شب ها قبل از خواب در عرش سیر می کرد، درون رختخواب تا سپیده دم متفکرانه، یک به یک معنی نگاه های پرفسور را که چند سالی بود زنش فوت کرده و عزب بود را تحلیل و موشکافی می کرد. او یقین داشت که پرفسور عاشقش شده است . برای اینکه یک بار هنگامی که عمل جراحی به پایان رسیده بود پرفسور ماسک اش را از روی دهان برداشته و به او نزدیک شده بود . دست او را در دست گرفته و مدتی بی هیچ کلامی چشم در چشم او دوخته و بعد از آن دست او را به لب هایش نزدیک کرده و با احترام بوسیده بود. به یاد می آورد آن شب به خانه رسیده و نرسیده بدون اینکه لباس هایش را عوض کند و شام بخورد به انباری زیر شیروانی رفته بود. آن جا جهیزه ای را که در طول سال ها با دستمزدش خریده و با سلیقه کنار هم چیده بود را از بسته های شان درآورده و یک به یک گرد و خاک شان را گرفته بود . سفره ها را تکانده و آویزهای بلورین چلچراغ را با آب و صابون شسته و برق انداخته بود. چنگال های نقره ای را که مدت ها بی مصرف مانده و سیاه شده بود را با خمیر دندان جلا داده بود . اما یک هفته پس از آن ، بعد از پایان عمل جراحی دیگری پرفسور ماسک خود را برداشته و در حالیکه به چشمان پرستار دیگری چشم دوخته بود با همان احترام دست او را نیز بوسیده بود . فاطیما این موضوع را با چشمان خود دیده بود و در آن هنگام تمام دنیا دور سرش چرخیده بود و ابزارهای فلزی ای که در دست داشت روی زمین ریخته و همه را ترسانده بود . به همین خاطر برای اینکه کسی اشک های او را نبیند با تنی انگار گُر گرفته به اتاق دیگری پناه برده و آن جا به خاطر خیال پردازی های احمقانه خودش را لعن و نفرین کرده و آرام و بی صدا گریه کرده بود .
ادامه دارد ...
* " فاطیما" ترجمه ای است از رمانی به همین نام از نویسنده ی آذربایجانی به نام " آفاق مسعود "
سـلام نام مقدس خداوند تبارک و تعالی است که در آیه شریفه 23 از سوره مبارکه حشر به صراحت بیان شده است. ( ..... هو الملک القدوس السلام المؤمن ....)
این نام مبارک که مسلمانان در هنگام ملاقات رد و بدل میکنند و جنبه احترام متقابل دارد 48 مرتبه در آیات نورانی کلام الله مجید تکرار شده است.
در چند آیه خداوند تبارک و تعالی به پیامبرانش سـلام داده است و به مسلمانان امر شده بگوئید سـلام بر شما ( .... فَقُــل سَـــلامٌ عَلَیکُــم.... )
سـلام به معنای درود و تحیت و سلامتی و آسایش و آرامش است و در فارسی در کتاب فرهنگ لغت عمید به معنای پاکی و رهایی از عیب ، رستگاری ، درود ، تعبیر شده است.
هرگاه دو نفر کدورتی با هم داشته باشند اگر به هنگام ملاقات یکدیگر این کلمه مقدس را بیان کنند کدورت ها به تدری
در اسلام ، سـلام دادن مستحب مؤکد است ولی پاسخ دادن به آن واجب است و تأکید شده پاسخ سلام را بیشتر و بهتر از آنچه که سلام کننده گفته بگویند مثلاً اگر شخصی به شما گفت سلام ، شما بگوئید سلامً علیکم و رحمت الله
متاسفانه امروزه و مخصوصاً در جوان ها این ادب و احترام منسوخ شده و مشاهده میشود در جامعه ما جوان هـا به یکدیگر و یا به بزرگترها ســلام نمی دهند و یا این سنت حسنه اسلامی خیلی کم رنگ شده است !
البته اگر شخصی کارش به دست شخص دیگری است این احترام رعایت میشود ولی پس از انجام کارش این مسئله فراموش میشود.
نگارنده بارها با این موضوع مواجه شده ام ، تا زمانی که پست یا مسئولیتی اجرائی دارید بشما احترام میگذارند ولی همین که دوران مسئولیت تمام شده دیگر شما را نمی شناسند ! حتی در کوچه و خیابان هم که از کنارتان میگذرند نگاهشان را به طرف دیگری می کنند تا شما را نبینند ! یا اگر هم ببینند حتی سلام را هم از شما دریغ می نمایند!!
