خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

شش آدمی که باید آنها را از زندگی خود حذف کنید!

کد خبر: ۲۱۹۸۴۹

۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۱۷

فرارو- در جایی نقل قولی از جیم ران، روانشناس، خوانده بودم به این مضمون: "شما میانگین پنج فردی هستید که بیشترین وقتتان را با آنها می‌گذرانید: سوالی که برای من پیش آمد این بود: آیا نباید به جای اینکه مجموع اطرافیانتان باشید، خودتان باشید؟ 
 
به گزارش فرارو به نقل از هافینگتون پست، با این حال اگر به نقل قولی که گفتم فکر کنید می‌بینید که چندان هم بیراه نیست. ما از محیطمان تاثیر می‌گیریم، و محیط شامل افراد حاضر در آن هم می‌شود. اگر "یکی از آن پنج نفر" بخواهد پنجشنبه شب بیرون برود، به احتمال زیاد ما هم با او خواهیم رفت. اگر آنها روش خاصی را برای برخورد با یک مشکل در پیش بگیرد، به احتمال زیاد ما هم همان روش را در پیش خواهیم گرفت. 
 
اما زمانی که یکی از این "پنج" نفر واقعاً به درد زندگی شما نخورد چه؟ 
 
هری ریس، محقق تعامل اجتماعی و استاد روانشناسی در دانشگاه روچستر در این زمینه می‌گوید: "این گونه روابط می‌توانند ویرانگر باشند. برخی روابط هستند که می‌توانند حتی سلامت شما را تهدید کنند. این گونه روابط موجب پریشانی احساسی و بعضاً جسمی می‌کنند." 
 
در زیر شش نوع رابطۀ اضطراب‌زایی که ما در طول زندگیمان امکان برخورد با آنها را داریم و چگونگی تاثیر این روابط بر سلامت روانی ما و راه مقابلۀ با آن آورده شده است: 


 
کسی که شما را دوست ندارد 
بیش از هفت میلیارد نفر در جهان زندگی می‌کنند، و بعید است که ما بتوانیم با همۀ این آدمها کنار بیاییم. مارسیا رینولدز، روانشناس می‌گوید که کنار نیامدن با همگان در واقع به شما کمک می‌کند تا بر چیزهایی که واقعاً اهمیت دارند تمرکز کنید. 
 
او می‌گوید: "هر چه بیشتر دیگران را همان شکلی که هستند بپذیرید، و برای تغییر دادن افکار و شخصیت آنها تلاش نکنید، و با آرامش و دقت گوش دهید، بیشتر می‌توانید بدون توجه به اینکه آیا فلان کس شما را دوست دارد یا نه به سمت اهدافتان حرکت کنید." 
 
ریس توصیه می‌کند که در برخورد با کسانی که تنها کاستی‌هایتان به چشمشان می‌آید، روی ویژگی‌های مثبت خود تمرکز کنید. برای اینکار می‌توانید یک دفتر تهیه کرده و ارزش‌های فردی خودتان و اینکه چگونه برای حفظشان تلاش می‌کنید را در آن یادداشت کنید. 
 
شخصی که از چشمتان افتاده است 
پایان دادن به یک دوستی می‌تواند به اندازۀ پایان دادن به یک رابطۀ عاشقانه دردناک باشد. شخصی که زمانی محرم رازهایتان بود، حالا شبیه غریبه‌ها شده است. اما مواظب باشید که برای ترمیم چیزی که از دست رفته، کمر خودتان را نشکنید. 
 
طبیعت انسان اینگونه است که تلاش دارد شرایطی را که در آن احساس راحتی می‌کند را حفظ کند، و این نکته شامل طولانی‌ترین روابط زندگیمان هم می‌شود. حقیقت غم‌انگیز اما این است که قسمت نیست بعضی از دوستی‌ها ادامه یابند، به خصوص وقت‌هایی که تلاش برای ترمیم آن به قیمت قربانی کردن سلامتی عاطفیتان باشد. دکتر ریس توصیه می‌کند: "به دنبال افرادی باشید که مثبت‌تر هستند و احساس بهتری به شما می‌دهند." 
 
این به این معنی نیست که اوقات خوش که با دوستتان داشته‌اید را فراموش کنید. بعضی اوقات بهتر است تنها خاطرات را نزد خود نگاه داریم و قید آن فرد را بزنیم. 


 
کسی که همیشه استرس دارد
اگر دوستتان هر از گاهی دچار اضطراب شود مشکلی نیست، اما اگر طرفتان همیشه در برخورد با شما مسائل اضطراب‌زا را مطرح می‌کند، این دوست می‌تواند به سلامتی شما آسیب بزند. تحقیقات نشان می‌دهد که استرس مسری است. وقتی که با کسی هستید که همیشه استرس دارد، این رابطه می‌تواند واکنش استرسی بدن خودتان را هم برانگیزد. 
 
