تفکرات آزار دهنده در جامعه برای بهزیستی
تاخواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: یک ضرب المثل غلط و تفکر آزار دهنده ای است که متأسفانه بعضی ها آن را به عنوان یک اصل در زندگی خود پذیرفته اند. جماعت یعنی جمع دوستان ما، محله ما، اقوام و خانوادۀ ما اگر به کار غلطی دست می زنندمن هم باید همرنگ آنها باشم؟
باید مثل آنها زندگی کنم؟
در عوض هنگام انجام دادن یک کار خوبی که دیگران آن را انجام نمی دهند، همان دیگران وقتی انسان را به تمسخر می گیرند من باید این کار خوب و زندگی سالم را کنار بگذارم؟
به هر حال در زندگی باید اولا بندۀ خدا بود و رضایت او را در نظر داشت. و ثانیا به تفکرات و تمسخرهای دیگران اهمیتی نداد.
در قرآن در داستان زندگی پیامبران موارد فراوانی وجود دارد که پیروان ادیان الهی همواره مورد آزار و اذیت و تمسخر دیگران قرار داشته اند.
پس امروز تعجبی ندارد که وقتی به مسجد و نماز می روی، یا کارهای غلط را کنار گذاشته و زندگی سالمی را انتخاب می کنی تا رضایت خدای خود و بهزیستی دنیا را بدست بیاوری، مورد تمسخر و توهین قرار نگیری!!!
سنا جونم عزیز دلم تولدت مبارک دختر ناز و قشنگم.
تو الان دقیقا پنج ماه و نیمت هست. منو ببخش که نتونستم زودتر از این بیام.هیچوقت فکر نکنی تو رو زیاد دوست نداشتم که اینقدر دیر اومدم. تو قلب و روح منی.تو همه وجود منی. مگه میشه آدم بچشو دوست نداشته باشه؟ اونم تنها بچشو عزیز دلم.نمیتونم دلیلشو بهت بگم شایدم هیچوقت نتونم چیزی بهت بگم ولی اینو بدون که از صمیم قلب دوست دارم و بهت خوش آمد میگم.
تو با اومدنت به زندگی ما جون دوباره دادی.تو زندگی مارو روشن کردی. تو مثل معنی اسمت زندگی مارو نور بارون کردی.ایشالله همیشه صحیح و سالم باشی و خدا نگهدارت باشه.
همین تصمیم باعث شده کارای خیلی از اطرافیانمو بهتر هضم کنم اما خودشونو از زندگیمون خط بزنم واقعن یه عده برام تموم شدن ، هم اونایی که از زندگی عقبمون میندازن اما نمی دونن یه خدایی اون بالا هست که شش دانگ حواسش به منو توء هم اونایی که تلاش می کنن بدترین ضربه هارو از روی حسادتشون بهمون بزنن ، تنها کاری که در قبالشون از دستم برمیاد اینه که دعا کنم به خودشون بیان چون منم اگر از کارا و حرفاشون گذشت کنم خدا هرگز نمی گذره و توی زندگیشون خیر نمی بینن
خدارو صدهزار بار شکر که دختری نیستم دنبال حاشیه و حرف باشم سرم به کار خودمه و دنبال هدف خودمم توی زندگی وگرنه که باید یه چوب برمیداشتم هرروز میزدم تو سر کسایی که باهام بد می کنن
با عرض سلام و تشکر از همراهی شما عزیزان در قسمت قبل با تعریف اعتیاد و چرایی لزوم درمان آن آشنا شدیم سپس چند روش ترک اعتیاد را شرح دادیم تا رسیدیم به روش درمانی جمعیت احیای انسانی کنگره60 تا حدی با صورت مسئله اعتیاد آشنا شدیم و فهمیدیم به اعتقاد کنگره60 بیماری اعتیاد مثلثی است که اضلاع آن را جسم، روان و جهانبینی تشکیل میدهند که در بخش اول با جسم و روان آشنا شدیم و موضوع جهانبینی به این قسمت موکول شد ولی قبل از پرداختن به این موضوع این را یادآور می شوم که هدف از این نوشته نفی یا زیر سؤال بردن هیچ نهاد و متد فعال در این حوضه نیست بلکه فقط با استفاده از تجربه بیش از ده هزار درمان شده بدون وسوسه سعی در ارائه بهترین راه برای افراد خواهان رهایی از اعتیاد شده است