اشکالی ندارد در اینصورت شما به آن شخص سـلام دهید و احوال پرسی نمائید ! این کار از شأن و انسانیت شما نمی کاهد بلکه شخصیت شما را نشان می دهد.
امیدوارم همــه افراد جامعه ، از سلامت و آرامش و آسـایش و پاکی و رستگاری که معانی ژرف و با نشاط کلمه مقدس سلام است برخوردار باشند. والسلام
ج برطرف خواهد شد.
علاوه بر اینها سـلام بعنوان کلمه احترام در مسلمانان نهادینه شده است همان گونه که در کشور هندوستان به نشانه احترام دست ها را روی بینی میگذارند و یا در سایر کشورها از کلماتی مانند (Helo)استفاده میشود کلمه سـلام نیز با شکلهای مختلف ( سلام ، سلام علیکم، سلام بر شما ، اَلسَّـلام ، السلام علیکم ، السلام علیکم و رحمت الله ، علیکم السلام ، علیکـم السلام و رحمت الله و برکاته ) در بین مسلمـانــان بعنوان ادای احترام بیان می شود.
از اول که این شکلی نبودم من!
سرت را بالا نگه دار و به چشمهایم نگاه کن! چی با خودت فکر میکنی؟ اشتباه تو همینجاست که همیشه فکر میکنی حق داری! که همیشه فکر میکنی دو هیدروژن و یک اکسیژن را میشود داخل یک بطری بریزی و بتکانی و بتکانی و بعد درش را باز کنی و بگویی بنوش، آب است! نه قربانِ شکلت. نه جان دلم! حساب شیطنتِ پروتون ها و نوترونها را نکرده ای و فقط پشتت به یک مشت الکترونِ بی خاصیتِ بی رگِ بی تعصب گرم است. کی فکرش را میکرد یک روز، هاش دو اس اُ چهارها بشوند کابوسِ دختران و مادرانمان؟ کی فکر میکرد آن ای مساویِ ام سی دو چنان بترکاند دل و روح و روان آدمیزاد را که پشتِ هفت جدِ نیوتن در گور بلرزد. اصلا همین خودِ من! فکرش را میکردی یک کاره سرم را بلند کنم و از خاصیت قهوه حرف بزنم و متر به مترِ جنگل های آمازون را نقاشی کنم و دست آخر هم از همان سایتِ معروفِ آی ام دی بی؛ پی دی افِ فیلمنامه ی هری پاتر را دانلود کنم برایت! من که به معجزه ایمان دارم تو را نمیدانم.
برای همین است که می گویم سرت را بالا نگه دار و به چشمهایم نگاه کن! لازم هم نیست الزاما فکر کنی! چشمانت را ببند، بینی ات را بگیر، داخل گوشهایت هم چیزی بگذار و شیرجه بزن زیرِ آب. اینطور وقتها اصلا مهم نیست که شنا بلد باشی، من هم بلد نیستم! ببین! زیر پایم کیلومترها خالیست ولی روی سطح ایستاده ام. اشتباه تو همینجاست که برای هر چیزی دنبال دلیل میگردی گلم! به تحقیقات و پژوهش های جامعه شناسی و علوم انسانی هم که مراجعه کنی می بینی حرف همه شان یکی ست؛ وقتی با انسان طرف هستی هر اتفاقی ممکن است بیفتد! اشتباه تو همینجاست که مدام از خودت انتگرال می گیری و مشتقِ چندمت را می بری زیرِ رادیکال و دستِ آخر هم شاکی هستی که چرا جواب این مساله غلط از آب در می آید!
برای همین است که می گویم سرت را بالا نگه دار و به چشمهایم زل بزن و نترس! از اول که این شکلی نبودم من! تو هم جای من بودی می فهمیدی که وقتی حرارت از جفت مردمک هایت بیرون میزند نباید بایستی و لب به دندان بگیری و رو بچرخانی. می فهمیدی هر چه بر سر انسانِ معاصر آمده از همین سکوت کردن هایش است و لب گزیدن ها. می فهمیدی باران فقط یک بهانه است، چتر میخواستی چکار! همیشه اتفاق ها خیلی خیلی جلوتر از دیدارها و صحبت ها و چای ها و کافه ها می افتند. این اصطلاحِ چای ها و کافه ها از مهدیه لطیفی رسوب کرده است تهِ ذهنم. شاید او هم روزی مثل من فکر میکرده! چه میدانم! اگر نمیگفتم عذاب وجدان می گرفتم. چی داشتم می نوشتم؟ آهان! فرمول های صدتا یک غازت را بریز دور و بچسب به خودِ زندگی. خودِ زندگی منم! تویی! اویی ست که آنطرف ایستاده و قاه قاه می خندد به ریشِ ما. این قاه قاه را باید حتما در این یادداشت هم می آوردم. یک جوری احساس همذات پنداری عمیقی میکنم باهاش، وقتی که راه دیگری ندارم و فقط باید بنشینم و زل بزنم به چهارچوب در یا صفحه گوشی یا صندوق اینباکسِ ایمیل هایم... چاره ای دیگری هم دارم جز همان قاه قاهِ همه نوشته هایم؟
29 آذر 1393، هفده و هفت دقیقه عصر.
