خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

من می‌روم؛ او نمی‌گذارد

مــن اینجا را دوست دارم؛ به چند دلیل: یکی اینکه اینجا با «کلمه» با شما صحبت می‌کنم. در واقع، اینجا واسطه بین من و شما، الزاما «کلمه» است. کافه چای کوفسکی، فوتوبلاگ نیست. فیس‌بوک نیست، توئیتر نیست، یک صفحه ساده است -‌مثلا شکل یک فایل Word-‌ برای آنکه چیزکی بنویسم و شما آن را بخوانید. در واقع اینجا، «خواندن» است که اصالت دارد، نه «دیدن».
دوم اینکه اینجا را به خون جگر سر پا نگه داشته‌ام. بسیاری شده که حوصله نوشتن نداشته‌ام، انگیزه نداشته‌ام، اصلا دل و دماغی نبوده که بخواهم چیزی بنویسم و دست آخر، کسی کامنت گذاشته که: «آپدیت نمی‌کنید؟» در چنین شرایطی، کوشیده‌ام بر فراخناکی روحم فائق آیم. غالبا دست برده‌ام به کیبورد و چیزکی -‌ولو کوتاه- نوشته‌ام و گذاشته‌ام‌اش روی این صفحه.
دیگر آنکه اینجا را افرادی می‌خوانند که دوست‌شان دارم. دوستانی دیده و نادیده دارم که پیگیر مطالب این صفحه‌اند و آن را در فیدریدرهاشان وارد کرده‌اند و گاهی وقت‌ها، در شبکه‌های اجتماعی‌شان، به مطالب اینجا لینک می‌دهند. دوستانی که گاهی وقت‌ها، بی‌رحمانه شلاق نقد آخته می‌کنند و گاهی وقت‌ها به لطف، این صفحه و نویسنده‌اش را می‌نوازند. دست هر دو گروه را می‌بوسم.
پس، اینجا باید به همین شکل باقی بماند؛ اقلا برای من. می‌کوشم که همچنان سرپا نگاه دارمش و گاهی، خرده‌یادداشتی بنویسم و بگذارمش اینجا. جدای از این صفحه، گاهی وقتها در اینستاگرام هم عکسی می‌گذارم. عکس‌هایی که همچنان در زمان انتشار، پیوندش را با «کلمه» حفظ می‌کند. آنجا، هیچ ارتباطی به اینجا ندارد، گرچه نقاط مشترکی دارند هر دو -از جمله اینکه هر دو را من به روز میکنم- اما در هر دوی این صفحات، عناصر منحصر به فردی وجود دارد: یکی با «کلمه» می‌کوشد مخاطب داشته باشد و از عکس هم به ضرورت بهره می‌گیرد، دیگری با «عکس» سخن می‌گوید و از کلمه، به ضرورت استفاده می‌کند. توضیح اضافه بس است؛ می‌توانید اینستاگرام من را، در این آدرس ببینید:

http://instagram.com/ehsanbehsetan

از خدا حیاء نمیکنیم

رومان : گویند نام ملکی است . مرحوم مجلسی در بحارالانوار در حوال ملائکه گوید : من در احادیث شیعه بملکی به این نام بر نخورده ام جز در دعائی که بحضرت سجاد ( ع ) منسوب است ، ولی در اخبار اهل سنت در حدیثی از عبد الله بن سلام
آمده که گفت : از پیغمبر ( ص ) پرسیدم اولین ملک که پیش از منکر و نکیر بر میت وارد میشود کدام است ؟ فرمود : ملکی است بنام رومان ، کنار میت می نشیند و بوی میگوید :
همه اعمال خویش را از نیک و بد بنویس . وی گوید : با چه ابزاری بنویسم ؟ گوید : با انگشت و آب دهانت . 
میت گوید : بر چه بنویسم ؟ ملک قطعه ای از کفنش پاره
کند و گوید بر این بنویس . پس وی بنوشتن بپردازد
و چون بگناهی برسد از شرم دست باز دارد ،
ملک بوی گوید : آنروز تو از خدا شرم نکردی و مرتکب این عمل شدی اکنون از من حیا میکنی ?
پس تمام اعمال خویش را بنویسد ، آن ملک بوی گوید : اکنون با ناخن خود آن را مهر کن . سپس آن را بگردنش آویزد و تا قیامت آویز گردنش باشد.

دفتر سیاه

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خا
نم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو تمییز بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...:::(((

از شرایط اقتصادی کشور چه خبر؟

دوستان عزیزم سلام

خیلی وقته ننوشتم به همین خاطر تصمیم گرفتم با این پست اون خیلی وقت رو تلافی کنم. اول بزارین کمی در مورد مطالب رمزدار بگم که خیلی از دوستان به هر طریق ممکن این رفتارم رو غیرحرفه‌ای دونسته بودن، ولی توضیح داره! این مطالب رمزدار همش در مورد سرمایه‌گذاری بود و فقط میتونستم اینا رو در اختیار کسانی بزارم که امکان ارتباط باهاشون رو داشتم و هر وقت میخواستم میتونستم بهشون بگم چیکار بکنن. اگه این مطالب در اختیار همه بود و اونا با این مطالب اقدام به سرمایه‌گذاری میکردن و من نمیتونستم به همشون بگم کی نقد بشن یا از بازار خارج بشن، سودشون میتونست تبدیل به ضرر بشه، واسه همین مطالب رمزدار بودن!

در مورد مطلب جام جهانی نظرات زیادی بود که تاییدشون کردم و قضاوت رو میزارم به عهده خوانندگان وبلاگ، در ضمن باید خدمت نظر دهندگان محترم عرض کنم که من بچه نیستم که مطالب هیجانی بنویسم و در زمینه سیستم و تفکر سیستمی  و دیدن آنها در زندگی چیزایی میدونم و وقتی ادعایی میکنم حتما حرفایی هم برای گفتن دارم، ولی به همین اندازه بسنده کرده و ترجیح میدم این مطلب رو در حد یک اعتراض باقی بزارم و بیخیال بقیه‌اش بشم. کی‌روش هم میدونم چطور انسانیه! حالا بریم سراغ چیزایی که دلم میخواد در این پست براتون بنویسم.

درست پانزده ماه پیش یعنی مهر ماه نود و دو یک ایمیل به سایت ریاست جمهوری فرستادم و در اون ایمیل مفصل، توضیح دادم: رئیس جمهور عزیز

دودلـــم اول خط نام خـــدا بنــویسم

یا که رندی کنم و اسم تو را بنویسم

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود

با کدامین قلــــم امروز دوتـــا بنویســم

ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنی است

بخدا خـــود تـــو بگــــو نـــــام کـــــــــــه را بنویسـم

صاحب قبله و قبله دو عزیـزند ولــــــی

خوشتر آنست من از قبله نما بنویسم

آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد

باز غـــم نامــه بـــه بیگانه چرا بنویسم

تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین

قصــــــــه درد بــــــه امّیــد دوا بنویســـــم

قلمم جوهرش از جوش و جراحت جاری است

پست باشـــــم کـــــه پَی نان و نـــوا بنویســم

بارها قصـــد خطر کردم و گفتــــی ننویس

پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم

بعد یک عمر ببین دست و دلم می لرزد

کـــه من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم

من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار

این دو را بــــاز همینطور جـدا بنویســـم

شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست

بـاز حتـــــی اگــــر از سوگ و عــــزا بنویســم

با تـــو از حرکت دستــــم برکت مـــــــی بارد

فرق هم نیست چه نفرین ، چه دعا بنویسم

از نگاهت، به رویم، پنجره ای را بگشای

تا در آن منظـره ی روح گشــــــا بنویسم

تیغ و تشباد هم از ریشه نخواهد خشکاند

غزلـــــی را کـــه در آن حال و هوا بنویسم

عشق آن روز که این لوح و قلم دستم داد

گفت هـــر شب غزل چَشم شما بنویسم

 

خلیل ذکاوت