تعریف جهانبینی: همان طور که از نام جهانبینی مشخص است جهانبینی به معنای نوع نگاه افراد به جان است که در افراد مختلف متفاوت میباشد برای مثال یک جنین تمام جهان را شکم مادرش میداند و زمانی که به دنیا میاید احساس میکند تمام دنیایش را از او گرفتهاند و ترس تمام وجود او را فرامیگیرد و به دنبال جایگزینی برای چیزی که از دست داده میگردد و اینجاست که آغوش مادر جایی برای آرامش او میشود و از آن به بعد او همه چیز را در پیوند محبتش با مادر میبیند و بالطبع شیر مادرش یکی از نقاط اتصال او با مادر است تا زمان دو سالگی که این نقطه اتصال از بین می رود به خاطر همین وابستگی فکری و جهانبینی است که کودک در برابر این عمل مقاومت نشان میدهد و زمانی که شکست خورد باز هم دچار آشفتگی میشود و با جایگزین کردن یک عمل دیگر جهانبینیاش را تغییر میدهد و این جایگزین کردنها را در هر دوره زندگی به فراخور انجام میدهد و از دست دادن یک چیز مادی را که جهان و هدفش را در آن میدید با جایگزینی یک ماده دیگر جبران میکند
یکی از این جایگزینیها جایگزین کردن مواد مخدر است همان طور که در قسمت قبل گفتیم خداوند در قران به جای واژه مشروب و مواد مخدر از واژه خمر به معنای پرده و حجابی که روی افکار فرد کشیده میشود یاد میکند یعنی افرادی که از لحاظ فکری و جهانبینی به چیزی وابسته بودهاند و در اثر از دست دادن آن رو به صرف مواد مخدر و مشروبات الکلی میاورند تا آن مواد مانند پردهای روی افکارشان کشیده شود و آنها همه چیز را فراموش کنند بنابراین اگر حتی سیستم شبه افیونی فرد مصرفکننده بازسازی شود اما جهانبینی وی درست نشود درمان اعتیاد به صورت کامل صورت نگرفته و احتمال بازگشت فرد به اعتیاد بسیار بالاست از همین رو اعتقاد کنگره60 بر این است که 95 درصد بار درمان اعتیاد را مسئله جهانبینی شکل میدهد
در کنگره60 به فرد مصرفکننده خواهان رهایی مسافر اطلاق میشود که سه سفر را در پیش رو دارد:
سفر اول: از آغاز درمان تا بازسازی سیستم شبه افیونی بدن که حدود یازده ماه طول میکشد
سفر دوم: از بازسازی سیستم شبه افیونی و قطع مواد تا رسیدن به خود (خودشناسی) که پایان آن مشخص نیست
سفر سوم: از رسیدن به خود تا رسیدن به خدا(خداشناسی) که هیچوقت پایان ندارد
که برای درمان قطعی اعتیاد انجام سفر اول و دوم ضروری است . با آغاز سفر اول آموزشهای جهانبینی نیز شروع میشود و فرد شناخت مواد مخدر را از سویی و شناخت انسان را از سوی دیگر و تأثیر مواد مخدر روی انسان را فرامیگیرد و با بالا رفتن سطح آگاهیاش کاهش مواد مصرفی برایش آسان میشود به نحوی که گفته میشود برای کم کردن یک پنجم مواد و داروی مصرفی باید یک پنجم به داناییفرد اضافه شود به نحوی که با پایان سفر اول داناییفرد نیز به حد قابل قبولی میرسد اما در سفر دوم شخص به سطح دانایی بالاتری در مورد انسان و مواد پیرامون خود به صورت کلی دست میابد و میاموزد که تمام مواد موجود در این جهان دارای دو صورت مختلف هستند یکی مفید و یکی هم مخرب و انسان با شناخت باطنی خودش یاد میگیرد که با تبعیت از خواستههای معقول خودش از مواد پیرامون در جهت مثبت و مفید استفاده کند که نمونه بارز این استفاده صحیح از مواد استفاده از تریاک به عنوان داروی شفابخش است درحالیکه همین تریاک زندگی بسیاری از افراد را به نابودی کشانده است یکی دیگر از آموزشهای جهانبینی نحوه مواجهشدن با مشکلات موجود در زندگی است چون قدر مسلم هر زندگی ای همواره دچار مشکلاتی بوده ، هست و خواهد بود اما آنچه که مهم است نحوه برخورد انسانها با مشکلات است چون یکی از دلایل عمده گرایش افراد به مصرف مواد مخدر فرار از همین مشکلات است درحالیکه در آموزشهای جهانبینی انسان با توجه به شناخت هدف زندگی متوجه این موضوع میشود که مشکلات وسیلهای هستند تا انسان با روبرو شدن با آنها به هدف و غایت اصلی خلقتش دست یابد
به طور کلی آموزشهای جهانبینی کنگره 60 یک هدف را دنبال میکند و آن دستیابی انسان به یک آرامش درونی است و هر کس که به این آرامش دست یابد دیگر نیازی به مصرف مواد مخدر به عنوان یک آرامشدهنده ویرانگر نخواهد داشت و این میسر نمیشود مگر با حضور در کلاسهای آموزش جهانبینی
با احترام و تشکر فراوان از جناب میلاد عیدی
|
||
