شاهیـن دلیـوند
یادمه مرتضی بیمارستان نیکان بودیه شب من و مصطفی داشتیم میرفتیم سمت بیمارستان داشت میخندیدیهو زد زیر گریه جوری که همه صورتش خیس شده بود از اشک تنش داشت میلرزید اشک میریخت اون روزا حتی نمیدونست مرتضی سرطان داره بهش نگفته بودیم میگفت میترسم داداشم یه چیزیش بشه مصطفی تو این یک سال کاملا زندگیشو اختصاص داده بود به مرتضی صبح و شب میریخت تو خودش و میخندید همیشه تو تمام ایده هایی که داشتم کنار من بودو کلی حرف که مونده تو دلم و نمیتونم بگم چی گذشت بهش برادر بودن سخته اونم برادر بزرگتربه نظرم خیلی بی انصافیه جز تسکین بهش چیزی بگه کسیکاش یکم خودمونو جاش بزاریم سو استفاده؟مصطفی؟محاله هیچوقت مصطفی جز رفیق داداش بزرگ همه ی ما بوددمت گرم که هر کاری تونستی واسه مرتضی کردی دلت دریاس مصطفی خدا بهت صبر بده من تنهاییاتو دیدم گریه های بی هواتو دیدم تو یادگار مرتضی هستی بمون واسمون ما خونواده خاص دوستت داریم تا ابد
مصطفی پاشایی:
حالا باید بگویی؛ "اینروزا سخت تر از اونه که باور کنی مگه میشه با یه خاطره سر کنی ؟" اما سخت برای من ،برای بابا و مامان و برای "خانواده خاص "یعنی همه دوستداران واقعی تو در سراسر دنیا. عاشقتم داداش کوچولوی مهربونم - می دانم که میبینی عده معدودی فرصت طلب و تنگ نظر به طرفدارانت ،به خانواده ات حرفهایی می زنند که در زمان بودنت به تو هم می گفتند ، اینها همانهایی هستند که در زمان بودنت بیماریت را ادعای دروغ جار می زدند -اینها همانهایی هستند که بارها با پیامک هایی که موضوعش فوت تو بود آزارمان می دادند - اینها احتمالا یا عزیزی در زندگی ندارند یا از دست دادن برادر و فرزند نمی دانند چیست - باز هم سکوت کن - سکوت - من هم سکوت تو را ادامه خواهم داد - چون سکوت بهترین پاسخ برای شایعه سازان است .. چون زمان بهترین اثبات برای حقیقت وجودی تو و اثبات وسعت نظر و دل بزرگ تو بود .ارادتمند شما مصطفی پاشایی .دوستان عزیزم خدا حافظ
لطفا این متن روتاآخربخونید:
محمودگل محمدی:
خدایـــــا ... مدعیان رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراهند ...
عده ای تا مرز منفعت ...
عده ای تا مرز مال ...
عده ای تا مرز جان ...
عده ای تا مرز آبرو ...
و همگان تا مرز این جهان ... تنها تویی که همواره می مانی ... !
رهـــــایم نـکن . . .
هییی وقتی این عکس و میبینم و یادم میاد بغیر از مهدی کرد من عباس باران و مهدی طیبی تنها کسی که تو دوران مریضش ولش نکرد بره آخری بیاد تو بیمارستان عکس بندازه و هو خودش بندازه سر زبون ها این مصطفی بود داداشش کوچلوش رو حمایت میکرد ولی امروز داره داغ کسی تو دل کوچیکش حمل میکنه ده تا خانواده خاص نمیتونن بکشنش اخه هرچی باشه میگن داغ برادر و فقط برادر مرده میدونه اگر مصطفی تا دیروز مسولیتی نداشت زیاد خودش قاطی کاره مرتضی نمیکرد از ادب و معرفتش بوده با شناختی که دارم ولی چیشده که امروز یکسری ها به اسم خانواده خاص بهش توهین میکنن اگر امروز اون پیج دستش چون کسی بهتر از اون لیاقت نگهداری یادگار برادرش رو نداره سو استفاده نمیکنه اگر اهنگ خوند و داره راه برادرش ادامه میده چون خواسته داداشش بود که نتونست کمکش کنه و حمایتش کنه آرزوی خواننده شدن برادرش رو با خودش به بهشت برد حالا حمایت نمیکنید زخم زبون چرا میزنید اینم با حرف های که باهم میزدن یادمه که مرتضی دوست داشت یروز باهم کنسرت مشترک بزارن و برا طرفدارهاشون بترکونن مهدی کرد هم تمام کارها رو هماهنگ و برنامه ریزی کرده بود با رفتن مرتضی همه غافلگیر شدیم طرف باباش کفاشه بعد مرگش به عشق باباش راه باباش ادامه میده اینکه زنده نگهداشتن و اجرای خواسته مرتضی بعد فوتش کاره بعدی نیست و درباره مستند هم کوتاه بگم کامل ترین و جامعه ترین مستندهم اونی که جناب شاهین صمد پور کارگردانش هست و در حال ظبط اون هستیم
