به عقیده ی دکتر جان آساراف ،همه با هم در ارتباط هستیم ولی از این موضوع خبر نداریم .چیزی وجود ندارد که با چیزهای دیگر بی ارتباط باشد.همه چیز در عالم هستی با هم در ارتباط هستند و یک میدان انرژی را تشکیل می دهند.از هر زاویه به این موضوع بنگرید به نتیجه یکسانی می رسید.همه ما یکی هستیم.همه با همدیگر مرتبط هستیم .همه ما بخشی از یک میدان انرژی ،یک ذهن متعالی،یک شعور یگانه،یا یک منبع خلاق یکتا هستیم .هر اسمی می خواهید بر روی آن بگذارید.
اگر اکنون به قانون جذب بیندیشید،با توجه به این که همه ما یکسان و از یک جنس هستیم ،آنگاه متوجه کامل و بی نقص بودن آن می شوید.بدین ترتیب متوجه می شوید که چرا وقتی در مورد کسی افکار منفی داشته باشیم عوارض منفی آن به سوی خودمان باز می گردد.همه ما یکی هستیم و به هم پیوسته ایم.شما مورد آسیب و لطمه قرار نمی گیرید مگر آن که این آسیب را از طریق افکار و احساسات منفی به عالم هستی ارسال کرده باشید.به شما آزادی داده شده است،ولی وقتی افکار منفی در سر می پرورانید و دچار احساسات منفی می شوید خود را از آنوجود یگانه و همه خوبی ها جدا می کنید .به هر نوع احساس منفی فکر کنید می بینید که زیر بنای آن ترس است.این ترس ناشی از تفکر جدایی و خود را مجزا از دیگران پنداشتن است.رقابت و برتری جویی،نمونه ای از جداسازی خود از دیگران است.وقتی به فکر رقابت می افتید به طور قطع در ذهن خود به کمبود و فقدان می اندیشید.انگار می خواهید بگویید امکانات محدود است و برای همه به اندازه کافی وجود ندارد،بنابر این مجبوریم برای بدست آوردن خواسته های خود به رقابت بپردازیم.هنگامی که رقابت می کنید هر گز نمی توانید برنده شوید،حتی اگر تصور کنید که برنده شده اید.بر طبق قانون جذب وقتی که با دیگران رقابت می کنید در واقع افراد و شرایط زیادی را برای رقابت در هر جنبه از زندگی بر علیه خود جذب می کنید و سر انجام بازنده می شوید.چون همه ما یکی هستیم ،وقتی که رقابت کنید بر علیه خود رقابت کرده اید.شما باید رقابت را از ذهن خود بیرون کنید و به ذهن خلاق تبدیل شوید.فکر و ذهن خود را فقط بر خواسته ها و آرزوهای خود متمرکز کنید و از هر نوع رقابت خودداری نمایید.کائنات منبع و سر چشمه همه چیز است .همه چیز از کائنات حاصل می شود و از طریق مردم،شرایط و وقایع ،و قانون جذب به شما تحویل داده می شود.قانون جذب در واقع قانون عرضه و تحویل است . این قانونی است که شما را قادر می سازد از ذخائر بی انتهای عالم هر چه می خواهید در یافت کنید.این آدمها نیستند که خواسته های شما را بر آورده می سازند. اگر این باور اشتباه را داشته باشید کمبود را تجربه می کنید،زیرا در آنصورت دائم چشم تان به دیگران و دنیای بیرون است و خواسته های خود را از آنان مطالبه می کنید .منبع تامین خواسته های شما نامرئی است.می توانید آن را خدا،کائنات،ذهن متعالی،یا هر چیز دیگر بنامید.هرگاه چیزی به دست آوردید بدانید که از طریق قانون جذب میسر شده است و این که بر روی بسامد(طول موج)مناسب دریافت قرارداشته ایدو با آن هماهنگ بوده اید.شعور کائنات که کنترل همه چیز را در دست دارد باعث بر انگیخته شدن مردم،شرایط و وقایع می شود تا شما را به خواسته تان برساند.جیمزری فیلسوف و نویسنده ی بزرگ امریکایی ،می گوید .شما قدرتی عظیم و خداگونه دارید که میتوانید هم خود را به هر گونه ای که می خواهید خلق کنید هم دنیا و زندگی خود را.شاید تا این مرحله از عمر خود چیز های شگفت انگیز ی خلق کرده باشید ،شاید هم نه.می خواهم از شما سوالی بپرسم :آیا آنچه در زندگی بدست آورده اید همان چیزی است که واقعا می خواسته اید؟ اگر جواب تان منفی است ،آیا زمان آن فرا نرسیده است که تغییراتی در زندگی خود ایجاد کنید؟شما قدرت این کار را دارید. ((همه قدرت شما از درون تان نشات می گیرد ،بنابر این تحت کنترل شماست. ))مایکل برنارد بر این باور است که شما قادرید خود را از باورهای قدیمی ،سنن فرهنگی گذشته ،و اعتقادات اجتماعی منسوخ شده رها کنید و یکبار برای همیشه ثابت کنید که قدرت درونی تان خیلی عظیم تر از قدرتی است که در جهان وجود دارد.او می گوید : آیا هیچ نوع محدودیتی در این زمینه وجود دارد؟ ابدا" .انسان موجودی نامحدود است.هیچ سقفی برای توانایی های اووجود ندارد .میزان توانمندی ها،استعدادها،وقدرتی که در تک تک انسانها وجود دارد نامحدود است .بدین ترتیب شادی درونی ،محرک موفقیت است .آنجه به شما احساس خوبی می بخشد ،همیشه خوشی های بیشتری را برایتان به ارمغان می آورد.در پایان برای همه ی دوستان بزرگوارم در حوزه ی پاراسس آرزوی بهترین ها را دارم .در پناه یکتای ابدی و ازلی ،که خالق زیباییها ست زیرا که خود گوهر ناب زیباییست ،همیشه شادکام و مثبت اندیش باشید.
دوازده ستون موفقیت
ستون اول: آدم بیشتر باید روی خودش کار کند (خودشناسی و خودسازی) تا بر روی کارش.
همه ی موجودات محدوده ی مشخصی برای رشد دارند جز انسان. انسان تنها موجودیست که به واسطه ی قدرت اختیار می تواند هم به کمال برسد و هم به پستی.
اوضاع وقتی عوض میشه که خودت عوض بشی.
ستون دوم: سلامتی کامل
دیدن کارهایی که دیگران انجام دادن، انگیزه جاه طلبی مثبتی رو در ما ایجاد می کند.
به کار گرفتن آموزه های قبلی مهمتر از آموختن آموزه هایی جدید است.
سلامتی کامل از سه بعد ساخته شده:
جسم،روان (عقل،ا حساس و اراده) و روح (توانایی سفر به ماورای جهان دارد) که اولویت آنها عبارت است از روح و روان و جسم.
مهمترین اصل موفقیت تعادل است.
ستون سوم: موهبت روابط
باید از موهبت روابط حداکثر استفاده را ببریم. بزرگترین موهبت، موهبت روابط با مردمه. برای شکوفایی یک رابطه باید پیوسته وقت، تلاش و تصور خودمون را صرف آن کنیم. (پیگری اشخاص معرفی شده به سیستم(.
همانگونه که در تبلیغات شهری دیده می شود، شهر خوب شهری ساختنی است نه یافتنی و این قاعده دقیقاً در رابطه با روابط صدق میکند، روابط برای شکل گیری و تداوم نیازمند صرف زمان و هزینه و انرژی هستند.
نکته مهم، وجود سختی های موجود در راه رسیدن به اهداف است، که باید به آن ها توجه داشت. همیشه رسیدن به بهترین ها سخت است. خلق بهترین روابط، خلق بهترین درآمد، خلق زندگی شاد و خلق همه ی چیزهای خوب نیازمند طی کردن سختی ها و فراز و نشیب های بسیاریست. هر چیز ارزشمندی سخت بدست میاد به همین دلیل همه نمی توانند چیزهای ارزشمند بدست آورند.
در رابطه با رابطه ها، هم کیفیت رابطه و هم کمیت آن حائز اهمیت است. و برای رسیدن به رابطه ای با کیفیت و کمیت مناسب سه اصل مهم وجود دارد. توجه به وقت و تلاش و تصور.
ستون چهارم: تحقق اهداف
نوشتن اهداف به دو دلیل حائز اهمیت است:
1 - ورود اهداف و خواسته ها به ذهن، که مقدمه ایست برای نوشتن آنها و تعیین آنها
2 - نیرویی در نوشتن هدف وجود داره که باعث تحقق آن می شود.
دلیل اهمیت نوشتن اهداف:
ذهن شناخت آگاهانه ای از آن ها بدست می آورد و این شناخت می تواند آغازی باشد برای خلق باورهایی سازنده برای تغییر در خود و مسیر آینده. به عبارتی نوشتن اهداف همچون دانستن این نکته است که می خواهیم به کجا سفر کنیم. همان گونه که اولین گام در انجام یک سفر تعیین مقصد است، اولین گام برای رسیدن به اهداف تعیین کردن (نوشتن) آنهاست.