(سایت جیم)
شاید بتوان ادعا کرد که بر اساس همین غریزه بود که انسانها مجبور به ازدواج و تشکیل خانواده و زندگی گروهی شدند، زیرا تاریکی وحشتزای تنهایی چهره حیات را عبوس و غم انگیز می سازد و روح و روان را در تنگنای محاصره قرار می دهد. از سوی دیگر چنان که بدن از انواع گوناگون خوراکی ها تغذیه می کند و نیرو می گیرد، روان نیز از مصاحبت با دوستان به کسب فضائل نائل، یا به انواع سیئات آلوده خواهد شد و هر دوستی به میزان رفاقت و دوستی در امور مادی و معنوی رفیق خود نفوذ می کند و هر یکی دانسته یا ندانسته بر روی عقائد، اخلاق، رفتار و گفتار دیگری تأثیرگذار است.
جوان و رفاقت
گرچه دوست خوب و شایسته برای کلیه طبقات مردم در تمام ادوار زندگی ارزنده و مهم است، ولی برای نسل جوان که خصوصیات دوران کودکی را پشت سر گذاشته و در آستانه حیات جدی و فعالیتها و ارتباطهای اجتماعی قرار دارد حائز اهمیت بیشتری است.
جوان بر اساس عوامل عاطفی حساب نشده و انگیزه های زودگذر قبل از آگاهی از طرز تفکر و صلاحیت دیگران درهای دوستی با آنان را با میل و علاقه شدیدی بر روی خود می گشاید و همین بی توجهی به جنبه های عقل و مصلحت ممکن است جوان را از شاهراه زندگی باز دارد و به وادی تباهی و فساد بکشاند. البته جوان گاهی گرفتار سوءمحاسبه نیز می شود؛ او برای خود دوستانی پیدا می کند و روزهای نخست دوستیشان به ظاهر مخلصانه و عاری از هر گونه شائبه ای است، ولی بعدها کم کم انحراف آغاز می گردد. گرچه این انحراف در بدو امر بسیار ناچیز به نظر می رسد ولی با مرور زمان زاویه انحراف توسعه یافته و در بحبوحه این پیوند نامیمون تکالیف و مسئولیتها را به باد فراموشی می سپارند. سخنانشان از موضوع درس و تعلیم به خوابهای دل انگیز مبدل گردیده و این دو دوست به عاشق و معشوق یکدیگر تبدیل می شوند و بدین سان این عشق جانسوز تمام فرائض دینی و مسئولیتهای اجتماعی را به یغما می برد. سرانجام آن دانش آموز ممتاز در دروس، سیر نزولی می یابد، دعوتگر پرتلاش و متحرک دیروزی به عنصری بی کفایت و لاابالی تبدیل می شود و مسلمان ملتزم به احکام شرع در مظان انواع تهمتها قرار می گیرد. لذا نباید تمایلات و جاذبه ها و کششهای طبیعی جوان را در شیوه ارتباط و تعامل با گروه همسن نادیده گرفت و از خیرخواهی و راهنمایی با منطقی مستدل و رسا کوتاهی ورزید تا مصون از هر گونه نفوذ نامیمون عناصر تبهکار و ناصالح و دور از هر نوع گزند تربیتی پرورش یابد.
خطر رفیق بد
بدون شک نداشتن رفیق شایسته و دوست صمیمی باعث محرومیتهایی در زندگی دنیاست، ولی مصیبت بسیار بزرگ رفاقت با عناصر فاسد و همنشینی با افراد ناصالح است. زیرا این قبیل دوستان با تلقینهای شیطانی رفیق خود را به گمراهی و ضلالت سوق می دهند و با وسوسه های منحرف کننده به انواع گناه و پلیدی آلوده اش می سازند. به عبارت دیگر کسی که رفیق خوب ندارد تنها به پاره ای از نعمتها نمی رسد و از کمالاتی که ممکن است بر اثر دوست صالح و شایسته نصیبش شود محروم می ماند، ولی آن کسی که رفیق بد دارد نه تنها به کمال عالی تری نمی رسد بلکه کمالات فطری و فضائل طبیعی خود را نیز از دست می دهد و در نتیجه به محرومیتها و آلام دنیوی و کیفرهای اخروی دچار خواهد شد و موقعی که سیه روز و بدبخت شد و دین و دنیایش تباه گشت اظهار ندامت می کند و آرزو می کند ای کاش با چنین عنصر فاسدی دوست نمی شدم.