درباره مستند هم کوتاه بگم کامل ترین و جامعه ترین مستندهم اونی که جناب شاهین صمد پور کارگردانش هست و در حال ضبط اون هستیم هرکی هم میخواد هر مستندی رو که تو شرایطی که داغدار بودیم مصاحبه جزی داشتن و الان به اسم رایگان ولی با قیمت زیاد به یک برنامه بفروشن و بنفع جیبشون باشن بدونن که ما میدونیم و کار خودمون رو میکنیم خانواده خاص وملت عزیز هم اجباری روشن نیست کدوم مستندو بگیرن ولی مستندی که ما پیشنهاد کردیم با هدف و برنامه ریزی شدست که درآمد حاصل از اون جهت کار خیر و هدیه به روح مرتضی عزیز و تمام کسانی که بر اثر بیماری سرطان از بینمون رفتن ولی جاشون سبزه هدیه میشه و حق انتخاب با ملت و طرفدارهای عزیزه از طرف دارها و مردم عزیز خواهش میکنم با حمایت هاتون تسلی برای خانواده پاشایی باشید و مشوق مصطفی عزیز که بتونه به اونجای که مرتضی عزیز دوست داشت برادرشو ببین برسه و اینم بدونید هیچکس مرتضی عزیز نخواهد شد مصطفی پاشایی فقط همه تلاش و کوشش و میکنه تا خواسته هاو آرزو های اخر برادر کوچلوش رو جامعه عمل بپوشونه پ.ن کپی برای همه آزاد جهت دونستن همه که یه خانواده همیشه و هرشرایطی درکنار هم و متحد، هستن از جناب مهدی کرد هم تقاضا میکنم همنطور که مرتضی عزیز رو حمایت کرد مصطفی رو حمایت کنه و با گذاشتن این پست حمایت هامو از برادر عزیزم مصطفی علام میکنم و امیدوارم در رسیدن به اهدافش محکم و استوار باشه خانواده بافهم و معرفت خاص هم همجوره پشتشن
سلام علیکم خوش آمدید آقا جان بفرمائید قدم بر چشم نوکرتان گذاشته اید ، حضرت امام رضا علیه السلام با لبخند و ملاطفت پاسخ سلام مرد حمّامی را دادند و فرمودند حال شما چطور است برادر؟ مرد حمّامی که انتظار چنین برخورد گرمی را از آقا نداشت خواست به پای آقا بیفتد ولی آقا دست مبارکشان را زیر چانه او قرار دادند و فرمودند برخیز برادر معصیّت دارد هیچ مومنی جز در برابر خداوند بر خاک نمی افتد ، شاگرد حمّامی جلو آمد و خواست رخت و لباس آقا را از دستشان بگیرد و بنا بر وظیفه اش به ایشان در حمّام کردن کمک کند ولی مرد حمّامی به او گفت شما به دیگران برس من خود در خدمت حضرت آقا هستم ، مرد حمّامی هر چه در توان داشت در خدمت به حضرت علیه السلام کوتاهی نکرد از بهترین شوینده هایش برای ایشان استفاده کرد و بسیار در کشیدن کیسه و لیف به بدن مبارک آقا رعایت نمود و چنان کارش را با دقّت انجام می داد که گویی یک قطعه چینی بسیار شکننده و ظریف را در دستانش گرفته و می ترسد که از دستش بیفتد ، هر از گاهی خیلی سریع و مودبانه بدن مطهر حضرت آقا را می بوئید و می بوسید و عمدا" نیز کمی استحمام را طولانی کرد تا مدّت بیشتری در خدمت حضرت آقا باشد ، حضرت آقا به او فرمودند برادر چند وقت است که در نیشابور زندگی می کنی؟ مرد حمّامی پاسخ داد آقا جان نوکرتان در همین شهر متولد شده است و پدر در پدر از شیعیان و نوکران شما و اجداد بزرگوارتان بوده ایم ، حضرت از اوضاع خانواده مرد حمّامی سوال کردند ، مرد حمّامی پاسخ داد آقا جان نوکرتان عائله مند است شش سر نان خور دارم این حمّام هم اجاره ایی است چرخ زندگی ام بزحمت می چرخد ، حضرت آقا استحمامشان تمام شد و مرد حمّامی در پوشیدن لباس به حضرت آقا کمک کرد و تعظیم و تکریم بسیار نمود ، موقع رفتن حضرت آقا از کف حمّام تکّه سنگ پایی به قدر یک مشت را برداشتند و در کف دست مرد حمّامی قرار دادند ، مرد حمّامی دست حضرت آقا را بوسید و آن سنگ را گرفت و نگاه کرد و دید پاره ایی طلای ناب است ، خود را به پای حضرت آقا انداخت و باز هم حضرت آقا او را بلند کردند و فرمودند برادر مگر من به تو نگفتم این کار معصیّت است؟ حمّامی که به پهنای صورتش اشک می ریخت گفت آقا جانم نوکرت به قربانت برود دستتان درد نکند ممنونم ولی من طلب عطای دیگری دارم ، حضرت آقا فرمودند بگو ، مرد حمّامی گفت آقا جانم می خواهم در وقت مرگ در کنارم باشید و به ملک الموت سفارشم را بکنید که بر من سخت نگیرد ، حضرت آقا فرمودند این طلا را بگیر و صرف اموراتت کن آن درخواستت را هم انشاالله انجام خواهم داد...(یکسال بعد) هیهات هیهات هیهات آقا جانم نیامد ، زن مرد حمّامی به او گفت مرد مگر نمی دانی حضرت آقا در مرو هستند چگونه به بالین تو بیایند؟ مردحمّامی گفت زن تو چه می دانی؟ مگر آقا جان در قید و بند زمان و مکان است که نتواند بیاید؟ حتما" از من گناهی سر زده و تقصیری کرده ام که آقا جان روی مبارکشان را از من برگردانده است (صدای کلون در) بله بفرمائید ، سلام علیکم خواهر من علی ابن موسی هستم به احوالپرسی شویت آمده ام ...، سلام علیکم برادر حال شما چطور است؟ و علیکم السلام و رحمت الله آقا جان خیلی خوش آمدید مشرّف فرمودید مرد حمّامی این را گفت و تلاش کرد که به احترام حضرت برخیزد ولی آقا دست مبارکشان را بر روی شانه آن مرد قرار دادند و اجازه ندادند که برخیزد و روی مرد محتضر را بوسیدند ، مرد حمّامی چون سیل اشک می ریخت و با گوشه آستین لباس آقا اشکش را پاک می کرد و گفت آقا جانم نوکرت به قربانت برود داشتم از آمدنتان ناامید می شدم ، حضرت نگاهی به گوشه اطاق کردند و به ملایمت پاسخ سلام فرد نادیده ایی را دادند و فرمودند از ماست بر او سخت مگیر ، سپس سر مرد حمّامی را در بغل گرفته و در گوشش قرآن خواندند و زمانی هم که جان به جان آفرین سپرد چشمانش را بستند و خود نیز شخصا" عهده دار مراسم نماز میّت و کفن و دفن او شدند...(غروب همانروز مجلس درس و بحث مامون در مرو) مامون گفت یا ابالحسن چه شد که ما به یکباره چند ساعتی حضور شما را درک نکردیم؟ حضرت آقا فرمودند با یکی از دوستانمان عهدی و قراری داشتیم که برای ادای آن رفته بودیم./.
وبلاگ"فرهنگیان کوار"نوشت:
شعر ماهواره به قلم فاطمه کریمی از فرهنگیان شهرستان کوار تقدیم نگاهتان می گردد.
نگو تو ای برادر ماهواره
بگو اهریمن دجالواره
بداند دشمن مکار بی دین
که او نبود حریف این کرانه
شده پنهان زچشم مردمان لیک
زپشت پرده صد مکر ماهرانه
همه مسخ یه چشم بی قواره
بسوی دشمن در دوزخ روانه
نگر بر این چشم بی اراده
که آرد دشمنت را او به خانه
چه زنها کز وجود ماهواره
شده تنها درون خانواده
چه غیرتها زمردان کشته گشته
که این خود از وجود ماهواره
چه کودکها که آموزند تندی
به جای شادی های کودکانه
چه عیبی دارد آی فیلم و تماشا
چه عیبی دارد این پویای زیبا
نه در آن بویی از ظلم و خشونت
نه در آن باشد این بی عفتی ها
اگر از روی جهل و بی خیالی
رویم این راه را بی پشتوانی
به زودی اندر این چاه زمانه
شویم مقهور دشمن بی بهانه
کجاست آن ناجی اخر زمانه
کند ویران این دجالواره
بیا خواهر برادر یاریم کن
شود اسلام پیروز زمانه