چند سال از واقعه سال 88 می گذرد و اما و اگرهای زیادی در ارتباط با آنروزها بر سر زبانهاست . خدا را شکر که اصل بحران تمام شده و ما در شهرها شاهد آشوب و درگیری نیستیم . امروز کشور بیش از هر زمان دیگری نیاز به آرامش و خویشتن داری دارد . آقای خاتمی ، 5 تیر 88 بود که در نماز جمعه تهران ، حکم محاربه برای کسانی که مردم را با بیانیه به خیابان کشاندند و دعوت به شورش مسلحانه کردند را رسماً اعلام کرد .آقای خاتمی ، عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری در مورد آن ایام مطالبی مطرح کردند که به نظرم آمد خواندن آن خالی از لطف نیست :
عضو هیئت رئیسه مجلس خبرگان رهبری اخیراً نیز گفته اند : کسانی که دستور داده باشند که مردم به خیابانها بریزند و بیانیه داده باشند و دعوت به شورش مسلحانه کردند، کُلت دست گرفته و تیراندازی کرده باشند، از نظر فقهی حکم محاربه است. ولی این حکم را بخواهیم به هر کسی نسبت دهیم باید دادگاه تشکیل شود. گفتم که ما در فقهمان سه عنوان داریم؛ یکی عنوان "بغی" است که خروج بر امام عادل است. یکی عنوان "محاربه" است که کسانی با سلاح (سلاح گرم یا سرد) به خیابان بریزند و آدم بکشند و مردم را بترسانند. یکی هم"افساد فی الارض" است. من در آن صحبت از کسی اسم نبردم. گفتم اگر کسانی این عناوین را داشته باشند، حکمشان را قرآن بیان کرده است. نده کبرای کلی گفتم و بر آن کبرای کلی همچنان هستم اما آیا آقایان محارباند یا خیر به نظر میرسد که تشکیل دادگاه در زمان خودش مشخص خواهد کرد که محارب هستند یا نیستند. شأن نماز جمعه، شأن صدور حکم نبوده و نیست اما شأن دادن معیار هست. دیکتاتوری،گاهی دیکتاتوری نشاندار است و گاهی بینشان. دیکتاتوری نشاندار مثل صدام یا شاه است. دیکتاتوری بینشان دیکتاتوری است که پوششی از دموکراسی هم دارد. بنابراین دیکتاتوری آقایان بینشان است. اینکه بگویند بهدلیل اینکه رأی نیاوردهاند، بنابراین انتخابات باطل است دقیقاً دیکتاتوری است ! / برای خواندن مطلب می توانید به سایت تسنیم مراجعه کنید
|
هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981 میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت،ازمصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون را برای برخی آزمایشها و تحقیقات از مصر به فرنسه منتقل کند. جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستانشناس به همراه بهترین جراحان و کالبد شکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند. رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه به نام پروفسور موریس بوکای بود، او بر خلاف سایرین که قصد ترمیم جسد داشتند، در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود. تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب نتایج نهایی ظاهر شد بقایای نمکی که پس از ساعت ها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده اند. اما مسئله غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالمتر از سایر اجساد، باقی مانده در حالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است. حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد وقتی دید نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است و از خود سئوال می کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898 میلادی و تقریبا در حدود 200 سال قبل کشف شده است،در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟!
چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیج انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئوله نمی گذرد؟! و آیا ممکن است محمد(ص) هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته؟ پروفسور موریس بوکای تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند. پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر بازگرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم به سفر کشورهای اسلامی گرفت تا از صحت خبر ذر مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل کند. یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و آیه 92 سوره یونس را برای او تلاوت نمود. این آیه او را بسیار تحت تاثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و دهها سال در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد و حتی یک مورد از آیات قرآن را نیافت که با حقایق ثابت علمی تناقض داشته باشد. و بر ایمان او به کلام الله جل جلاله افزوده شد ( لایاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنریل من حکیم حمید). فالیوم ننجیک ببدنک لتکون لمن خلفک ءایه و ان کثیرا من الناس عن ءایتنا لغفلون/92-یونس پس امروز بدن و جسد(بی جان تو را ) از امواج رهایی می بخشیم به این دلیل که برای آیندگان نشانه ای از سرانجام گناه باشی تا افراد ظالم از تو عبرت گرفته و دست از ستم خود بکشند و افراد مومن برا ایمانشان افزوده شود و با اراده محکم تری براساس اعتقادات خویش عمل کنند، اما بسیاری از مردم از آیات و نشانه های ما غافلند.