زندگی چیست ؟ زندگی چیست ؟اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟ اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟ اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟ اگر زندگی است چرا می میریم ؟ اگه عشق است چرا به آن نمی رسیم اگه عشق نیست چرا عاشقیم ؟ دنیا را بد ساخته اند عشق مثل قایقی هست که در اعماق دریا غرق میشود ولی دوست داشتن |
||
|
||
دو بیگانه هم درد از خویش بی درد یا نا هم درد با هم خویشاوندترند
انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت: بی نهایت لجن بی نهایت فرشته
آن گاه که تقدیر واقع نگردید از تدبیر نیز کاری ساخته نیست
مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد
جامعه دو طبقه دارد: ۱:طبقه ای که می خورد و کار نمی کند ۲:طبقه ای که کار می کند و نمی خورد
چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است
تمام بدبختی های آدم مال این دو کلمه است یکی داشتن و یکی خواستن
چقدر ندانستن ها و نفهمیدن ها که از دانستن ها و فهمیدن ها بهتر است
با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی هرکجا که خواهی باش چه در نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است
حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند
این سه راهی است که در پیش پای هر انسانی گشوده است: پلیدی، پاکی، پوچی
شرف مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یک بار لکه دار شد دیگر هرگز جبران پذیر نیست
چقدر دوست دارم این سخن مسیح را ( از راه هایی مروید که روندگان آن بسیارند از راه هایی بروید که روندگان آن کم اند)
آدم بالاخره می میره حالا من به اسهال خونی بمیرم بهتره یا به خاطر حرفم؟
چاپلوسی یونجه لطیفی است برای درازگوشان دمبه دار خوشحال
گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشم ها نفهمند
پروانه ی شمع اگر هم چون مرغ خانگی نه بر گرد شمع که در پی خروس می رفت زندگی در زیر پایش رام می گشت و آسمان بر بالای سرش به کام
من از دو کار نفرت دارم : یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست و یکی هم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود جوش زدن که کار مستضعفین است. شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله شرم دارد
برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن و یاس انسان امروزه یاسی است ناشی از آگاهی اش به خویش و خوش بینی انسان در تاریخ زاییده ی جهلش نسبت به خویش است
زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد
دو پدیده را مردم یا عوام نمی توانند از هم سوا کنند یکی شور مذهبی است یکی شعور مذهبی،که این دو ربطی به هم ندارند آن کسی که شور مذهبی دارد خیال می کند که شعور مذهبی هم دارد
هرکس – نه تنها – به میزان معلوماتی که دارد عالم نیست بکله به میزان مجهولاتی که در عالم احساس می کند عالم است
انسان به میزان برخورداری هایی که در زندگی دارد انسان نیست بلکه به اندازه نیازهایی که در خود احساس می کند انسان است
برای این که قومی خوب سواری بدهد باید احساس انسان بودن از او گرفته شود
|
||
|
||
و انسان ماندن سخت دشوار و هر روز جهادی باید تا انسان ماند و هر روز جهادی را نمی توان! دکتر شریعتی*
سری که رنج و تعهد و هدف ندارد به دنبال " سرگرمی " می گردد. دکتر شریعتی*
" سخنی " از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی گفتن آن را ایجاب نمی کند. دکتر شریعتی*
در روزگار جهل ، شعور ، خود ، جرم است. دکتر شریعتی*
اضطراب ها همه زاده ی انتظارها است. دکتر شریعتی*
نومیدی هنگامی که به مطلق می رسد یقینی زلال و آرام بخش می شود. دکتر شریعتی*
" رجعت " شور انگیزترین آرزوی دل ها ی خو ناکرده به تبعید گاه است. دکتر شریعتی* |
||
|
||
|
||
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * .خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * .هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن |