بچه داداشم شیش سالشه
( دقت کنید شیش سال نه شصت سال )
خورده بود زمین
گفتم بیا بوسش کنم خوب شه
برگشته میگه :
" تو زندگی زخمایی هست که فقط یه نفرخاص هست باید بوسشون کنه تا خوب شه "
اینا بچه که نیستن
افعین .... افعی !!!!
من O_o
بچه داداشم ^_^
آیفون تصویری :l
بشینم ترک دوچرخه داداشم
4 فصل بستنی بخورم
بارون زیادی بباره خشکسالی نشه
همیشه غذای خونه بخورم
امروز عشقم دعوتم کته
شهرم تو لیگ برتر تیم داشته باشه
با داداشم برم مغازه پاستیل بخرم
همیشه سبزی تازه سر میز باشه
غافلگیر شم با کارای خوب
دوغ سر سفره باشه
خواهرم معدل الف بشه
راز دست پخت مامانمو کشف کنم
خوراکی های بقیه رو بخورم
تلوزیون خونمون 4 تا کنترل داشته باشه
داداشم دوماد شه
یه هارد 8 ترا بایتی داشته باشم
این مطلب اختصاصی « 98 پست » است و کپی از آن مجاز نیست ( لطفا کپی نکنید )
نفس: خوب 0_o
من : خو عزیز من چرا در مقابل فهمیدن مقاوت میکنی خو دوس ندارم بیام دی :^_^ نفس: کامران تو به من گفتی نفهم ؟؟؟
من : نه به خدا خواستم شوخی کنم
نفس: کامران یعنی تو شوخی شوخی به من گفتی نفهمم ؟؟ حالا شوخیت شده به من بگی نفهم ؟؟؟ (با حالت گودزیلا مانند )کامران میای بریم خونه عموم یا نه ؟؟ اگر دوس نداری بگو ؟؟دوس ندارم مجبورت کنم
من : عزیزم حالا که دوس نداری مجبورم کنی حقیقتش دوس ندارم بیام .
نفس : کامران ؟؟
من : جان دلم ؟؟؟
نفس : پا میشیییییی میایییییییی یا بیاممممممم چکیت کنم ببرمت
من : o_0 هر چی فکر میکنم میبنم دوس دارم بیام نفس : آفرین آفرین موش کوچولوم عاشقتم عجیقم
من : اهوم اهوم اهوم
نفس : کامران داری گریه میکنی ؟؟
من :( با گریه) اشک شوقه ، چقدر دلم واسه عمو تنگ شده بود .
نفس : دوست دارم منتظرم خدافظ کوچولو
بابام و داداشم : o_0 0_o
بابام : پاشو گم شو بیرون موش کوچولوش تا نیومده خونه رو رو سرمون خراب نکرده