از سوراخی که صد بار گزیده شدیم
شاید حالا که هنوز بعد از نزدیک به دو سال رخت سیاه را از تنمان خارج نکرده ایم و پرچم نارنجی مس را هنوز به صورت نیمه افراشته می بینیم و از عزای نتایجش همچنان خون به دل خود می کنیم و از نگاه به جایگاهش دق و شرم را با هم هجی می نمائیم بازهم راحت ترین کار این باشد که در اوج غصه ها رو به ماورا الطبیعه بیاوریم و از نفرینی بگوئیم که پشت سر مس مانده است و درصدد باشیم که بهترین جادوگران را برای طلسم شکنی برای این تیم استخدام کنیم.....
این حرف خنده دار البته کاملا منطقی است و مس به نفرینی دچار شده است که نه توسط دم مارمولک و شاخ بز هندی که به بوسیله خودمان به صورت خود خواسته دامن این تیم را گرفته است. طلسمی که نه با پارچه و دخیل که با دستان و تفکر خودمان برای این تیم بسته شده است و خودمان باید کمر همت به شکستن آن کنیم نه اجی مجی های گفته شده در اطاق های تاریک....طلسم مس همان سوراخی است که سال هاست دست خود را درون آن می کنیم تا گزیده شویم و درست مثل آدم های مازوخیست ظاهرا از این رنج لذت می بریم که همچنان دست خود را تا بازو در این سوراخ فرو می کنیم تا بازهم گزیده شویم.
داستان اصلا موضوع پیچیده ای نیست و یک صورت مسئله خیلی ساده دارد و آن اینکه خرد جمعی در مس تبدیل به یک فحش ناموس شده است که ظاهرا از آن به شدت گریزان هستیم. مس سال هاست به تفکر فرد گرایی خود می بازد. تفکری که حاصلش در همه این سال ها چیزی جز در جا زدن که نه در جا فرو رفتن برای مس بوده است تا جایی که راه نفس این باشگاه و در راس آن تیم فوتبالش را می بندد.
نگاهی به پنج سال گذشته کنیم....هیچ کمیته فنی ولو کشکی را هم نمی توانیم در یک مدت زمانه مثلا سه ماهه در باشگاه مس ببینیم. در همه این سال ها تصمیمات در باشگاه یا از اطاق رئیس هیات مدیره در تهران خارج شده است و یا مدیر عامل و یا در بهترین شرایط که دردصدد بودند تصمیمات به صورتی فنی تر اتخاذ شود و زمینه موفقیت برای تیم فوتبال بیشتر فراهم شود، از اطاق کادر فنی تیم فوتبال بیرون می آمد....اما نتیجه در همه این سال ها گران ترین تصمیمات با کمترین بازدهی بوده است....
تا دو سال قبل تصمیمات به نوعی کاملا دیکتاتورانه در مس اتخاذ می شد. مدیر عامل شرکت مس یا رئیس هیات مدیره و یا مدیر عامل به تنهایی تصمیم می گرفت و خودش با یک باریکلا به تصمیمش برای اجرایی شدنش صلوات می فرستاد. هواداران مس در زمان مدیریت داوری، شهبازی، پوستین دوز و... این موضوع را خیلی خوب به یاد دارند... اما در یک سال گذشته مدیران عامل تصمیمات را به صورت دموکراتیک تر اتخاذ کردند و درصدد بودند که این تصمیم گیری ها بیشتر جنبه فنی داشته باشد. در سال قبل که مس در نیم فصل اول لیگ برتر کاملا آچمز شده بود و از قعر جدول هیچ راه فراری به خود نمی دید، دست به دامن کسی شد که فکر می کرد قرار است فرشته نجاتش باشد. باشگاه مس به سرمربی انتخابی خود یعنی پرویز مظلومی اعتمادی حتی فراتر از قد خود می کند تا او راه نجات تیم را پیدا کند. باشگاه به مظلومی اعلام می کند برای نجات تیم همه امکانات را برایش فراهم می کند و این مربی از خدا خواسته بدترین تصمیمات را برای تیم فوتبال مس می گیرد.