اما فلسفه ی اصلی تعیین اهداف چیست؟ فلسفه اصلی آن ساخت شخصیت فرد در طول مسیریست که برای رسیدن به اهدافش تلاش میکند. جمله معروفیست که می گوید: یک میلیارد تومان درآمد داشته باش، اما نه تنها برای اینکه یک میلیارد تومان پول داشته باشی بلکه برای اینکه شخصیتت در این راه ساخته شود
»یک شبه نمیتونی مقصدت رو تغییر بدی اما مسیرت را چرا، تغییر مسیری که مدتی بعد خود به خود موجب تغییر مقصدت می شود. پس همه چیز از تغیر شروع می شود«
تعیین اهداف در سه بازه زمانی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت صورت می گیرد.
برنامه ریزی کن و دنبالش کن. فقط تصمیم بگیر که چه کار می خواهی بکنی و بعدش دست به کار شو.
ستون پنجم: استفاده درست از زمان
خیلی از افراد به دلیل وجود حاشیه های امن فراوانی در زندگیشان، از تغییر کردن می ترسند. زن، بچه، یک شغل بخورونمیر، یک ماشین و خیلی از حاشیه های امن دیگر. اما نکته ای که مهم است این است که کسب موفقیت های بزرگ جز با تغییر امکان پذیر نیست، به همین دلیل باید پیه یکی از دو درد را به تنمان بمالیم، درد انضباط یا درد پشیمانی. فقط فرقش اینه که سنگینی بار انضباط به اندازه ی مثقال و سنگینی بار پشیمانی به اندازه خروار است. روزها خیلی مهم هستند، هر روز که میگذرد از وزن کاسه ی زندگی کاسته و به وزن کاسه ی مرگ افزوده می شود.
در هر روز فرصت های فراوانی وجود دارد اما ما باید از آن فرصتی بهره ببریم که در راستای اهداف کلی ما باشد. اگه ما واسه زندگیمون برنامه ای نداشته باشیم، دیگران واسه زندگیمون برنامه مشخص می کنند. همیشه یکی ارباب میشه یکی نوکر. اگر تو زمان رو هدایت نکنی و ارباب آن نباشی این زمان است که تو رو نوکر خودش می کند.
ستون ششم: هم نشینی با بهترین ها
ما همواره باید سعی کنیم کارهایمان را به بهترین نحو انجام دهیم. همیشه به یاد داشته باش که انجام یک کار، با به نحو احسنت انجام دادن آن کاملاً متفاوته، توجه داشته باش به جمله ی مارتین لوترکینگ.
برای تحقق اهدافت همیشه با بهترین ها نشست و برخواست داشته باش و به این امر توجه داشته باش که شفافیت تصویرسازی ذهنی، رازی اساسی در تحقق اهداف به شمار می رود.
همیشه برای خلق بهترین ها دو راه وجود دارد: یا خود بهترین باشی و یا با بهترین ها نشست و برخواست کنی، چرا که کمال همنشین تأثیری شگرف در نتایج فعالیت های ما دارند.
ما باید انسان های اطرافمان را به سه دسته تقسیم بندی کنیم:
آن های که باید روابطمان را با آنها قطع کنیم؛ آن هایی که باید محدود باشند و آن هایی که باید روابطمان را با آنها افزایش دهیم. در مورد برقراری رابطه های جدید باید به این امر توجه داشته باشیم که زندگی آن قدرها هم که فکرشو میکنی ساده نیست و باید در زمان هایی تصمیم های سخت بگیریم.
سوال مهم: حالا ما چه جوری میتونیم انسان های موفق رو جذب کنیم؟
تنها یک راهکار وجود دارد. برای جذب انسان های جذاب باید جذاب بود. برای جذب انسان های موفق باید موفق بود. پس توجه داشته باش که تنها راه موجود آن است که بر روی خودمان کار کنیم. به جای آنکه وقتمان را بروی دیگران بگذاریم باید آن وقت را به خودمان اختصاص دهیم.
آدم های ناموفقی که دوست دارند موفق شوند نیازمند توجه ویژه ای هستند.
مزایای معاشرت با انسان های موفق:
1 - یادگیری تجارب بسیار با ارزش؛
2 - وصل شدن به شبکه گسترده ای از روابط. دوستان و همکاران آن فرد که به یقین تبدیل می شوند به دوستان و همکاران تو؛
3 - تغیر و شکل دهی نگرش. ما باید بدانیم که دوستان ما نگرش ما را نمی سازند اما در شکل دهی و استحکام آن نقش بسیار ویژه ای دارند.