قرآن کریم از زبان اهل جهنم چنین نقل می کند: «یویلتی لیتی لم أتخذ فلانا خلیلا»
(ای وای کاش فلانی را به دوستی نمی گرفتم.)
به راستی که تحمل مرارتهای تنهایی به مراتب گواراتر از مصاحبت با دوست نااهل است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم می فرماید: «الوحدة خیر من الجلیس السوء»
(تنهایی به مراتب از همنشین بد بهتر است.)
آری، همنشین نا اهل باعث از بین رفتن لطافت روح می گردد و پویایی و بالندگی آن را از بین می برد. از همین رو مولوی در مثنوی می گوید: مار بد از دوست بد بهتر است، زیرا مار بد جان مارگزیده را می ستاند اما دوست بد انسان را به سوی آتش جاودان جهنم می کشاند و مایه معنوی فرد را به تاراج می برد؛
مار بد جانی ستاند از سلیم یار بد آرد سوی نار مقیم
چون که او افکند بر تو سایه را دزدد آن بی مایه از تو مایه را
بنابراین همنشینی و دمساز شدن با افراد نا اهل موجب تنزل و کاستی معنویات و تباهی عقل خواهد بود و حیرانی و سرگردانی را به دنبال دارد.
هر که با ناراستان همسنگ شد در کمی افتاد و عقلش دنگ شد
ای فغان از یار ناجنس ای فغان همنشین نیک جویید ای مهان
سعدی- رحمه الله- نیز چه زیبا می سراید:
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت مردم شد
انتخاب دوست شایسته
مصاحبت با پاکانی که پایبند ملاحظات اخلاقی و انسانی هستند فرصت و موقعیت مناسبی برای تغذیه قوای روحی انسان است. فکرها در سایه افکار بلندشان وسعت و گسترش می یابد و علاقه به نیکی و پاکی در مغز آدمی رشد می کند. بر اثر تماس با آنها شخص به نقایص روحی خویش بیشتر پی می برد و صلاحیت خود را با مردان لایق و با کفایت می سنجد. از همین راه مقایسه ممکن است رفته رفته از زیر نفوذ و تأثیر سیئات و صفات ناپسند بیرون بیاید.
حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم- با بیانی جذاب و رسا می فرماید: «المرء علی دین خلیله فلینظر أحدکم من یخالل»
(انسان عملا از شیوه و روش دوست خود پیروی می کند. هر یک از شما در انتخاب دوست باید دقت کافی مبذول دارد و درباره کسی که می خواهد با او طرح رفاقت بریزد قبلا مطالعه کند.)
عده ای از مردم چنان به دیانت و عفت خود اعتماد دارند که گمان می کنند از معاشرت بدان هیچ ضرری متوجه آنها نخواهد شد. شخصیت خود را بالاتر از آن می پندارند که اخلاق نکوهیده بتواند در آن اثر کند، غافل از آن که پنبه در مجاورت آتش ناچار مشتعل می شود. اگر گلی در میان علفها و خارهای زیادی بروید کم کم پژمرده می شود و از میان می رود. برای همین است که دهقانان زمین خود را وجین می کنند تا زراعتشان سر سبز شود و بهره بدهد. انسان هم مانند گلی است که اگر دوستان و همنشینان او انسانهای فرهیخته باشند اخلاقش بهتر می شود و دانشش روز به روز افزایش می یابد.
گلی خوشبو در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم و لیکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشینی در من اثر کرد و گر نه من همان خاکم که هستم.
«گلستان»
معیارهای اسلامی دوست
اسلام دین تجمع و الفت و همبستگی است و گرایش به آشنایی با مردم و اختلاط و آمیزش با آنان در تعالیم آن ریشه دارد و بر پایه عزلت نشینی و فرد گرایی بنا نهاده نشده است و فرزندان خود را به گوشه نشینی همگانی و فرار از از تکالیف زندگی نمی خواند و رسالت مسلمان را به صورت گسسته از مردم در دیر و عبادت صومعه نشینی ترسیم نکرده است.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم می فرمایند: «المومن الذی یخالط الناس و یصبر علی أذاهم خیر من المومن الذی لا یخالط الناس و لا یصبر علی أذاهم»
(مومنی که با مردم می آمیزد و بر اذیت و آزارشان صبر و شکیبایی پیشه می گیرد بهتر است از مومنی که با مردم نمی آمیزد و بر اذیت و آزارشان شکیبایی نمی کند.)
در روایت دیگری می فرمایند: «المومن مألف و لا خیر فیمن لا یألف و یؤلف»
مومن مرکز محبت و انس است و شخصی که با دیگران محبت ندارد و دیگران هم با او رابطه ای ندارند هیچ گونه خیری در وجود او نیست.
نخستین شرط دوستی پایدار و صادقانه آن است که برای رضای خدا باشد؛ چه زیباست که دو نفر به خاطر خدا دوست شوند، با هم بنشینند و از هم جدا شوند. اطاعت خداوند آنها را جمع کرده است و روزی که از هم جدا می شوند در حالی از هم جدا می شوند که دیگری را به اطاعت خدا راهنمایی می کنند؛ چطور برای نماز صبح بیدار شویم؟ چه کسی دیگری را بیدار کند؟ یکی به دیگری می گوید: فراموش نکن که امروز این دو رکعت را بخوانی، یا از این گناه دوری کن. این دوستی به خاطر خدا و این عشق به خاطر رضایت اوست.
شیرینی این دوستی را هنگامی می چشیم که این حدیث قدسی را می شنویم: «وجبت محبتی للمتحابین فیّ»
(محبتم را بر کسانی که به خاطر من یکدیگر را دوست دارند واجب کردم.)
روابط و دوستیها با انگیزه الهی از زیباترین روابط هستند، آن هم در زمانی که به شدت به افرادی نیازمندیم که دست ما را به سوی خدا بگیرند. فردی که با او بنشینی و صحبت کنی در حالی که خداوند از تو راضی است و برایت پاداش می نویسد. ما در دنیا دوستان زیادی را می بینیم که به همدیگر خیانت نموده و همدیگر را به نابودی می کشانند، زیرا دوستی و رفاقتشان از همان روز نخست مبنای الهی نداشته و اهداف دنیوی آن را شکل داده است.
حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه و سلم- می فرمایند: «إن أحب الأعمال إلی الله تعالی الحب فی الله و البغض فی الله»
(محبوب ترین عمل از اعمال بندگان نزد خداوند صمیمیت و نفرت فقط برای رضای اوست.)
2- دوستی بر اساس ایمان و تقوا باشد و این مستلزم آن است که فرد مسلمان در گزینش دوست مبنا را ایمان و تقوای افراد قرار دهد، چرا که دوستی ها وقتی جدا از ایمان باشند سرانجام بر سر مصالح ذاتی و منافع شخصی به هم می خورند و هنگامی که صداقت عاری از تقوا باشد به محض پیدایش اولین کشمکش دنیوی و اولین مسابقه بر سر غنایم و مصالح شخصی، دشمنی و کدورت در دلها پایه ریزی خواهد شد. پس انسانی که از خدا نمی ترسد نمی توان به دوستی و تعهد او اعتماد نمود و از آسیبهای وی در امان بود.
در حدیث آمده است: «لا تصاحب إلاّ مؤمنا و لا یأکل طعامک إلاّ تقی»
(با کسی جز انسان مومن رفاقت مکن و بکوش که جز اهل تقوا کسی طعامت را نخورد.)
به راستی که یکی از عوامل ارزنده در تربیت و حُسن اخلاق انسان رفاقت او با انسانهای متقی و نیکوکار است، چرا که انسانها همان گونه که در پوشیدن لباس و آداب و رسوم محلی از هم تقلید و پیروی می کنند اخلاق همدیگر را نیز تقلید می کنند.
قدما گفته اند: عن المرء لا تسأل و سل عن قرینه فکل قرین بالمقارن یقتدی
درباره هر کس به جای پرسش از خودش از دوستش سوال کن، هر دوستی از رفیقش دنباله روی می کند.
مسلما رفاقت با انسانهای مومن و خوب فضائل اخلاقی و کرامت و شرافت را در نفس انسان پرورش می دهد و او را به سوی کمالات معنوی و عزت و شرافت می کشاند. اکثر انسانهای بزرگ و نابغه و پیروز در زندگی اجتماعی، پیروزی و عظمت خود را مرهون دوستان صادق و پاک و با وفای خود می دانند که آنان را به راه حق و درست ارشاد نموده اند و از فیض ارشادشان بهره مند گشته اند.