دوستانتان باید به شما کمک کنند تا از نگرانی‌های خود رهایی پیدا کنید، نه اینکه برایتان نگرانی‌های بیشتری درست کنند. دفعۀ بعد سعی کنید تا موضوع بحث را عوض کنید و نیمۀ پر لیوان را به دوستتان گوشزد کنید. 


 
کسی که همیشه با شما جر و بحث می‌کند  

همۀ ما با آدمهایی روبه‌رو شده‌ایم که جوری رفتار می‌کنند که گویی عمداً قصد دارند با شما مخالفت کنند. نظرتان راجع اقتصاد؟ چرت است. پیشنهادتان راجع به اینکه کدام رستوران بروید؟ مزخرف است. 
 
هیچ کس دوست ندارد که همواره در وضعیت مناقشه باشد. حتی تحقیقات نشان داده‌اند که جر و بحث مرتب با شریک زندگی یا دوستان می‌تواند به سلامتی‌تان آسیب برساند. 
 
ریس در این زمینه می‌گوید: "به جای اینکه تنها به بازخوردهایی که از دیگران می‌گیرید توجه کنید، پیش خودتان مشخص کنید که چه چیزی برای خودتان مهم است. چیزهایی که خوب است را در خودتان تقویت کنید." این بدان معنی است که بدون توجه به این که دیگران چه می‌گویند، به عقاید خود پایبند باشید. 


 
کسی که از شما استفاده می‌کند 
ریس می‌گوید: "کسی نمی‌تواند بدون اینکه به او اجازه دهید از شما بیگاری بکشد. اگر فکر می‌کند که کسی با شما بد رفتار می‌کند، شما قدرت تغییر اوضاع را دارید." 
 
زندگی ما برای کسانی که از ما سواستفاده می‌کنند جایی ندارد. کمک کردن به همدیگر یک چیز است، سواستفاده چیز دیگری است. وقتی که کمکها همیشه یکسویه باشد، وقت رسیدگی به موضوع است. ریس پیشنهاد می‌کند که "بدون اینکه دچار پیش‌قضاوتی شوید چیزی که ناراحتتان می‌کند را توضیح دهید. سعی کنید موضوع را با طرف مقابل در میان بگذارید. نگویید فلان کار را بکن یا خودت را تغییر بده، بلکه آنچه که ناراحتتان می‌کند را به او بگویید. سپس تلاش کنید تا بدون اینکه خواسته‌های غیرواقعگرایانه از طرفتان داشته باشید، راهی برای بهبود وضعیت پیدا کنید،." 
 
کسی که بر شما تاثیرات مخرب می‌گذارد 
خلاص شدن از شر یک عادت بد شجاعت زیادی می‌خواهد. دکتر ریس می‌گوید که روابط مثبت نفع شما را در دل دارد، در حالیکه روابط اضطراب‌زا عکس این موضوع را به همراه دارد. او توضیح می‌دهد: "اگر رابطه‌ای مسموم باشد، چیزهایی را که می‌دانیم برای ما مفیدند را زیر سوال می‌برد. ممکن است فرد از رابطه آسیب ببیند، یا او را ناراحت کند، یا با حرکت او به سمت هدفهای شخصیش تداخل کند." 
 

اجازه ندهید این نوع روابط شما را به ورطۀ انتخاب‌های منفی بیاندازند. ریس می‌گوید که اگر طرفتان واقعا دوستانی بامعنا باشند، تصمیمات مثبت شما را درک خواهند کرد و خواهند پذیرفت. 

 

دلنوشته

بیخود گفته اند که زندگی پنج دوره است:

کودکی

نوجوانی

جوانی

میانسالی

پیری

زندگی تنها دو دوره است....

قبل از کربلا رفتن 

بعد از کربلا رفتن

یادش مرا دومرتبه بی تاب میکند

دارد غمش وجود مرا آب میکند

جانم فدای شاعر خوش مسلکی که گفت:

نوکر همیشه تکیه به ارباب میکند

 

 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین...

یه وقت هایی هست .....

 

یه وقتهایی هست که آدم ملول میشه. خسته میشه. دلتنگ میشه. اما خودش نمی دونه چرا ملول و دلتنگه. اصلا دلش برای چه کسی تنگ شده. می شینه و سرش رو می ذاره رو دستش و بدون آن که خودش متوجه بشه شروع می کنه به فکر کردن. گاهی حواسش نیست به جایی خیره میشه. زمان می گذره و نمی دونه چند دقیقه و گاهی چند ساعت گذشته. از خودش می پرسه من تو این مدت داشتم به چی فکر می کردم. یعنی یادش نمیاد به چی فکر می کرده. شاید هم به چیزی فکر نمی کرده. شاید هم به هیچ فکر می کرده. راستی میشه به هیچ فکر کرد؟ تو این جور موقع ها است که همه ی چایی ها سرد میشن. اولش داغ داغه، اما تا میاد چای اش رو بخوره می بینه سرده. از خودش می پرسه چرا چایی ها همه شون سردن؟ می خواد سرش رو به چیزی گرم کنه اما رغبت به چیزی نداره. یعنی چیزها این قدر مهم نیستند که بتونند سرش رو گرم کنند. من فکر می کنم به خاطر اینه که اگر دل آدم  سرد باشه، دیگه هیچ چیزی نمی تونه سرش رو به بودن و زیستن گرم کنه. یعنی یه جورایی سرگرمی و دلگرمی با هم ارتباط دارند. شاید. این که کدومشون مهم ترند، یه بحث دیگه است.

