«حضور نیروهای حزبالله لبنان در تهران برای برخورد با اغتشاشات خیابانی»، خبری بود که از روزهای آغاز فتنه 88 بارها و بارها در شبکههای ماهوارهای و مجازی به آن اشاره شد. تبلیغی که البته یک پیوست نهایی داشت و آن هم زمیهسازی برای این شعار که «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران»!
البته استناد ضدانقلاب و افزادی چون امیرفرشاد ابراهیمی برای اثبات ادعای خود، تصاویری از دو جوان حزباللهی در جریان مقابله با اغتشاشات بود که آنها را از فرماندهان اصلی حزبالله لبنان در تهران و برادر شهید استشهادی «منیف اشمر» در تهران و خصوصا در جریان مقابله با اغتشاشات 88 ، برخورد با مرکز فتنه قیطریه و مقابله با حرمت شکنان روز عاشورا معرفی کرده بودند.
اما شب گذشته خبر آمد که همان برادر منیف اشمر و یکی از فرماندهان ارشد ادعایی حزب الله لبنان در تهران!کرمانشاهی بوده و بر خلاف برادرش، اسم و فامیلش مهدی نوروزی بوده و پس از گذشت 5 سال از فتنه 88 برای مقابله با داعش سر از شهر سامرا و جوار حرمین عسگریین علیمها السلام در آورده و همانجا هم در مقابله با داعش به شهادت رسیده است
قطعا شهید مهدی نوروزی، جوان شجاع کرمانشاهی، برادر منیف اشمر لبنانی بود، همانطور که برادر بچههای سرایای خراسانی و جناح العسکری بدر عراق و آنچنان که برادر بچههای پایگاه بسیج شهید تیمورینیا کرمانشاه، و بچههای هیات مجانینالحسین(ع) تهران و همانگونه که برادر شهید مهدی تقوی در خوزستان.
مگر منیف اشمر چگونه میاندیشید؟! منیف اشمر هم برای اعتقاداتش مرزی قائل نبود. مرزش اعتقاداتش بود و برای حفظ اعتقاداتش جانش را گرو گذاشته بود. همان کاری که مهدی نوروزی کرد.
چرا شهید نوروزی باید در کشوری دیگر و کیلومترها دورتر از کرمانشاه، شهر زادگاهش شهید شود!؟ این سوال مهم است و هرچقدر به آن پاسخ دهیم باز هم کم است.
حال که خون شهید نوروزی ریخته است، خیلی راحتتر میتوان این ادعا را اثبات کرد که مجاهدت او برای اعتقاداتش بوده است و نه هیچ چیز دیگر. این اعتقادات آنقدری برایش مهم بوده است که جانش را کف دستش بگیرد و در لانه فتنه قیطریه به دل داعشهای ایرانی بزند یا یک تنه جلوی داعشهای یزیدی روز عاشورای سال 88 تهران روی پل حافظ جانفشانی کند و یا به عراق و سامرا برود و مقابل داعش عراقی بایستد.
برای نوروزی، داعش داعش است. ایرانی و عراقی و اروپایی نمی شناسد. باید مقابلش ایستاد، چون آمده است تا مرزهای استراتژیک انقلاب اسلامی را جابجا کند و به ایران و منافع استراتژیکش تجاوز کند.
برای شهید نوروزی داعش، داعش است. ایرانی و عراقی و اروپایی نمیشناسد. باید مقابلش ایستاد. یک روز مغازهها را در خیابانهای تهران آتش میزند، عابرین را برهنه میکند و با سنگ و چوب و آهن بر سر و صورتشان میزند، و یک روز در بیابانهای عراق سر از بدن مخالفانش جدا میکند، پای این سر بریدن هلهله میکند و بعد هم از آن فیلم میگیرد و در دنیا منتشر میکند. یک روز در خیابانهای تهران، به عزاداران روز عاشورای سیدالشهداء علیهالسلام حمله میکند و تکیه و هیاتهایشان را به آتش میکشد و یک روز در عراق و کربلا، به زائرین سیدالشهداء علیهالسلام حمله میکند و خود را در میان آنها منفجر میکند تا عزاداری را کم رونق کرده باشد.
شهید مهدی نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد، وطنی باشد یا غیروطنی.
شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید تا اثبات کند که برای او امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماهها همسر و فرزند یکسالهاش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند، بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و شهید بشود. امنیت مردمش آنقدری مهم هست که نتواند آتش سوزاندن دشمنان این مردم در وسط خیابانهای تهران 88 را تحمل کند و برای خواباندان غائله، به دل خطر بزند.
شهید نوروزی آنقدری شجاع بود که در میان همرزمانش لقب «شیر سامرا» را به خود گرفته بود. همچنان که آنقدری شجاع بود که یک تنه به دل لانه فتنه در قیطریه بزند و چشم فتنه را کور کند و ضربهاش آنقدر کاری باشد که تا سالها عکسش را دست به دست کنند و برای سرش جایزه بگذارند
پرونده سازی ضدانقلاب برای شهید نوروزی
داعشهای ایرانی و عراقی و اروپایی برای سر شهید مهدی نوروزی جایزه گذاشته بودند و او هم کم نگذاشت و سرش را برای آرمانش داد. شهید نوروزی، صداقتش را در دفاع از آرمان و امنیت مردمش، با خون ریختهاش شهادت داد، حالا باید سالها بگذرد تا فرزند یکسالهاش بزرگ شود بداند که پدرش چه شیردلی بوده و بزدلانی چون امیرفرشاد ابراهیمی و نوریزاده، علیه پدرش چه دروغهایی که ننوشتهاند
فاتح لانه فتنه قیطریه، دلاور عاشورای 88 و شیر سامرا در نبرد با داعش به شهادت رسید/ مهدی نوروزی؛ شهیدی که داعشهای ایرانی و عراقی برای سرش جایزه گذاشتند
«حضور نیروهای حزبالله لبنان در تهران برای برخورد با اغتشاشات خیابانی»، خبری بود که از روزهای آغاز فتنه 88 بارها و بارها در شبکههای ماهوارهای و مجازی به آن اشاره شد. تبلیغی که البته یک پیوست نهایی داشت و آن هم زمیهسازی برای این شعار که «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران»!
البته استناد ضدانقلاب و افزادی چون امیرفرشاد ابراهیمی برای اثبات ادعای خود، تصاویری از دو جوان حزباللهی در جریان مقابله با اغتشاشات بود که آنها را از فرماندهان اصلی حزبالله لبنان در تهران و برادر شهید استشهادی «منیف اشمر» در تهران و خصوصا در جریان مقابله با اغتشاشات 88 ، برخورد با مرکز فتنه قیطریه و مقابله با حرمت شکنان روز عاشورا معرفی کرده بودند.
اما شب گذشته خبر آمد که همان برادر منیف اشمر و یکی از فرماندهان ارشد ادعایی حزب الله لبنان در تهران!کرمانشاهی بوده و بر خلاف برادرش، اسم و فامیلش مهدی نوروزی بوده و پس از گذشت 5 سال از فتنه 88 برای مقابله با داعش سر از شهر سامرا و جوار حرمین عسگریین علیمها السلام در آورده و همانجا هم در مقابله با داعش به شهادت رسیده است.
قطعا شهید مهدی نوروزی، جوان شجاع کرمانشاهی، برادر منیف اشمر لبنانی بود، همانطور که برادر بچههای سرایای خراسانی و جناح العسکری بدر عراق و آنچنان که برادر بچههای پایگاه بسیج شهید تیمورینیا کرمانشاه، و بچههای هیات مجانینالحسین(ع) تهران و همانگونه که برادر شهید مهدی تقوی در خوزستان.
مگر منیف اشمر چگونه میاندیشید؟! منیف اشمر هم برای اعتقاداتش مرزی قائل نبود. مرزش اعتقاداتش بود و برای حفظ اعتقاداتش جانش را گرو گذاشته بود. همان کاری که مهدی نوروزی کرد.
چرا شهید نوروزی باید در کشوری دیگر و کیلومترها دورتر از کرمانشاه، شهر زادگاهش شهید شود!؟ این سوال مهم است و هرچقدر به آن پاسخ دهیم باز هم کم است.
حال که خون شهید نوروزی ریخته است، خیلی راحتتر میتوان این ادعا را اثبات کرد که مجاهدت او برای اعتقاداتش بوده است و نه هیچ چیز دیگر. این اعتقادات آنقدری برایش مهم بوده است که جانش را کف دستش بگیرد و در لانه فتنه قیطریه به دل داعشهای ایرانی بزند یا یک تنه جلوی داعشهای یزیدی روز عاشورای سال 88 تهران روی پل حافظ جانفشانی کند و یا به عراق و سامرا برود و مقابل داعش عراقی بایستد.
