سعدی
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم...
هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر
که به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم
گر چنانست که روی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
غزلیات سعدی شیرازی
من الان دارم توی این پست ازدوستانم معذرت خواهی میکنم چون به کامنت ها جواب نداده ام.من این کار را قبل تر یعنی اوایل که وبلاگ ساخته بودم زیاد تر انجام میدادم.چون آن موقع وبلاگم برایم خیلی مهم بود. و یک عالمه نظر برای خودم جمع میکردم و بعد جواب نمیدادم و معذرت میخواستم. الان هم عذر میخواهم نه برای اینکه وبلاگ و تعداد کامنت ها برایم مهم باشد برای اینکه دوستای وبلاگیم خیلی مهم هستند. میدانید من خسته هستم. چون اندیشه سیاسی ندارم. من اصلن هیچ چیز از سیاست سرم نمیشود. ولی مجبور هستم یک اندیشه سیاسی از خودم در بیاورم چون گوگل هم نتوانسته یک اندیشه سیاسی از خودش در بیاورد تا من را نجات دهد.شما میتوانید من را نجات دهید؟.که یکی دو نمره از حقوق اساسی برای خود در بیاورم؟. چون حقوق اساسی یک درس سختی است. و استاد حقوق اساسی هم بالاترین نمره را 16 فرض کرده است.