خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

قالب زیبای پیامبر مهربانی ها

وب سایت" صالحون" نوشت:

در پی توهین بی شرمانه هفته نامه شارلی ابدو به پیامبر مهربانی ها ما فعالان مجازی تصمیم گرفتیم عزم خود را جزم کرده و فضای مجازی را با عطر و بوی گل های محمدی خوشبو کنیم و ....

قالب زیبای پیامبر مهربانی ها
انتشار: 02 بهم ماه 1393 ساعت 15:11 دیدگاه ها: هیچ

بیشتر بخوانید

اهنگ عشق

داستان کوتاه : آهنگ مهربانی

 

به حکیم ارد بزرگ گفتند : چکار کنیم تا عمرمان دراز شود .

حکیم فرمود : درازای زندگی در بخشندگی و مهربانی است .

گفتند : بخشندگی و مهربانی از سادگی است و دیگران سهم ما را خواهند خورد و بیچاره می شویم !

حکیم تبسمی نمود و فرمود : کسانی که از درون مهربان خویش دور شده اند همواره زندگی را بر خود سخت می کنند . خوی مهربان ، ریشه در سرشت گل ها دارد . مهر و مهربانی درخشش باورهای پاک درون آدمیان است . ماندگارترین نوا ، آهنگ مهربانی است .

 

عید است لحظه طلوع شما ای مسیح مهربانی

معجزه خدایی مسیح مهربانی ها. زادن تو اعجاز بود و حرف به حرف کلامی که در نوزادی از لبانت. مثل زلال آب از چشمه می جوشد، اعجاز بود و هرکس دید و هر که را توشه ای از معرفت و بهره ای از اندیشه بود ایمان آورد به آغاز فصل عشق. تو مسیحی و ماندگارترین معجزه، مهربانی تو بود که از افق چشمانت، به هر پلک زدن طلوع و به هر طلوع، جانی را و جهانی را روشن می کرد، دیده ای را می شست و دلی را نور می نوشاند. تو مسیحی ای عیسای جاودانه، و معجزه در کلام تو طلوع می کرد وقتی طلوع آخرین پیامبر خدا را به نام جاودانه احمد بشارت می دادی و انگار نگاهت. نگاه زلال و مهربانت چشم ها را به سمت مکه می کشاند به حوالی کعبه آنجا که باید "احمد محمد" طلوع کند و خلقی را به محبت و کلام "تسلی" دهد که او "تسلادهنده" است. تو مسیحی یک تاریخ به احترام تو ایستاده است و به این انتظار که در عصر ظهور از آسمان چهارم "فرود" خواهی آمدتا در کنار مهدی موعود: اهالی زمین را "فراز" آوری...

تو مسیحی پیامبر صلح و مهربانی و سلام بر لحظه ای که زاده شدی سلام بر زمانی که به کلام درهای آسمان را به روی زمینیان گشودی و سلام بر روزی که دوباره در زمین طلوع کنی ... تو مسیحی و زاد روز تو عید است برای مسیحیان، برای مسلمانان و برای هرکس که به جریان نبوت باور دارد و ... مبارک باد این عید...

خراسان - مورخ شنبه 1393/10/06 شماره انتشار 18866/صفحه اوا و 2/عکس نوشت

عاشقانه ای برای مهربانترینم ؛ مادر..!

AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان

بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.

� اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه

� این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه!

 � مادرتون رو دوست داشته باشید ...

 AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان

مادر در نگاه دیگران ؛

فساد مادر، با فساد نسل برابر است.

(ساموئل اسمایلز، نویسنده اسکاتلندی)

مادر با یک دست گهواره، و با دستی دیگر جهان را تکان می دهد.

(ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسوی)

کودک، مادرش را از لبخندش می شناسد.

(ورژیل، شاعر رومی)

اگر فرزند، مار هم باشد، باز مادر او را به سینه اش می چسباند.

(عربی)

خدا می خواست همه جا جلوه کند، مادر را آفرید.

(عربی)

مهربانی پدر از قله فراتر است، مهربانی مادر از اقیانوس عمیق تر است.

(ژاپنی)

 وقتی بچه زمین می خورد، مادر گریه می کند؛ وقتی مادر زمین می خورد، بچه می خندد! (آفریقایی)

قصه کودکانه درخت پیر

قصه کودکانه درخت پیر

مجموعه : ادبیات،شعر و داستان‌

قصه کودکانه درخت پیر


کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس…. آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد… حوصله ندارم…  کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست.

دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم… اعصاب ندارم… زود خسته می شوم… دارکوب ناراحت شد و رفت.

پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به لانه اش، که روی یکی از شاخه های درخت پیر بود. درخت پیر تا دوستان پرستو را دید، گفت: خواهش می کنم سر و صدا نکنید من می خواهم بخوابم… مریضم … حوصله ندارم… پرستو هم از درخت پیر دلگیر شد.

غرزدن و زود خسته شدن درخت پیر، کم کم همه ی پرندگان را ناراحت کرد. پرنده ها یکی یکی با درخت پیر قهر کردند و رفتند و فقط کلاغ پیش او ماند. کلاغ، از بقیه ی پرنده ها باوفاتر بود و درخت پیر را خیلی دوست داشت. او یادش می آمد که از زمانی که یک جوجه کلاغ بود روی شاخه های همین درخت زندگی کرده بود. یادش می آمد که چقدر همین درخت، که الان پیر و کم حوصله شده است، با او مهربان بود و به او محبت می کرد. به خاطر همین هیچ وقت حاضر نبود از پیش او برود.

کلاغ پیش او ماند اما بدون سر و صدا و وروجک بازی . کلاغ آرام و با حوصله با درخت پیر زندگی می کرد.

یک روز درخت پیر که خیلی دلتنگ شده بود، به کلاغ گفت: دلم برای پرستو و دارکوب تنگ شده است. ای کاش آنها هم مثل تو کمی مهربان بودند و با من قهر نمی کردند. من دیگر پیر شده ام و نمی توانم سروصداهای زیاد را تحمل کنم. نمی توانم مثل قبل، زحمت بکشم و کار کنم. بیشتر وقتها می خواهم بخوابم اما همه ی پرنده ها را مثل تو دوست دارم و دلم می خواهد هر روز آنها را ببینم اما آنها خیلی زود از دست من عصبانی می شوند و با من قهر می کنند.

کلاغ حرفهای درخت پیر را شنید و خیلی غصه خورد او تصمیم گرفت هر طوری شده به بقیه ی پرنده ها یاد بدهد که چگونه با درختان پیر با مهربانی رفتار کنند. کلاغ هر روز با پرنده ها صحبت کرد و از مهربانی های قدیم درخت پیر برایشان خاطرات زیادی نقل کرد.

پرنده ها دوباره دلشان برای درخت پیر تنگ شد و پیش او برگشتند اما از این به بعد وقتی پیش درخت پیر می آمدند آرام حرف می زدند و مراقب رفتارشان بودند تا درخت پیر اذیت نشود. اینطوری دوباره شادی و صفا در بین شاخ و برگ درخت پیر پیدا شد و همه از هم راضی و خوشحال بودند.


منبع : تبیان