قرآن کریم نیز مردم را دعوت می نماید تا انسانهای صالح و نیکوکار را به دوستی و رفاقت انتخاب کنند؛ «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم بالغدوة و العشی یریدون وجهه»
(با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را می پرستند و به فریاد می خوانند و تنها رضای ذات او را می طلبند.)
پیغمبر خدا- صلی الله علیه وسلم- نمونه دوستان صالح و نیکوکار و دوستان فاسد و شرور را با بهترین مثالها مشخص نموده و می فرماید: «مثل الجلیس الصالح و السوء کحامل المسک و نافخ الکیر؛ فحامل المسک إما أن یحذیک و إما أن تبتاع منه و إما أن تجد منه ریحا طیبة و نافخ الکیر إما أن یحرق ثوبک و إما أن تجد منه ریحا خبیثة»
(دوست و همنشین صالح مانند عطرفروش است و همنشین بد مانند کسی است که کوره آهنگری را می دمد؛ مشک فروش یا مقداری به تو می دهد و یا از او می خری و یا از بوی خوش مشک به مشامت می رسد، و دومی یا لباست را می سوزاند و یا بوی بد آن به مشامت می رسد.)
3- در دوستی التزام به مبانی اسلام شرط اساسی است و این امر زمانی صورت عملی به خود خواهد گرفت که دو نفر متعهد شوند شرایع و قوانین اسلام در میانشان حاکم باشد.
حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم- این نکته را چنین بازگو می فرماید: «رجلان تحابّا فی الله اجتمعا علیه و تفرقا علیه»
(هر دو متعهد می شوند که در جمع شدن و جداییشان خدا را سرلوحه زندگی شان قرار دهند.)
اگر دوستان شما کسانی باشند که بر ادای واجبات و حفظ حقوق و جلوگیری از بدی و محرمات شما را یاری کنند، بدانید که قرین خیر و دوستان خوبی هستند، باید به آنان ارادت ورزید و از دوستی با آنان خوشحال باشید و در غیر این صورت دوستی را نسزد.
با مردم با شرف در آمیز تا طبع تو با شرف شود نیز
4- دوستی باید توأم با نصیحت و خیرخواهی باشد. به طور مسلم تحقق یافتن این امر بستگی به آن دارد که انسان نسبت به دوستش همچون آیینه باشد. بدین معنا که هر گاه دوستش را در انجام کار نیکی مشاهده کرد او را به ادامه آن تشویق نماید و اگر از او نقص یا خللی دید مخفیانه نصیحتش کند و او را به توبه و بازگشت به راه حق و هدایت وادار نماید و این کار کمک بزرگی در زمینه آراستن دلها به فضائل و خالی شدن آنها از رزائل خواهد بود.
آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- می فرمایند: «الدین النصیحة. قلنا لمن یا رسول الله؟ قال: لله و لکتابه و لرسوله و لائمة المسلمین و عامتهم»
(دین همان نصیحت و خیرخواهی است. گفتیم: ای رسول خدا برای چه کسی؟ فرمودند: برای خدا، کتاب او، رسول خدا، ائمه مسلمین و توده مردم.)
پس وظیفه دوست واقعی آن است که عیوب دوست خود را با زبان نصیحت و خیرخواهی در جلو روی او بگوید، اما در پشت سر آبرو و حیثیت او را حفظ نماید.
دوست باید جمله عیب مرا همچو آینه روبرو گوید
نه که چو شانه با هزاران زبان پشت سر رفته مو به مو گوید
حال این پرسش پیش می آید که اگر طرف مقابل به پند و اندرز اهمیتی نداد وظیفه ما چیست؟ هنگامی که اندرزهای حکیمانه به قصد بر حذر داشتن شخص از اعمال ناروایی که مصرانه بر آن اقدام می کرد موثر واقع نشد و نصایح صمیمانه به منظور رهایی او از معصیتی که بر انجام آن تصمیم قاطعانه دارد سودمند نیفتاد در آن صورت بر مسلمان واجب است که او را ترک نماید تا آنگاه که سرانجام به سوی حق بازگردد و به جانب رشد و معرفت روی آورد.
امام طبرانی از عبدالله بن عباس روایت می کند که آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- فرمودند: «أوثق عری الایمان الموالاة فی الله و المعاداة فی الله و الحب فی الله و البغض فی الله»
قوی ترین دستاویز ایمان، دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر او و همچنین محبت به خاطر خدا و بغض و کینه به خاطر اوست.
در حق چنین دوست بی پروایی این قطع رابطه به عنوان مجازاتی بازدارنده و تأدیبی موقتی مورد استفاده قرار می گیرد.