از جذب شیث رضایی که خودش آخرین بازی خود را قبل از آمدن به مس به یاد نمی آورد تا جذب بازیکن درجه چهار برزیلی و ارایه بدترین برنامه تمرینی و بدترین نمایش در زمین بازی.... در همان زمان کاملا هویدا شد که یک جای کار لنگ می زند. هرچند اکبر ایرانمنش با نوع مدیریتی خود مظلومی را بازخواست می کرد اما کاملا مشخص بود نبود یک کمیته فنی کارآمد با حضور افرادی که راهکار جدی و عملی برای نجات تیم داشته باشند سبب شده است که عرصه برای جولان دادن مظلومی باز باشد. همین عرصه باز سبب می شد که او به هیچکس هم پاسخگو نباشد. شاید اگر باشگاه مس در همان زمان کمیته فنی قوی با نظرات کارشناسی شده داشت اصلا مظلومی به کرمان نمی آمد و یا اگر می آمد تا این حد برای در آستین گذاشتن کرمانی ها فضا نداشت....!
ایرانمنش در روزهای آخر مدیریت خود در باشگاه مس به وجود این خلاء در باشگاه پی برده بود و برای همین هم کمیته فنی باشگاه را تشکیل داد که حاصل آن انتخاب بگوویچ برای هدایت مس بود. هرچند در آن زمان این تصمیم، ایرانمنش را که هنوز مدیر عامل باشگاه بود بیشتر تحت فشار قرار داد اما مدیر وقت مسی ها با صراحت اعلام کرده بود که این تصمیم کمیته فنی باشگاه بوده است که آن ها دلایل کارشناسانه خود را داشته اند و بگوویچ باید به آن ها پاسخ دهد و همین کمیته هم باید پاسخگوی مردم باشد.....
اما این کمیته هنوز در باشگاه جا نیافتاده بود که بازهم در مدیریت باشگاه مس تغییرات انجام گرفت و مدیر عامل جدیدی برای باشگاه می آید. با حضور نژادزمانی در راس باشگاه که ظاهرا به تصمیمات این کمیته اعتقادی نداشت او جانب نظرات مردم و دیگر کارشناسان را گرفت و میثاقیان را جانشین بگوویچ کرد. این کمیته فنی خیلی زود مجددا از باشگاه مس فاکتور گرفته می شود و نژادزمانی هم همانند ایرانمنش برای نجات تیمش و بازگشت به لیگ برتر خیلی صادقانه این بار به جای مظلومی به میثاقیان اعتمادی فراتر از قواره های لازم می کند. البته که تفاوت میثاقیان با مظلومی هم در این بود که این مربی خیلی صادقانه تر برای مس تلاش کرد و انصافا تیم خوبی را هم برای مس در لیگ یک در نظر داشت اما بدشانسی های مس در زمان این مربی که با محروم و مصدوم شدن بازیکنان همراه شد سبب شد که دست میثاقیان در این تیم حسابی بسته شود.
اما آنچه که مهم است نه بدشانسی های مس، که صورت مسئله اشتباه در باشگاه مس بوده است و آن اینکه همچنان علاقه دارد از یک سوراخ بازهم گزیده شود. میثاقیان هم در تصمیم گیری هایش کم اشتباه نکرد کما اینکه خود او رسما بابت جذب برخی بازیکنان در کنفرانس مطبوعاتی اش عذر خواهی کرد. هرچند میثاقیان هر هفته و در پایان هر بازی مس از هواداران مس بابت نتیجه نگرفتن عذرخواهی می کند و وعده صعود در آخر فصل را می دهد اما از نظر فنی و کارشناسی شده چه کسی در باشگاه مس از میثاقیان پاسخ می خواهد؟! اگر میثاقیان با نظر یک کمیته فنی انتخاب می شد قطعا با این کمیته هماهنگی بیشتری داشت و قطعا در این صورت میزان خطای تصمیم گیری های اتخاذ شده در تیم فوتبال مس هم کاهش پیدا می کرد.
روزی که هواداران مس علیه نژادزمانی در ورزشگاه شعار دادند و او را بی کفایت خطاب می کردند می بایست به یاد بیاورند که مدیر عامل مسی ها تصمیماتش را بر اساس میل و نظرات آن ها اتخاذ کرد. انتخاب میثاقیان برای مس و بستن تیمی باب میل آن ها با نفرات دلخواه آن ها همه اقداماتی بود که بر اساس میل هواداران و اکثریت کارشناسان فوتبال در کرمان انجام شد اما در نهایت شخص نژادزمانی توسط همین افراد متهم شد. حالا در نظر بگیریم که تصمیمات توسط خرد جمعی در باشگاه مس اتخاذ می شد و شاید خیلی باب میل هواداران و اکثریت دیگر کارشناسان در زمان اتخاذ نبود ولی امروز سبب می شد که مس درصدر جدول گروهش باشد.... قطعا منتقدان سفت و سخت دیروز، تبدیل به احسنت گویان امروز بودند و هواداران هم با نتایج مس قطعا راضی تر بودند تا عملی شدن تصمیمات آن ها ولی نتیجه نگرفتن مس در پی آن.