پس در طول سفر، برای رسیدن به اهدافتان از همسفرانی استفاده کنید که می تواند به شما در تحقق اهدافتان کمک کنند.
سرو کله ی استاد زمانی پیدا می شود که شاگرد آماده باشه.
قوانین مربوط به موفقیت همیشه بوده اند اما عدم آگاهی ما از آنها فرصت ها را از دست ما می گیرند.
مثل بودن قانون جاذبه قبل از نیوتون.
ستون هفتم: یادگیری همیشگی
تحصیلات آکادمیک در یافتن روزی به تو کمک می کند و تحصیلات شخصی در یافتن خوشبختی.
تورو: توده ی مردم همه ی عمر در سکوتی خفقان آور زندگی میکنند و آوازی را که در سینه دارند به گور می برند (بسیاری آرزوهای خود را به خاک می برند).
تحصیلات شخصی مساویست با یادگیری های گوناگون از افراد و اشخاص و اتفاقات گوناگون.
اگر کسی در مسیر اشتباهی حرکت می کند، به انگیزه ای برای تندتر رفتن احتیاج ندارد بلکه به آموزش احتیاج داره تا به مسیر درست برگرده.
یادگیری مقدمه ی ثروته. تمام تغییرات بزرگ با یادگیری آغاز می شود.
یادگیری یعنی ایجاد تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری فرد.
بخش اعظم زندگی پس از تحصیلات رسمی جریان دارد.
راز اصلی موفقیت همان یادگیری دائمی است. چگونه؟ کتاب خواندن، سرمشق و الگو گرفتن از آدم های موفق و سرانجام درس گیری از شکست ها و استفاده از تجربیات خود و دیگران.
مسئله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه، مساله این است که اگه کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه.
اگر دوست دارید به سطح دانش و مهارت یک استاد برسید به سراغ کتاب هایش بروید.
بدون مطالعه هیچ پیشرفتی ممکن نیست
ستون هشتم: همه ی زندگی فروش است
واژه فروش وابسته است به مفهومی به نام تأثیر گذاری. هر کس که بخواهد موفق باشد باید بتواند هنر تأثیر گذاری بر دیگران را بیاموزد. بشر موجودیست اجتماعی و میزان موفقیت او وابسته است به میزان تعامل و همکاری او با دیگران، به همین خاطر باید تأثیرگذار بود.
موفقیت در دستیابی به خواسته ها بستگی دارد به تأثیرگذاری بر دیگران. یک نوزاد زمانی که احساس گرسنگی می کند گریه می کند و با این کارش تأثیر می گذارد تا بتواند به خواسته و نیازش دست یابد. و ما باید برای انجام تک تک امور مربوط به زندگیمان این توانایی را داشته باشیم که بر دیگران تأثیر بگذاریم، به همین خاطر عنوان می شود که همه ی زندگی فروش است و کسی در انجام کارش موفق تر است که از قدرت تأثیرگذاری بیشتری بهره مند باشد.
توماس جفرسون: اشراف سالاری به طور فطری در میان همه ی مردم وجود دارد و اساس دستیابی به آن شرافت و استعداد (و شاید تلاش) است.
به چه معنا؟ به آن معنا که در زمان های گذشته موفقیت به صورت موروثی از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شده اما امروزه فارغ از جنسیت و رنگ و نژاد اگر خواهان موفقیت باشی و برای رسیدن به آن سعی و تلاش کنی مطمئناً موفق خواهی بود.
حال هرقدر شما فردی مستعدتر، باشرافت تر و کوشاتر باشی در تأثیرگذاری موفق تر عمل خواهی نمود.
و فقط یه راه وجود دارد که دیگران فرد را انسان شریف و با استعداد بدانند و آن این است که آن فرد شریف و بااستعداد باشد (خنده).
مهارت های فروش:
1 - شناخت دقیق محصولی که عرضه می کنیم. برای اینکه چیزی را بتوانی عرضه کنی باید آن را داشته باشی. برای عرضه هر چیز باید اول بشناسیش، باورش داشته باشی و احساسش کنی.
2 - صحبت با تعداد زیادی از انسان ها. ده درصد از چهل نفر بیشتر از ده درصد ده نفر است.
3 - داشتن پشتکار و تسلیم نشدن. هیچ گاه در برابر پاسخ «نه» تسلیم نشو.
قانون بچه: نه در دنیای کودکان نقشی ندارد.
وقت تنگ تر از اون چیزیست که فکرش را میکنی.
ستون نهم: رشد مالی تابع رشد فردی است
این ستون مربوطه به پوله. پولی که نمی تونه باعث خوشبختی بشه اما نبودش حتما باعث بدبختی میشه.