5- دوست باید انسان عاقلی باشد. یکی از زیان بخش ترین معاشرتها تماس با افراد نادان و بی خرد است که به عقب افتادگی و چه بسا بدبختی انسان خواهد انجامید. گاهی خطر و زیان بدفرجام و دردناکی که از ناحیه دوست نادان دامنگیر آدمی می شود از خطر یک دشمن افزون تر است. از این رو تنها علاقه و صمیمیت و وفاداری در رابطه دو جانبه برای برگزیدن اشخاص به دوستی کافی نیست، بلکه میزان شناخت خردمندی طرف باید در درجه اول اهمیت قرار گیرد.
دشمن دانا بلندت می کند بر زمینت می زند نادان دوست.
(سعدی)
6- کسب منافع دنیوی و استثمار افراد با طرح دوستی و صمیمت منافات آشکاری دارد. گاهی خودپرستان بی حقیقت در زمینه معاشرت و دوستی با افراد هدف خاصی را دنبال می کنند؛ آنان همواره در پی یافتن دوستانی هستند که از آنها سودی عاید گردد. مثلا هرگز طرح دوستی با کسانی که دارای احساسات پاک و نیات صادقانه باشند ولی بر دوستی آنها فایده مادی مترتب نباشد نمی ریزند. بر اساس همین برنامه ها تا وقتی پیوندشان با دوستان استوار است که امید جلب منفعت باقی باشد، اما چنانچه از این راه به هدف دلخواه خود دست نیافتند و احساس کردند که چرخ دوستی بر محور هدفشان نمی چرخد یک نوع سردی خاص جای روابط گرم و پرحرارت دوستانه را می گیرد و رشته ارتباط ریاکارانه خود را می گسلند. این چنین افرادی که جز منافع شخصی به چیز دیگری فکر نمی کنند ارزش دوستی و رفاقت را ندارند.
شیخ سعدی- رحمه الله- درباره این نوع دوستان می گوید:
این دغل دوستانه که می بینی مگسانند گرد شیرینی
تا طعامی هست می نوشند همچو زنبور گرد تو جوشند
تا به روزی که ده خراب شود کیسه چون کاسه رباب شود
بار دیگر که بخت باز آید کامرانی ز در فراز آیند
دو غبایی بپز که از چپ و راست در وی افتند چون مگس در ماست
راست گویم سگان بازارند کاستخوان از تو دوست تر دارند
این گونه افراد به سود مادی ناچیزی دوست خود را می فروشند و اسرار دوستی را فاش می کنند و یا در موقع حاجت و نیاز مادی انسان را رها می کنند و به دنبال سودجویی مادی خود می روند.
گذشت و اغماض از لغزش های دوست
بعضی از افراد به علت فقدان بلوغ اجتماعی و نداشتن رشد لازم همزیستی به قدری حساس و زود رنج هستند و در عالم دوستی کم گذشت و سختگیرند که کوچکترین خلاف انتظاری را نمی بخشند و با دیدن یک غفلت و اشتباه از دوستان، به آسانی تسلیم احساسات خام و سوزان خویش می گردند و دست از تفاهم با آنها می شویند و با کدورت و رنجش خاطر عمیق پیوند مهر و علاقه خود را می برند و حال آن که در زندگی روشنایی و تاریکی، خار و گل، زشت و زیبا همواره در کنار یکدیگر قرار دارند. باید دانست که نبض حیات اجتماعی بر این پایه استوار است که در برابر استفاده از مزایایی چند، ضرورت دارد ناملایمات و خلاف انتظارها را تا حدودی تحمل کند و در عین حال از توقعات بی جا و تعقیب رؤیاهای بیهوده احتراز جوید و هنر زندگی همین است که بتوانیم حتی المقدور حالت انعطاف در برابر توقعات خویش به وجود آوریم. همه چیز را بر اساس تمایلات خویش ارزیابی کردن اشتباه است، ولی بسیارند کسانی که به طور شدیدی احساساتشان یک جانبه سیر می کند و در نهادشان حس خودخواهی و خودپرستی به قدری نیرومند است که واقع بینی را به کلی از دست می دهند و از سوی دیگر خود را نیز شکنجه و عذاب می کنند. در صورتی که واقع بینی و داشتن توقعات معقول و متناسب مایه آرامش درون است.