باید قبول کنیم که تصمیمات کارشناسی در زمان اتخاذ شاید باب میل قاطبه مردم نباشد اما قطعا درصد خطا و ریسکش در آینده کمتر است. ضمن اینکه میزان پاسخگویی هم در این فضا بیشتر می شود. زمانی که تصمیمی با خرد جمعی اتخاذ شود خیلی راحت تر می شود درباره چرایی آن از عوامل تصمیم گیر سوال کرد و آن ها را به چالش کشید و راه حل نجات و به قولی پلان بی را پیدا کرد اما زمانی که تصمیمات بیشتر فردی باشند و یا اینکه بیشتر برای رضای خاطر مردم گرفته شده باشد تا در نظر گرفتن نکات فنی و کارشناسی شده، زمانی که عوامل برای موفقیت این گونه تصمیمات فراهم نشود، ضمن اینکه فشارها بابت تبعات آن بیشتر می شود و همه تقصیرها به گردن یک نفر می افتد، راه حل و نجات از بحران آن نیز به شدت مشکل می شود و فضا به ان حد سنگین می گردد که نجات از آن سخت ترین کار ممکن می شود. درست همانند فضایی که در این دو سال اخیر در باشگاه مس حاکم شد....
باید قبول کنیم که در همه این سال ها خرد جمعی و کمیته فنی در باشگاه مس اصلا نبوده است و این همان طلسم شومی است که امروز تیم فوتبال مس را سیاه بخت کرده است. تصمیمات عمدتا بر پایه فردی اتخاذ می شود و همین سبب می گردد که در مواقع بحران، نجات از آن و پاسخگویی برایش سخت ترین کار ممکن شود.....
زمانی که صحبت از ساختار سازی مجدد در باشگاه مس می شد یکی از فاکتورها و آیتم های مهم احیای همین کمیته فنی قوی بود که متاسفانه علی رغم پرداخت هزینه معنوی شرکت در لیگ یک، در این فصل هم اتفاق جدیدی در این زمینه در باشگاه مس رخ نداد و در باشگاه همچنان بر همان پاشنه چرخید....این طلسم شوم مس از اطاق جادوگران نیامده است....بلکه از سوراخی است که دوست داریم صد باره از آن گزیده شویم.....کارشناسان خبره ام و خرد جمعی کارسازم آرزوست.....
نامه ای از یک فرزند منتظر
منبع: انجمن نجات مرکز اراک| شنبه ۶ دی ۱۳۹۳ چاپ
سلام پدرم !امید وارم که حالت خوب باشد من چندین سال
است که شما را ندیدم اگر بخواهم بگویم زمانی که بچه ای بیش نبودم شما ما را ترک
کردی . بگذریم که من از بچگی تا به حال که برای خودم مردی شدم بدون شما چه سختیها
که نکشیدم و همیشه حسرت بی پدری را می کشیدم و با خودم می گفتم پس من چه زمانی می
توانم پدرم را ببینم . قبل از اینکه به سن بلوغ برسم نمی دانستم که شما کجا هستید
و چکار می کنید الان در حال حاضر من دارم کار آزادی شما را دنبال می کنم و برایم
روشن شده است که در چه دامی افتاده ای در فرقه رجوی مثل برده از شما کار می کشند
شما را تبدیل به رباط کرده اند که فقط دستورات آنها را پیش می برید و خودتان اراده
ای از خود ندارید که برای خودتان تصمیم بگیرید فرقه قرون وسطایی رجوی به جای اینکه
رو به جلو حرکت کند بر عکس رو به عقب حرکت می کند و فکر می کند که دنیا به این
بزرگی در فرقه خودش خلاصه می شود و خودش را مالک شما می داند . به چه دلیل زن و
بچه هایت را رها کردی و پیش کسانی رفتی که فقط برای قدرت طلبی خودشان چندین سال
عمر شما را به تباهی کشیدند . بعد از چندین سال چکار کردید و کجا را گرفتید . هم
خودت را از بین بردی و هم ما را در حسرت بی پدری گذاشتی هر چند که چهره ات یادم
نیست با این وجود می توانم کارهای مربوط به آزادی شما را انجام دهم و من و تمام
فامیل همچنان منتظر آمدنت هستیم از طرفی اهل فامیل هر موقع مرا می بینند سراغ شما
را می گیرند و جویای احوال شما هستند . امیدوارم که هر چه زودتر به آغوش گرم
خانواده برگردی و زندگی جدید و آزاد را شروع کنی به امید آن روز .
پسرت محسن .