 

یه وقت هایی هست آدم دلتنگ میشه. نمی دونه چرا دلتنگ شده. شاید هم می دونه و نمی خواد به روی خودش بیاره. چشمانش رو می بنده و به آسمانی نگاه می کنه که در تخیل خودش ساخته.پرواز سنجاقک ها را می بینه و رد پای پروانه ها رو روی برگ گل ها می شماره. حس می کنه در حاشیه ای از جنگل، در همین نزدیکی، در پایین دست راه شیری منتظر نشسته تا اتوبوسی که به تازگی از این جا رفته باز گرده و او رو با خودش ببره. همین طور که چشماش بسته است حس می کنه دلش برای جایی تنگ شده. حس می کنه مسافری است که خانه اش رو گم کرده. غریبه ای است که دیگه هیچ کس رو نمی شناسه و هیچ کس او رو نمی شناسه. با خودش زمزمه می کنه نکنه من گم شدم. و می پرسه این همه سرگردانی از چیه؟ بعد فکر می کنه از همون جایی که اومده، برگرده. اما نمی دونه از کجا اومده. راهش رو یادش نمیاد. به آسمون نگاه می کنه. می خواد چنگ بزنه به ابرها. حس می کنه با گل ها با درختان، با ماهی ها، با پرندگان و با کوه ها راحت تر می تونه حرف بزنه تا آدمها. حس می کنه خونه ش یه جایی اون طرف ابرهاست و به خاطر همینه که این جا خودش رو بیگانه می بینه. 

 

یه وقت هایی هست که راه خونه ش رو گم می کنه. اصلا یادش نمیاد تو کدوم شهر زندگی می کنه. یادش نمیاد چند سالشه و یادش نمیاد تنهایی اش رو در کدوم حوض اندوه می شسته. پا میشه و از پنجره ی خونه، بیرون رو تماشا می کنه. عابران رو می بینه که با عجله دارن رد می شن از این طرف به اون طرف. از اون طرف به این طرف. خیابون شلوغ رو از پشت پنجره ی مه گرفته اش می بینه که در صدای مبهم و گیج ناشناسی از یاد می روند. اما به یک باره یادش می آید که همه چیز را از یاد برده بود و از خودش می پرسه من چه چیزی را از یاد برده بودم؟ 

 

ابری از تیرگی در آسمان دل آدمی می نشیند گاهی. تنها کاری که می توان کرد این است که هیچ کاری نمی توان کرد. کمی صبوری کنیم این نیز می گذرد. می گذرد، بله می گذرد. اما اندوه و دلتنگی میهم نمی گذرد. باور کن گاهی همین طوری دل آدمی می گیرد و نمی داند برای چی و برای چه کسی. شاید می داند و به روی خودش نمی آورد. آدمی است دیگر، چه باید کرد. احوالات وجودی در عمیق ترین لایه های هستی آدمی جریان دارد و در پنهان ترین بخش زندگی خروشان می شود. احوالاتی که گاهی با دیدن یک عکس، رد شدن از یک خیابان، صدای یک دوست و یا هر بهانه ی دیگری، فوران می کند و جهان درون را در خود می بلعد. هر لحظه ممکن است از راه برسد و شخص را در لحظات معلق و مبهم نگاه دارد. سایه هایی از واقعیت بر دیوار روح او می تابد. اما نمی داند سایه از کیست و چرا او را با خود درگیر کرده است. همین سایه های درون است که ما را با خود به سوی سرزمین غریب و ناآشنای سکوت می برد. سکوتی که فریادی را در خود پنهان کرده است. آرامشی که طوفانی را با خود حمل می کند. و چشمانی را که جهانی را در خود انعکاس می دهد. 

مرگ پیش از مرگ ...

اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن 

دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار
همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن
 

چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم
نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن 

من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آید
به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن
 

خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگ
به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن 

 شاعر : فاضل نظری

استغاثه به محضر امام عصر عج

ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت

دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت


مانند مرده ای متحرک شدم، بیا 

بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت


می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر 

دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت


دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام 

از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت


بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم

از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت


تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم 

یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت


مولا شمار درد دلم بی نهایت است 

تعداد درد من به خدا از رقم گذشت


حالا برای لحظه ای آرام می شوم 

ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

شاعر:سید حمید رضا برقعی