حزم و احتیاط در دوستی
دو فرد پاکدل که رفیق صمیمی و محرم یکدیگر شده اند در کمال خلوص و صفا با هم برخورد می کنند. اگر عاقل و مآل اندیش باشند باید از این نکته هرگز غفلت نورزند که پیوند دوستی و رفاقت همیشه و در همه شرایط محکم و پایدار نمی ماند و ممکن است پیش آمدها و حوادثی رشته رفاقت را قطع کند و دوستی آن دو را به دشمنی مبدل سازد. بنابراین رفقای یک دل در ایام دوستی باید همواره از افراط و زیاده روی بپرهیزند. جوانان ساده دلی که در انتخاب دوست پیرو عواطف و احساسات آنی خود هستند و هرگز به فردای دوستی فکر نمی کنند و ارتباط امروز را یک پیوند ثابت و ناگسستنی می پندارند و به قدری در دوستی و یکرنگی افراط می کنند که گویی یک روحند در دو بدن؛ مثل هم لباس می پوشند، بر هر کوی و برزنی یکجا ایستاده اند، با هم از هر دری و سرّی سخن می گویند و هیچ رازی را از رفیق خود پنهان نمی کنند. باید بدانند ضرر این تندروی موقعی آشکار می شود که بر اثر یک پیش آمد نامطلوب با رنجش خاطر از هم قهر می کنند و دوستی آن دو به دشمنی مبدل می گردد. در این موقع است که برای انتقامجویی هر یک راز دیگری را فاش می کند تا بدین وسیله او را مفتضح و رسوا سازد.
حضرت رسول اکرم- صلی الله علیه وسلم- ارشاد می فرمایند: «أحبب حبیبک هونا ما، عسی أن یکون بغیضک یوما ما، و أبغض بغیضک هونا ما، عسی أن یکون حبیبک یوما ما»
(در دوستی و دشمنی تندرویی نکنید، زیرا شاید روزی وضع تغییر کند و دوست، دشمن شود، و یا دشمن مورد علاقه تو واقع گردد و باب دوستی با او گشوده شود.)
کتاب؛ دوستی باارزش
هنگام فراغت و تنهایی نیز می توان دوستی باارزش برای خود برگزید. این دوست "کتاب" و اندیشیدن در اموری است که سبب رشد و تعالی فکری گردد. از راه دقت در نوشته های بزرگانی که هم اکنون سالهاست که جهان را وداع گفته و در آغوش خاک خفته اند با افکار و دانش و شخصیت واقعی آنها آگاه می شویم و از تعالیمشان بهره می گیریم.
البته همان گونه که برای احتراز از خطر ناشی از تماسهای نامتناسب می بایست در انتخاب دوست هوشیار بود، در برگزیدن کتاب نیز باید دقت فراوان مبذول داشت. هر کتابی قابل مطالعه نیست و ارزش صرف وقت را ندارد، زیرا نه تنها از چنین مطالعاتی سودی نمی توان برد بلکه افکار زهرآگینی که در صفحات برخی کتب نقش بسته روانهای پاک را مسموم می سازد. پس مطالعه کتابهای سودمند کاری ارزنده است.
ثمرات معنوی دوستی مخلصانه
این گونه افراد در زیر سایه عرش الهی قرار می گیرند. آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- می فرمایند: «سبعة یظلهم الله فی ظله یوم لا ظل إلاّ ظله ... منهم .... رجلان تحابا فی الله»
(خداوند هفت گروه را زیر سایه اش می گیرد آن روز که سایه ای جز سایه او نیست ..... از آن هفت گروه دو مردی که به خاطر خداوند با یکدیگر دوستی می کنند.)
همه مردم در گرمای قیامت جمع شده اند و حرارت خورشید شدید است؛ عرق، خستگی، انتظار سالیان دراز، اما هفت گروه زیر سایه ایستاده اند نه زیر سایه درخت بلکه سایه عرش خداوند. از آن جمله دو نفری اند که به خاطر خداوند با هم دوست شده اند.
پس ای برادر! دوست کسی نیست که شرایط زمانه او را بر سر راهت قرار می دهد، بلکه کسی است که خودت او را انتخاب می کنی چرا که آن حضرت- صلی الله علیه وسلم- می فرمایند: «المرء مع من أحب»
(انسان همراه کسی است که دوست می دارد.)
هر کس را دوست بداری روز قیامت همراه او خواهی بود. پس به نفست بگو که دوست داری همراه چه کسی باشی؟
دور باش از صحبت اهل فساد کآورد سستی بدین و اعتقاد
چون گل سوری حریف خار شد عاقبت دیدی جزایش نار شد
تا توانی صحبت نیکان گزین کآب را ناله بود از همنشین
(خواجه انصاری، مجموعه مسائل، ص: 618)