5 امتیاز اختلاف و با حساب 71 بر 66 پیروزی را از آن خود کنند.

خبرگزاری فارس: دومین برد هاشمی مقابل حاتمی/ مهرام پتروشیمی را شکست داد و با صدر‌نشینی به مرحله پلی‌آف رفت

مهرام دور مقدماتی جام ملی را با صدر‌نشینی به پایان رساند.

سعید داور‌پناه ملی‌پوش مهرام در این مسابقه با دریافت 5 خطا از بازی اخراج شد.

سایر دیدارهای این هفته در حال برگزاری است.

مرحله پلی‌آف جام ملی بسکتبال با حضور 4 تیم نخست جدول یعنی مهرام، دانشگاه آزاد، پتروشیمی بندر امام و 7 الماس قزوین از پنجشنبه هفته آینده آغاز می‌شود.