خانواده سرباز شهید ارتش آلبرت اللهدادیان
ماشین توقف میکند. از ماشین پیاده میشویم و زنگِ طبقه دومِ ساختمان سفید رنگی را که منزل شهید اللهدادیان است، میزنیم. پدر شهید تا از آیفون صدایم را میشنود، مرا به جا میآورد و با خوشحالی، و با گفتن «خیلی خوش آمدید» در را به رویمان باز میکند. به خودم میگویم بنده خدا از آمدن من این همه خوشحال شده، اگر بفهمد مهمان اصلیاش حضرت آقاست، دیگر ببین چه حالی خواهد شد!
فقط پنج دقیقه وقت داریم موارد حفاظتی را بررسی کنیم و به خانواده اطلاع بدهیم که مهمانشان چه کسی است.
معمولاً تا یکی دو دقیقه قبل از ورود حضرت آقا، خانوادهها اطلاع ندارند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. چون از قبل به آنها میگوییم که یکی از مسئولان قرار است بیاید خانهتان. یا مثلاً میگوییم که قرار است بیاییم درباره شهیدتان مصاحبه کنیم. آن اوّلها، حتی قبل از ورود آقای خامنهای هم بِهِشان نمیگفتیم قضیه چیست. و آقا که وارد میشدند، مات و مبهوت میماندند که چه اتفاقی افتاده! بعد، به سفارش خود حضرت آقا، قرار شد چند دقیقه قبل از ورود ایشان که منع حفاظتی هم ندارد، به خانوادهها اطلاع بدهیم تا وقتِ ورود ایشان هول نشوند و لااقل بدانند مهمانشان چه کسی است.
با دسته گل و قاب عکسی از امام خمینی رحمة الله علیه، چهار نفری، وارد منزل شهید میشویم. پدر و مادر شهید در منزل هستند، به همراه یک نوجوان چهارده؛ پانزده ساله و یک عاقله مردِ چهلساله ـ که یا برادر شهید است، یا داماد خانواده. رفقاء همراه، موارد امنیتی را بررسی میکنند و من، به عنوان سرتیم حفاظت، بعد از کمی چاقسلامتی، برای پدر شهید، قضیه را توضیح میدهم.
ادامه مطلب را حتما بخوانید خیلی جالبه...
وبگاه "به خوبی فکر کن" نوشت:
چرا برای کشـور هزینه درست کردید؟ اگر خدای متعال به این ملت کمک نمی کرد، گروه های مردم به جان هم می افتادند، می دانید چه اتفاقی می افتاد؟ می بینید امروز در کشورهای منطقه، آنجاهائی که گروه های مردم مقابل هم قرار می گیرند، چه اتفاقی دارد می افتد؟ کشور را لبِ یک چنین پرتگاهی بردند؛ خداوند نگذاشت، ملت هم بصیرت به خرج دادند. در قضـایـای سـال 88، این مسـئله ی اصلی است؛ این را چرا فراموش می کنید؟ 1392/5/6
در انتخابات سال ۸۸، آن کسانی که فکر میکردند در انتخابات تقلب شده، چرا برای مواجههی با تقلب، اردوکشی خیابانی کردند؟ چرا این را جواب نمیدهند؟ صد بار ما سؤال کردیم؛ نه در مجامع عمومی، نخیر، به شکلی که قابل جواب دادن بوده؛ اما جواب ندارند. خب، چرا عذرخواهی نمیکنند؟ در جلسات خصوصی میگویند ما اعتراف میکنیم که تقلب اتفاق نیفتاده بود. خب، اگر تقلب اتفاق نیفتاده بود، چرا کشور را دچار این ضایعات کردید؟ چرا برای کشور هزینه درست کردید؟ اگر خدای متعال به این ملت کمک نمیکرد، گروههای مردم به جان هم میافتادند، میدانید چه اتفاقی میافتاد؟ میبینید امروز در کشورهای منطقه، آنجاهائی که گروههای مردم مقابل هم قرار میگیرند، چه اتفاقی دارد میافتد؟ کشور را لب یک چنین پرتگاهی بردند؛ خداوند نگذاشت، ملت هم بصیرت بهخرج دادند. در قضایای سال ۸۸، این مسئلهی اصلی است؛ این را چرا فراموش میکنید؟
یکی از رازهای اربعین حسینی
یا بهتر بگویم معجزه ی امام حسین(ع)
روزی در یکی از راهپیمایی های اربعین حسینی از شهر نجف به سمت کربلا، دو مرد در حاشیه مسیر به طور اتفاقی برای استراحت کنار هم نشستند، یکی ایرانی و یکی عراقی...
جالب بود هر دو یک پا نداشتند البته اگر دقیقش بخواهید هر دو یک پای مصنوعی داشتند...
فرد عراقی سر صحبت را باز کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم، از ایرانی پرسید پای شما چه شده؟فرد ایرانی گفت جانباز جنگ با عراق هستم،برای شما چه اتفاقی افتاده؟عراقی جواب داد من هم در جنگ با ایران پایم را از دست دادم...
چشمان هر دو کم کم گریان شد...
ناگهان هر دو برخاستند و همدیگر را در بغل کشیدند و شروع کردند به گریه کردن...
اگر کسی نمیدانست، فکر میکرد این دو رفقایی هستند که همدیگر را بعد از سال ها دیده اند ولی در واقعیت گریه هایشان برای این بود که امام حسین(ع) دو دشمن سال های دور را در کنار هم و در یک راه قرار داده بود...
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
کاش ما هم اربعین کربلا بودیم...