در حصاربندی دوران غیبت به مثابه اتاق انتظار است ، که باید از آن دور از اهل باطل ، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بیاید و کار را یکسره کند.
تلاش افراد دور نگه داشتن و مصون نگاه داشتن خود و دیگران ، از اهل باطل است. پیامد آن انتظاری انفعالی به همراه کنار کشیدن از معرکه است .در حالی که دوران غیبت دوران مواجه با موقعیت های سخت و آزمونهای دشوار است که در نتیجه آن بسیاری غربال خواهند شد.
حصار شکنی ، محو کردن مرزهای حق و باطل و در هم آمیختن و عدم تشخیص آنها است.
سلامت در تربیت مهدوی مرزشناسی است. تربیت مهدوی، تربیت برای محیط باز است و مستلزم آن است که افراد توانایی مرز شناسی را کسب کنند و آمادگی مواجهه و رویارویی با اصطکاک فکری و عملی را بیابند.
پیرو مهدوی با تربیت شدن برای زیستن در محیطی باز ، از انتظار انفعالی ظهور به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جریان های فکری دیگر ، انتظاری پویا را نسبت به ظهور آشکار خواهد کرد.
دانش باستان شناختی از منظربحث آثاراز اهمیت خاصی برخوردار است.دانش فوق العاده ای که از نظام های اعتقادی و ارزشی و مرده مدفون ،متروک و مفقود گذشته بسیار پیچیده تر،دشوارتر و سرگیجه آورتر و مناقشه افکن تر و مفقود گذشته و در عین حال سوال انگیز و سوال خیزنر گرفته تا بنیان اقتصاد و فرهنگ را بررسی می نماید.با گام نهادن و راه سپردن در حفره زارها و کوره پیچ های صعب العبور در مناطق مه آلود و سوزان و بارانی با وساطت مدارک و ماده های الکن اوضاع زندگی انسان ها را مورد کند و کاو قرار می دهد.در میدان عمل با کاوش و جراحی محوطه های باستانی حجم فراوانی از آثار و مدارک را به دست می آورند از بقایای سازه ها و واحدهای معماری،آثارگورها و بناهای یادمانی و یادبود،گرفته تا پیکرک های گلی و فلزی مجسمه ها و مهر و مهره ها،تابلت و کنده نگارها و انواع ظروف به راز و رمز زندگی نسل های متوالی طی قرون آگاهی می یابند.تا کنون حجم عظیم و غیر قابل شماری اشیا و آثار کشف شده و پرده از اسرار فراوان برگرفته است.با این اوصاف تخریب و ویران کردن هریک از این ححم سنگین پدیدارها لطمات دهشتناکی بر پیکر و پیکره تاریخ و میراث و فرهنگ انسان وارد می سازد.فراراز دوران استثناء سازی و گرویدن به دوران استثناء ستیزی نتیجه ای جز ویرانی فرهنگ و تاریخ ندارد.تاریخی که متعلق به ما و نسل های فراروی ماست و تاثیرگذار بر موقعیت و مقتضیات و شرایط کنونی همه ما می باشد امروزه در زیر آوار حجم سنگین آثار تاریخی فروخفته است.
چرا به پارسه « تخت جمشید » و «پرسپولیس » می گویند ؟
در دوره هخامنشیان از چند شهر به عنوان مرکز اداری و سیاسی کشور استفاده میشد. از شهرهای بابل و شوش بیشتر در فصل زمستان و از شهر همدان در فصل تابستان استفاده میکردند. افزون بر سه شهر یاد شده، دو شهر پاسارگاد و تختجمشید یا پارسه از مراکز بسیار مهم اداری و حکومتی بودند که از جنبه آیینی، مذهبی، تشریفاتی نیز اهمیتی خاص داشتند چنان که آرامگاه برخی از پادشاهان هخامنشی در این دو شهر اخیر ساخته شد و آثاری از بعضی از آنها باقی است.
نام درست و اصلی مجموعه مشهور به تختجمشید و سکونتگاه واقع در نزدیک آن، «پارسه» بود. این نام از اسم قوم پارس ـ که هخامنشیان رهبری آن را بر عهده داشتند ـ و ایالت یا استانی که بسیاری از آنان در آن اقامت گزیده بودند، یعنی ایالت فارس یا پارس گرفته شده بود،
در سنگ نبشته خشایارشا که بر درگاه ورودی تخت موسوم به «دروازه ملل» و نیز در بعضی لوحههای عیلامی که از محل ساختمان خزانه و باروی تختجمشید به دست آمده، به تختجمشید با عنوان «پارسه» اشاره شده است. یونانیان این شهر را «پرسپولیس » مینامیدند. این نام از طریق آنان به سایر کشورهای اروپایی راه یافت.
پس از ویرانی تختجمشید و از بین رفتن بسیاری از اسناد مدون و سنگ نوشتهها، نام «پارسه» نیز از زبانها افتاد، چنان که بر اساس اسناد و کتیبههای موجود، مجموعه تختجمشید را در دوره ساسانیان «صدستون» مینامیدند. آنان نام صدستون را نه برای تالار صدستون ـ یکی از تالارهای تختجمشید ـ بلکه برای مجموعه تختجمشید یا پارسه به کار میبردند.
مجموعه پارسه را در دوران پس از اسلام تا دوره قاجار «چهل ستون» و «چهل منار» نیز میخواندند، زیرا اسناد مدون کافی از دوره هخامنشی در دسترسشان نبود و خطوط مورد استفاده در دوره هخامنشی را که در برخی سنگنوشتهها دیده میشد، نمیتوانستند بخوانند. در دوران پس از اسلام افزون براینگونه نامها از نام «تختجمشید» یا «قصر جمشید» نیز برای نامیدن شهر پارسه استفاده میکردند زیرا بر اساس برخی آثار مدون و اساطیر ایرانی، شخصی به نام جمشید، یکی از پادشاهان اسطورهای ـ مذهبی دوران اساطیری ایران بود که بر اساس برخی روایات مذهبی و اسطوره ها نزدیک به هزار سال سلطنت کرد و قدرت، شکوه و توانایی فوقالعادهای داشت. به این سبب مردم که از تاریخ بنای «پارسه» و بنیانگذاری آن اطلاعی نداشتند، گمان میکردند که بناهای باعظمت آن، جایگاه و بارگاه جمشید شاه اسطورهای که وجود او را تاریخی و واقعی میدانستند بوده است و به همین دلیل آنجا را «تختجمشید» مینامیدند.
گفتهاند قدیمیترین منبعی که در آن، شهر پارسه به جمشید شاه نسبت داده شده است کتابی به نام «عجایب نامه» متعلق به اواخر قرن ششم هجری است. در این کتاب به پارسه با نام «قصر جمشید» اشاره شده است.
منبع این نوشته :
http://parsguides.persianblog.ir/post/13/