خدایا از تو سپاسگذارم از آنچه به من دادی واز آنچه برایم رقم زده ای ...
می ستایمت از اینکه پدر و مادری دلسوز به من بخشیدی ....
می پرستمت از آنکه سلامتی بخشیدی ...
در زندگی ام آموختم از مادرم گذشت را آنگاه که برای آرامش ما از شغلش دست کشید و آموختم از پدرم امید به زندگی را آنگاه که پا به پای فرزندانش ادامه تحصیل داد ....
وامروز این دو درس برایم خیلی ارزشمند اند ...
خداوندا بگذار تا زمانی که زنده ایم سایه ی پدر ومادرهامان سایبانمان باشد.....
تقدیم به گرانبها ترین ارزشهای زندگی ام
بانوی غزل ایران گفت : میدانید از کی لُر ساده جلوه کرد؟!
از وقتی که تو که خود را صاحب فرهنگ میدانی، مهمانش شدی!!
و او تنها گوسفندش را برایت سر برید و با خوشرویی از تو پذیرایی کرد !!
و آنگاه که به شهر پر زرق و برق تو آمد،آدرس ساندویچی سر کوچه را با نگاهی عاقل اندر سفیه به او نشان دادی !!!
میدانی از کی لُر ساده جلوه کرد؟!
آنگاه که او تمام زندگیش را به زنش سپرد !!
و تفنگ به دست از شهر و ناموس تو دفاع کرد !!
میدانی از کی لر ساده جلوه کرد؟!
آنگاه که تو به راحتی فرهنگ متجاوزین به کشورت را قبول کردی و او جنگید ! و جان داد !
ولی آن ننگ را نپذیرفت،
تا توی صاحب فرهنگ و هموطنش، آن فرهنگ بیگانه را به او قالب کردی !
میدانی از کی لُر ساده جلوه کرد؟!
آنگاه که تو نفت را از سرزمین او استخراج کردی تا با پولش به لُر فخر بفروشی و آنچنان دچار توهم شوی که خود را صاحب فرهنگ بدانی و لر را بی فرهنگ خطاب کنی !!
اکنون ای ... سرگذشت احمقانه خود را به اسم لُر و در قالب جک لری بیان نکیند !!
1- وهوالذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیة و جنات من اعناب والزیتون والرمانمشتبها وغیرمتشابه انظروا الی ثمره اذا اثمر وینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یومنون. (انعام/99)
اوست خدایی که از آسمان باران فرستاد و بدان باران هر گونه نباتی را رویانیدیم، و از آن نبات ساقه ای سبز و از آن دانه هایی بر یکدیگر چیده و نیز از جوانه های نخل، خوشه هایی سر فروهشته پدید آوردیم، و نیز بستانهایی از تاکها و زیتون و انار، همانند و ناهمانند. به میوه هایش آنگاه که پدید می آیند و آنگاه که می رسند بنگرید که در آنها عبرتهاست برای آنان که ایمان می آورند.
2- و هوالذی انشا جنات معروشات و غیرمعروشات والنخل و الزرع مختلفا اکله و الزیتون والرمان متشابها و غیرمتشابه کلوا من ثمره اذا اثمر و اتوا حقه یوم حصاده ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین.( انعام/141)
و اوست که باغهایی آفرید نیازمند به داربست و بی نیاز از داربست، و درخت خرماو کشتزار، با طعمهای گوناگون، و زیتون و انار، همانند، در عین حال ناهمانند. چون ثمره آوردند از آنها بخورید و در روز درو حق آن را نیز بپردازید و اسراف مکنید که خدا اسراف کاران را دوست ندارد.
3- فیهما فاکهة و نخل و رمان.( رحمن/68)
در آن دو، میوه هست و نخل هست و انار هست.
در قرآن مجید سه جا از رمان نام برده است. در سوره انعام/141 درباره میوه این درختان توصیه مهمی شده است. در آن ذکر شده: چون ثمر آوردند از آنها بخورید و در روز درو، حق آن را بپردازید؛ معنی این دستور آن است که خداوند انحصار یا مالکیت فردی محصولات کشاورزی و نباتی را نمی پسندد.
عشق.
آدمی معمولی باش، آنقدر معمولی که
به هیچ کس نزدیک شوی
گشایش اینجاست،
انفجار اینجاست.
تنها وقتی که درمیان نیستی، آدمی فوق العاده هستی!
اما دربارة این فکر نکن
و آرزوی آن را نداشته باش،
اگر تمنا و آرزو مداخله کنند- متوجهشان باش و بهشان بخند.
اینها با آگاهی تو متوقف می شوند
و آن نیروی فراهم آمده را خنده مصرف می کند،
بعد از خنده است که آرامشی ژرف را تجربه می کنی.
آنگاه با رقص و نغمه،
حالت منفی ذهن به حالتی مثبت و سازنده استحاله می یابد.
تمنای کسی بودن و کسی شدن
به شدت منفی ست،
زیرا نفس، نفی و انکار وجود است.
نفس، اصل انکار است،
اگر انکار را نفی کنی، مثبت و سازنده می شوی.
نفس، سرچشمة همة حقارت هاست،
اما حقة آن ظریف است،
زیرا نفس وعده ی عزت و بزرگی می دهد،
اما در انتها فقط حقارت را نصیبت می کند.
از این حقیقت رمز گشایی کن و آن را به روشنی فهم کن.
کسی که بر حسب عزت و بزرگی می اندیشد،
همواره حقیر می ماند،
زیرا اینها دو روی یک سکه اند.
بذرهای عزت و بزرگی را که بپاشی،
محصول حقارت و درماندگی درو می کنی،
اشتیاق بزرگی و عزت را در دل پروراندن
در انتها به حقارت می کشاندت
و هرآنچه که دوزخی ست در این حقارت گرد آمده است.
با خاکساری و تواضع شروع کن،
بدین سان به خدا نزدیکتری.
درواقع تو همان الوهیتی ،
اما نفس شکافی ایجاد نمی کند
تا از آن به الوهیتی خود نگاه کنی.
به عکس،
نفس، بهشت های دروغین می آفریند
تا زمینه را برای دوزخ های تازه مهیا کند.
اگر به بهشت نفس داخل شوی، به دوزخ پا گذاشته ای!
از این امر آگاه باش و نیز از آنچه "خود" نامیده می شود
که آفریننده ی همة عذابهای روی زمین است.
نا خود باش، آنگاه همانی خواهی بود که هستی
و همیشه بوده ای
چیزی که موهبتی جاودانه است،
آزادی ست
وجودی کیهانی ست، برهمن است.
تات توان آسی
– آن توئی، محبوبم.