این مراسم در مصلی قدیم نسیم شهر با حضور مردم
شریف و همیشه در صحنه نسیم شهر و مسئولین دلسوز
شهرستان و بخش از جمله حضرت حجة الاسلام و المسلمین
حاج آقا محسن زاده امام جمعه محترم بخش بوستان - جناب
آقای دکتر ناجی فرماندار محترم شهرستان بهارستان - جناب
آقای مهندس کریمی بخشدار محترم بخش بوستان- جناب آقای
جانعلی زاده شهردار محترم نسیم شهر- جناب آقای مردانی معاون
اداره ورزش و جوانان شهرستان بهارستان و سرپرست بخش بوستان
اعضای محترم شورای اسلامی نسیم شهرو کلیه مسئولین محترم
با سخنرانی حجة الاسلام و المسلمین حاج آقاسلطانی برگزار گردید.
حضور جناب آقای دکتر نکو نماینده محترم شهرستانهای
بهارستان و رباط کریم در اداره ورزش و جوانان بخش بوستان
نشست صمیمی پیشکسوتان مربیان و قهرمانان رشته کشتی
بخش بوستان با حضور دکتر حاج ابراهیم نکو نماینده محترم مجلس
شورای اسلامی در محل اداره ورزش و جوانان بخش بوستان برگزار گردید.
در این جلسه ابتدا آقای بهروز ملایی ریاست اداره ورزش و جوانان
بخش بوستان ضمن خیر مقدم گویی خدمت میهمانان ، گزارش
عملکرد هیأت کشتی را به حاضرین ارائه نمود و از حمایتهای جناب
آقای عزیزی ریاست محترم هیأت کشتی استان تهران به جهت
همکاری میزبانی در مسابقات کشتی آزاد و فرنگی نوجوانان تهران
تقدیر و تشکر نمود و سپس اعضای هیأت و مربیان نقطه نظرات خود
را در جهت پیشبرد ورزش منطقه بویژه کشتی ارائه دادند و در پایان
جناب آقای دکتر نکو از زحمات جناب آقای دکتر نژادفلاح مدیر کل
محترم ورزش و جوانان استان تهران پیرامون افزایش سرانه ورزشی
در مناطق محروم قدردانی نمودو ضمن رضایتمندی از عملکرد جناب
آقای ملایی و پرسنل محترم اداره ورزش و جوانان بخش بوستان به
مسائل ورزش و جوانان منطقه اشاره کرد و در مورد مسائل عمرانی
و تأمین اعتبار جهت راه اندازی پروژه های نیمه تمام قول مساعد
دادند و از تمام زحمتکشان کشتی و مربیان این رشته قدردانی نمودند.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز / کان سوخته را جان شد و آواز نیامد»
(درس اوّل ادبیات فارسی سوم دبیرستان (ریاضی و تجربی)
قرابت معنایی دارد با :
* مَن عَرَفَ الله کَلَّ لِسانُه: «کسی که خدا را شناخت، زبانش کُند شد و توان سخن گفتن نیافت.»
* نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است / هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی (حزین لاهیجی)
* از نارسیدگی است که صوفی کند خروش / سیلاب چون به بحر رسد می شود خاموش (مخلصی نراقی قمی)
* لاف تقرّب مزن به حضرت جانان / زان که خموشند بندگان مقرّب (فروغی بسطامی)
* از تن دوست در سرای مجاز / جان برون آید و نیاید راز (سنایی)
* کسی را در این بزم ساغر دهند / که داروی بیهوشیش در دهند (بوستان سعدی)
* و گر سالکی محرم راز گشت / ببندد بر وی در بازگشت (بوستان سعدی)
* کسی ره سوی گنج قارون نبرد / و گر برد، ره باز بیرون نبرد (بوستان سعدی)
* هرکه را اسرار حق آموختند / مُهر کردند و دهانش دوختند (مولوی)
* محرم این هوش جز بی هوش نیست / مر زبان را مشتری جز گوش نیست (مولوی)
* «آن که شد هم بی خبر هم بی اثر / از میان جمله او دارد خبر
تا نگردی بی خبر از جسم و جان / کی خبر یابی ز جانان یک زمان» (منطق الطّیر عطار)
* گوشم به راه، تا که خبر می دهد ز دوست / صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم (سعدی)
* با هر که خبر گفتم از اوصاف جمیلش / مشتاق چنان شد که چون من بی خبر افتاد (سعدی)
* عاشقان کشتگان معشوقند / بر نیایید ز کشتگان آواز (سعدی)
* غفلتِ حافظ در این سراچه عجب نیست / هر که به میخانه رفت، بی خبر آید (حافظ)
* در خرابات ز اسرار حقیقت صائب / تا خبر یافتم از بی خبرانم کردند (صائب)
* دم نتوان زد به مجلسی که در آن جا / مُهر خاموشی زدند بر لب قایل
* مُهر خموشم به دهن چون صدف زدند / تا یافتم ز گوهر اسرار آگهی