برای نوروزی، داعش داعش است. ایرانی و عراقی و اروپایی نمی شناسد. باید مقابلش ایستاد، چون آمده است تا مرزهای استراتژیک انقلاب اسلامی را جابجا کند و به ایران و منافع استراتژیکش تجاوز کند.
برای شهید نوروزی داعش، داعش است. ایرانی و عراقی و اروپایی نمیشناسد. باید مقابلش ایستاد. یک روز مغازهها را در خیابانهای تهران آتش میزند، عابرین را برهنه میکند و با سنگ و چوب و آهن بر سر و صورتشان میزند، و یک روز در بیابانهای عراق سر از بدن مخالفانش جدا میکند، پای این سر بریدن هلهله میکند و بعد هم از آن فیلم میگیرد و در دنیا منتشر میکند. یک روز در خیابانهای تهران، به عزاداران روز عاشورای سیدالشهداء علیهالسلام حمله میکند و تکیه و هیاتهایشان را به آتش میکشد و یک روز در عراق و کربلا، به زائرین سیدالشهداء علیهالسلام حمله میکند و خود را در میان آنها منفجر میکند تا عزاداری را کم رونق کرده باشد.
شهید مهدی نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد، وطنی باشد یا غیروطنی.
شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید تا اثبات کند که برای او امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماهها همسر و فرزند یکسالهاش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند، بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و شهید بشود. امنیت مردمش آنقدری مهم هست که نتواند آتش سوزاندن دشمنان این مردم در وسط خیابانهای تهران 88 را تحمل کند و برای خواباندان غائله، به دل خطر بزند.
شهید نوروزی آنقدری شجاع بود که در میان همرزمانش لقب «شیر سامرا» را به خود گرفته بود. همچنان که آنقدری شجاع بود که یک تنه به دل لانه فتنه در قیطریه بزند و چشم فتنه را کور کند و ضربهاش آنقدر کاری باشد که تا سالها عکسش را دست به دست کنند و برای سرش جایزه بگذارند.
پرونده سازی ضدانقلاب برای شهید نوروزی
داعشهای ایرانی و عراقی و اروپایی برای سر شهید مهدی نوروزی جایزه گذاشته بودند و او هم کم نگذاشت و سرش را برای آرمانش داد. شهید نوروزی، صداقتش را در دفاع از آرمان و امنیت مردمش، با خون ریختهاش شهادت داد، حالا باید سالها بگذرد تا فرزند یکسالهاش بزرگ شود بداند که پدرش چه شیردلی بوده و بزدلانی چون امیرفرشاد ابراهیمی و نوریزاده، علیه پدرش چه دروغهایی که ننوشتهاند.
تصاویر تشییع پیکر شهید نوروزی در حرم سیدالشهداء علیه السلام
دوویچهوله در گزارشی درباره تحولات خاندان سلطنتی عربستان مینویسد: «اخیرا ناظران منطقه خلیج فارس گوشهایشان را برای شنیدن ادامه این خبر تیز کردند: ملک عبدالله پادشاه عربستان روز چهارشنبه به منظور معالجه بیماری ذات الریه در بیمارستانی در شهر ریاض پایتخت این کشور پذیرش شده است. مساله سلامت این پادشاه پا به سن گذاشته عربستان که در این کشور از قدرت مطلق برخوردار است اهمیت زیادی نه فقط برای خود عربستان بلکه برای دیگر کشورهای جهان دارد. موقعیت عربستان به عنوان بزرگترین صادرکننده نفت جهان و نقش این کشور در منازعات قدرت منطقهای به معنی آن است که وضعیت ملک عبدالله از نزدیک در دیگر نقاط جهان پیگیری میشود. با این حال بیماری ملک عبدالله برای خاندان سلطنتی عربستان مسالهای مناقشهبرانگیز به همراه دارد. این مساله احتمال تغییر نسل در حکومت است. از زمان مرگ ملک عبدالعزیز، بنیان گذار کشور عربستان در سال 1953 همواره برادر پادشاه به منظور جانشینی او بر بزرگترین پسرش ارجحیت داشته است و تا زمانی که برادر پادشاه بتواند