پول هیچ گاه امنیت خاطر نمی آورد چرا که ممکن است هر لحظه از دست برود.
مهم میلیونر شدن نیست مهم اینه که برای تبدیل شدن به یه میلیونر باید به چه جور آدمی تبدیل بشی. به همین خاطر است که گفته می شود رشد مالی تابع رشد فردیه. برای اینکه بتونی یک میلیون دلار بدست بیاری باید به انسانی یک میلیونی با باورهای میلیونی تبدیل بشی.
"علاقه به پول تنها حرص بیش از حد را در وجودت می پروراند"
قانون طلایی ثروتمند شدن:
سود گرفتن بهتر از دستمزد گرفتنه.
راهکارش چیست؟ تو باید برای خودت کار کنی و یه کار مستقل راه بندازی. 99 درصد انسان های ثروتمند برای این ثروتمند شدن که برای خودشون کار میکنن و سود می گیرن.
اصول رسیدن به ثروت: تمام وقت روی شغلت کار کن و پاره وقت روی آینده ات.
در کنار شغل اصلیت یه کار جنبی راه بندازی و کم کم توسعه اش بدی. حالا به نظر تو رسیدن به چنین جایی چقد سخته؟ مطمئناً خیلی، چون انجام همه ی کارهای با ارزش سخته، و برای تحلیل سختی های راه و افزایش استقامت درد انضباط و درد پشیمانی را به یاد آور. همیشه به یاد داشته باش که استقلال مالی نیازمند داشتن کاری مستقل و آزاد است. همه زندگی فروشه، و رشد مالی تابع رشد فردیه.
ستون دهم: یک رابطه موثر باعث ایجاد تفاهم می شود
موفقیت به همکاری آدم ها بستگی دارد.
تعریف رابطه: رابطه یعنی تلاش دو یا چند نفر برای رسیدن به تفاهم (توانایی تحمل تفاوت ها). وقتی آن ها به تفاهم برسند و با یکدیگر متحد بشوند، از نیروی خارق العاده ای برخوردار خواهند شد.
متفاوت بودن انسان هاست که ضرورت ایجاد رابطه و تفاهم را در ما خلق می کند.
حال آفت مهلک روابط چیزی جز تلاش برای تحکم گفته ها به فرد مقابل نیست.
رابطه ای مداوم خواهد بود که از معادله ی برنده - برنده تبعیت کند.
رابطه فقط این نیست که چی بگی، بلکه باید بدونی که چه طور و چه وقت اونو به زبون بیاری، و در عین حال میزان پذیرش شنونده را هم در نظر بگیری و در عین حال خود باید شنونده خوبی باشی.
نکته: مهمترین چیز در یک رابطه، شنیدن است. برای اینکه شنونده خوبی باشی باید برای طرف مقابلت شخصیت و احترام قائل باشی.
ستون یازدم: دنیا همیشه به یه رهبر بزرگ نیاز دارد
دلیل شکست خیلی ها بر می گردد به عدم درک صحیح شان از واژه های گوناگون که یکی از آن واژه ها کلمه رهبریست.
رهبر: همه میتوانند در زندگی رهبری بزرگ باشند چون منظور این است که هنر تأثیرگذاری بر دیگران رو خوب بلد باشی. رهبری کردن یعنی کمک به اصلاح افکار،باورها و اعمال دیگران.
راه رهبر شدن: با کار بر روی شخصیت (باورها) و مهارت (تخصص و دانش) آغاز می شوند و موفقیت در این دو رکن عاملی است برای رسیدن به قدرت تأثیرگذاری.
تفاوت یک رهبر با یک مدیر: یک مدیر به مردم کمک می کند خودشون رو آنطور که هستند ببینند اما یک رهبر به مردم کمک می کند خودش را بهتر از آن چیزی که هستند بدانند. یک رهبر به مردم امید می دهد و در رابطه با رسیدن به اهدافشان به آنها کمک میکند. یک رهبر خوب باید بیش از آنکه به فکر کار مردم باشد به فکر زندگی آنها باشد. "اعتماد مهمترین زنجیر رابط، بین رهبر و پیرو است".
رهبران بزرگ بصیر و خوش بین هستند.
ستون دوازدهم: میراثی از خود به یادگار بگذار
بزرگترین شگفتی زندگی این است که به یک چشم بهم زدن میگذرد
تو نمی توانی مدت عمر خود را انتخاب کنی اما می تونی درست زندگی کردن را انتخاب کنی. همیشه سعی کن ثمره ای از خودت به جای بگذاری.
"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد"