خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

به هر کار، بستوه کانا بود

شعر معروف فردوسی: «توانا بود هر که دانا بود   ز دانش دل پیر برنا بود» در شکل اصلی‌اش چنین نیست و شکل اصلی آن این بوده است: «توانا بود هر که دانا بود   به هر کار، بستوه کانا بود»

 کاتب شاهنامه در این شعر نتوانسته بفهمد که معنای «به هر کار، بستوه کانا بود» چیست و به جای آن نوشته است: «ز دانش دل پیر برنا بود» که از نظر معنا ارتباط مستقیم با مصراع نخست ندارد. معنای مصراع دوم و اصلی شعر فردوسی چنین است: «نادان در هر کار، ناتوان و درمانده است» که معنای مصراع نخست را نیز تکمیل می‌کند.

 فردوسی در شاهنامه واژه‌های ثقیل و نامانوس به کار نمی‌برده است و واژه‌های «بستوه» (ناتوان و درمانده) و «کانا» (نادان) در دوره‌ی او جزو واژه‌های رایج و متداول بوده است. پس از آن که پارسی پهلوی به‌کلی متروک شد، کاتبان این واژه‌ها و برخی دیگر از واژه‌هایی را که در شاهنامه بود، تغییر دادند که نتیجه‌ی آن فراموش‌شدن آن واژه‌ها بود.

 

گزارش جلسه‌ شماره 1076 به تاریخ 15/9/93 (کنفرانس ادبی)

2- کنفرانس ادبی؛ تاثیرپذیری شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت؛ سید علی موسوی؛ قسمت پنجم (آخرین قسمت)

در این بخش کنفرانس‌هایی که توسط اعضای انجمن شعر شنبه‌شب‌ها در جلسه ارائه می‌شود را مطالعه‌ می‌کنید. در هفته‌هایی که برنامه‌ای از پیش تعیین نشده باشد از بین مقالات مختلف یک مقاله، تحقیق، پایان‌نامه و ... را انتخاب ‌می‌کنم و در این بخش می‌آورم. شاعران انجمن و خوانندگان محترم هم می‌توانند اگر مقاله‌ای مدّ نظر دارند که خواندن آن را برای دیگران مفید می‌دانند به آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند تا در وبلاگ نمایش داده شود. برای رعایت امانٔت در مواردی که مشکلی به نظرم برسد و یا نیاز به توضیحی باشد در کروشه به نام نویسنده‌ی وبلاگ {ن و: مثال} خواهد آمد.

دوستانی که مطالب وبلاگ را دنبال می‌کنند می‌دانند که مدتی است که در ابتدای هر جلسه 100 بیت از شاهنامه‌ی فردوسی می‌خوانیم. در ابتدای این راه جناب استاد موسوی زحمت کشیدند و چند مقاله در زمینه‌ی فردوسی و شاهنامه را نوشته و در جلسه مطرح کردند. یکی از این مقاله‌ها تحت عنوان مذهب فردوسی چند هفته‌ی گذشته در جلسه مطرح شد و اینک یکی دیگر از این مقالات را تحت عنوان «تاثیرپذیری شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت» در پنج قسمت در وبلاگ خواهید خواند. این هفته پنجمین قسمت و آخرین قسمت از این مقاله‌ی ارزشمند را با هم می‌خوانیم.

 

تاثیرپذیری شاهنامه از متون تعلیمی زرتشت؛ قسمت پنجم

...  ادامه از قسمت چهارم

11- آز:

در متون اوستایی «آز» یکی از مشهورترین صفاتی است که ممکن است انسان به آن دچار شود به سبب همین تنفر بسیار است که «آز» در شکل دیوی عینیت می‌یابد.78

چنین داد پاسخ که آز و نیاز

دو دیوند بدگوهر و دیرساز

(شاهنامه، ج 8، ص 282)

روحی که دچار آز می‌شود در بند غفلت و فراموشی نیز می‌افتد. جنبه‌های اساسی زندگی را از یاد می‌برد حتی یاد مرگ در او نابود می‌شود و بدین‌سان زندگی هر دو جهان خویش را تباه می‌کند. در مینوی خرد چنین می‌خوانیم «پرسید دانا از مینوی خرد که چرا مردمان به این چهار چیز که باید بیشتر در ذهن خود بدان بیاندیشند کمتر می‌اندیشند: گذران بودن چیز گیتی و مرگ تن و حساب روان و بیم دوزخ؟ مینوی خرد پاسخ داد که به سبب فریب دیو و آز و به سبب ناخرسندی»79

چو خشنود باشی تن‌آسان شوی

و گر آز ورزی هراسان شوی

(شاهنامه، ج7، ص211)

ریشه‌ی تمام صفات پست و ضدانسانی در روح آزمند است. در حقیقت آز مادری است که فرزندانی همچون خشم، کینه و حسد و ترس را می‌زاید و بدین سبب است که در هنگام ظهور سوشیانسِ موعود به هنگام نابودی دیوان، دیو آز است که باید خشم و دیوان دیگر را ببلعد و سپس خود توسط سروش آزرده شود.80 با ذکر این مختصر به سراغ متون تعلیمی زرتشتی و شاهنامه می‌رویم

11-1: آز دیوی است سیری‌ناپذیر:

در بندهش چنین می‌خوانیم «آز آن دیو است که هر چیزی بیوبارد و چون نیاز را چیزی نرسد، از تن خورَد. او آن دروجی است که چون همه خواسته‌ی گیتی بدو دهند انباشته نشود و سیرنگردد. چنین گوید که چشم آزمندان هامونی است که او را سامان (حد و مرز ) نیست.»81

و نیز در بندهش آمده است که: «آز دیو را زور از آن کس است که به زن خویش خرسند نیست. و نیز آن کسان را بر باید»82 بدین لحاظ فردوسی در شاهنامه نیز توجه می‌کند که به آنچه داری قانع باشی و بیشی مجوی زیرا که نفس طمعکار را هیچ بیشی سیر نتواند کرد و عاقبت بیش طلبیدن رفتن آبروی است.

از شاهنامه:

بخور آنچه داری و بیشی مجوی

که از آز کاهد همی آبروی

(شاهنامه، ج 5، ص 87)

که را آرزو بیش، تیمار بیش

بکوش و بنوش و منه آز پیش

(شاهنامه، ج 7، ص196)

11-2: آز سبب تباهی زندگی دنیا و آخرت است:

شاید تصور برخی بر این باشد که بسیاری مال و ثروت و بیشی‌خواهی و آزورزی مایه‌ی آسایش تن‌ورزان است مینوی خرد در پاسخ دانا که چگونگی نگاهداری تن و آسایش را از او می پرسد، چنین پاسخ می‌دهد: «به آز متمایل مباش تا دیو آز تو را نفریبد و چیزهای گیتی برای تو بی‌مزه و چیزهای مینو تباه نشود»83

از شاهنامه:

چو بستی کمر بر در ِ راهِ آز

شود کار گیتی‌ت یکسر دراز

پرستنده‌ی آز و جویای کین

به گیتی ز کس نشنَوَد آفرین

(شاهنامه، ج 5، ص 86)

چو داننده‌مردم بود آزوَر

همی دانش او نیاید به سر

(شاهنامه، ج 8، ص 30)

همین آز است که مایه نابودی بسیاری از قهرمانان شاهنامه از جمله سلم و تور، کاووس، سهراب، گر گین و ماهوی سوری می‌شود.84

11-3: آز مایه خشم، زمستان، پیری، شیون، مویه و ... است:

در گزیده‌های زاداسپرم چنین آمده است: «در دین آن‌گونه پیداست که هنگامی که اهریمنی به سوی آفرینش تاخت... . پس اسپهسالار گزید که خود آز است و چهار سپاهبد به همکاری او آفریده شد که عبارت است از خشم و زمستان و پیری و خطر. آز به عنوان سپاهبد برگزیده شد و سردار راست و سردار چپ او گرسنگی و تشنگی است. هم‌چنین  پیری، شیون، مویه هم‌چنین نیز خطر، افراط و تفریط.85

نگر تا نگردد به گِردِ تو آز

که آز آورد خشم و بیم و نیاز

(شاهنامه، ج 7، ص 203)

11-4: از مرد آزوَر باید پرهیز نمود:

بحث درباره‌ی آز را با گفتاری از مینوی خرد به پایان می‌بریم که مینوی خرد در پاسخ دانا می‌گوید که «با مرد آزوار (حریص) شریک مشو و به سالاری مگمارش»86

از شاهنامه:

نکوهیده باشد جفاپیشه مرد

به گِردِ در ِ آزداران مَگَرد

(شاهنامه، ج 7، ص 255)

12- نبرد با نفس:

در همه‌ی ادیان الهی نبرد با نفس در شمار بزرگ‌ترین و مهم‌ترین نبردهایی است که یک انسان در طول زندگی خویش حتماً باید آن‌را انجام دهد. انسان موفق در زندگی کسی است که از میدان این نبرد عظیم به تعبیر اسلامی‌اش «جهاداکبر» پیروز و سربلند بیرون آید. در دین مزدیسنا نیز با همین معنا روبه‌رو هستیم. در گزیده‌های زاداسپرم درباره‌ی پنج خوی آسرونان (پیشوایان دینی) صحبت شده است. پنجمین خوی یک پیشوای دینی باید این گونه باشد: پنجم: «از روی میل شبانه‌روز با درون خود جنگیدن و درازی زندگی از اعتراف به دین برنگشتن و وظیفه را از دست نهشتن است»87

از شاهنامه:

سراسر ببندید دست هوا

هوا را مدارید فرمان روا

(شاهنامه، ج7، ص 207)

و دلیرترین نیز کسی است که با دیو خویشتن ستیز کند: «پرسید دانا از مینوی خرد که کدام مرد دلیرتر؟ مینوی خرد پاسخ داد که: آن مرد شجاع‌تر است که با دروج «دیو» خویشتن بتواند ستیزه کند و به‌ویژه آن که این پنج دروج را از تن دور دارد که عبارت‌اند از آز و خشم و شهوت و ننگ و ناخرسندی»88

از شاهنامه:

خردمند کارد هوا را به زیر

بود داستانش چو شیر دلیر

(شاهنامه، ج 5، ص 58)

13- خنک آن‌که با دانش و بخردی است:

13-1: دانشی ستودنی است که راه نیک را نُماید: «درست‌ترین علم مزدا آفریده مقدس را می‌ستاییم که راه راست را نموده به سر منزل مقصود می‌رساند.»93

ابیاتی در شاهنامه با همین مضمون یا مضمونی نزدیک به آن وجود دارد.

به دانش فزای و به یزدان گرای

که اوی است جان تو را رهنمای

(شاهنامه، ج 7، ص 276)

خرد باید و دانش و راستی

که کژی بکوبد در ِکاستی

(شاهنامه، ج 7، ص 28)

13-2: دانش مایه‌ی قوت اعضای بدن و بصیرت درون است:

مضمون فوق را در این عبارت از دین یشت می‌یابیم: «او را (علم را) بستود زرتشت از برای نیک‌اندیشیدن و گفتن و رفتار نمودن در اندیشه و گفتار و کردار، و از برای این کامیابی که با او راست‌ترین علم مزدا آفریده‌ی مقدس را قوّت در پاها و شنوایی در گوش‌ها و قوّت در بازوان و صحّت در سراسر تن و دوام در سراسر تن ببخشد.»94

ابیاتی نزدیک به مضامین یادشده را از شاهنامه نقل می‌کنیم که در آن‌ها نیز دانش مایه‌ی آرامش و سلامت روح و روان و تن آدمی شناخته شده است.

بر ِ ما شکیبایی و دانش است

ز دانش روان‌ها پر از رامش است

(شاهنامه، ج 7، ص 65)

نگهدار تن باش و آن خرد

که جان را به دانش خرد پرورد

(شاهنامه، ج 6، ص211)

ز دانش بوَد جان و دل را فروغ

نگر تا نگردی به گرد دروغ

(شاهنامه، ج 8، ص 130)

بدو گفت گر راه دانش نجُست

بدین آب هرگز روان را نشُست

(شاهنامه، ج 8، ص 130)

چنان دان که هر کس که دارد خرد

به دانش روان را همی‌پرورد

تن مرده چون مردِ بی‌دانش است

که دانا به هر جای بآرامش است

(شاهنامه، ج 8، ص137)

به دانش بود بی‌گمان زنده مرد

چو دانش نباشد به گِردش مگَرد

هر آن مغز کو را خرد روشن است

ز دانش یکی بر تَنَش جوشن است

(شاهنامه، ج8، ص 251)

ز شب روشنایی نجوید کسی

کجا بهره دارد ز دانش بسی

(شاهنامه، ج 3، ص141)

13-3: راست‌ترین دانش دین مزدیسنا است:

بهترین دانش در دین ایران باستان دانش دینی است. دین و دانش دو پدیده‌ی جدا از یکدیگر نیستند. آن دانشی پسندیده است که از دین سرچشمه گرفته باشد و رنگ الهی داشته باشد در خرده اوستا چنین می‌خوانیم: «راست‌ترین دانش خدا داده دین پاک و نیک مزدیسنا است دین بهی راست و درست که خدا بر مردم فرستاده است»95

نزدیکی میان دین و دانش در شاهنامه فردوسی نیز تجلی یافته است. آن دانشی ارزشمند است که با دین و گرایش به سوی یزدان همراه باشد.

تو را دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدْت جُست

(شاهنامه، ج1، ص 18)

ز دانش نخستین به یزدان گرای

که او هست و باشد همیشه به جای

(شاهنامه ، ج8، ص 140)

هنر جوی با دین و دانش گزین

چو خواهی که یابی ز بخت آفرین

(شاهنامه، ج 8، ص 276)

پایان

***