و بخواهد حکومت را در دست گیرد او ارجحیت خواهد داشت. در حال حاضر سن دقیق ملک عبدالله مشخص نشده است اما گمان برده میشود که او نزدیک به 90 سال سن داشته باشد. دو برادر وی یعنی شاهزاده سلمان و شاهزاده مقرن که به عنوان جانشینان او تعیین شدهاند خودشان حدودا 80 و 70 سال سن دارند. خاندان سلطنتی عربستان صدها عضو و چندین شاخه دارد. ملک عبدالله در سال 2005 رسما تاج و تخت را از برادر ناتنیاش ملک فهد به ارث برد. با این حال ملک عبدالله پیش از مرگ ملک فهد به دلیل بیماری شدید او سالهای متوالی و از زمان دهه 1990 به عنوان رهبر غیررسمی عربستان به حساب میآمد. ملک فهد و ملک عبدالله تنها دو پسر از مجموع بیش از 40 پسری هستند که ملک عبدالعزیز از زنان متفاوت داشت. بسیاری از این پسران نظیر سلطان و نایف که ابتدا به عنوان جانشینان عبدالله تعیین شده بودند جان خود را از دست دادهاند. اکنون مدتی است که نوههای بنیانگذار عربستان امید دارند که بتوانند تاج و تخت را به دست آورند. برخی از این نوهها حتی از برخی از پسران کوچکتر ملک عبدالعزیز مسنترند. تا به حال سابقه نداشته که تاج و تخت عربستان به یک نسل پایینتر به ارث برسد. خاندان سلطنتی آل سعود در حال حاضر بر سر این مساله دچار اختلاف است. چند باری نیز بر سر به دست آوردن قدرت نزاع پیش آمده است. چندین گروه تلاش کردهاند تا منافع خود را به پیش ببرند از جمله گروه معروف به "هفت سدیری". این گروه متشکل از هفت برادر شامل ملک فهد، سلطان و نایف است که همگی از یک مادر بوده و تا پیش از مرگ مادرشان از نفوذ ویژهای برخوردار بودند. در سال 2007 ملک عبدالله یک کمیسیون جانشینی تشکیل داد تا تصمیم بگیرد چه کسی در صورت مرگ پادشاه و ولیعهد یا بیماری آنها به تاج و تخت برسد. با این حال مشخص نیست که آیا این تصمیم سیاسی نیز به سرنوشت بسیاری از تصمیمهای سیاسی دیگر در حکومت محافظهکار عربستان دچار نشود و این کمیسیون نیز بتواند به طور عملی ایفای نقش کند. از سوی دیگر در عربستان بحث زیادی بر سر حقوق زنان و دیگر مسائل به وجود آمده است. سرعت اصلاحات در عربستان به عنوان بزرگترین کشور منطقه خلیج فارس مشخصا کنُد بوده است. بسیاری از این اصلاحات طی سالیان متوالی پیشرفت چندانی به دست نیاوردهاند اما این تنها بخشی از مشکل است. از سوی دیگر لزوم به دست آمدن اتفاق نظر نیز به نوبه خود این فرآیند را آهستهتر میکند. ممکن است عربستان یک حکومت سلطنتی مطلق باشد اما این به معنی آن است که هنگامی که مهمترین تصمیمها گرفته میشوند باید پای خاندان سلطنتی در میان بوده و اکثر شاهزادهها توافق داشته باشند. رسیدن به این توافق در خاندان سلطنتی که متشکل از صدها عضو و چندین شاخه است هرچه بیشتر دشوار میشود. هنوز مشخص نیست که کدامیک از نوههای ملک عبدالعزیز نخستین کسی خواهد بود که به تاج و تخت میرسد. رهبران سیاسی عربستان در حال پیرتر شدن هستند در حالیکه این کشور یکی از کشورهای نسبتا جوان جهان است و دوسوم از جمعیت عربستان 25 ساله و یا کمتر از آن سن دارند. عربستان در جریان تحولات موسوم به بهار عربی سکوت در پیش گرفت. حکومت سلطنتی عربستان به لطف ثروت عظیم نفت این کشور توانست رفاه مردم را تضمین کند. با این حال تنشهایی در داخل این جامعه وجود دارد که قابل چشمپوشی نیستند از جمله تنشهای مذهبی، تنشهای مربوط به حقوق زنان و مشارکت سیاسی. بسیاری از این مشکلات از مدتی پیش در شبکههای اجتماعی به ویژه توسط نسل جوان عربستان مورد بحث قرارداشتهاند.