خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

صوم السکوت

فرزانگان قدیم بیشترین تأکیدی را که به شاگردان‌شان می‌کردند سکوت بود. البته من نمی‌خواهم به نظرات امثال تراپیستها (trappist) اشاره کنم و تا آن حد مبالغه نمایم. همانطور که می‌دانید در مکاتب غربی و شرقی فرقه‌هایی وجود دارد که طرفدار سکوت مادام‌العمر هستند به عنوان مثال شعار تراپیستها این است: سکوت مادام‌العمر برای آرامش روشن مادام‌العمر. به عنوان مثال تامس مرتن معنوی بزرگ امریکایی سده بیستم، یک تراپیست بود و از سن 19 سالگی تا سن 52 سالگی که در اثر تصادف از دنیا رفت هیچ سخنی نگفت؛ من نمی‌خواهم تا آن حد مبالغه کنم؛ ولی می‌خواهم این نکته را عرض کنم که منبع اضطراب ما تا حد زیادی در سخن گفتن ماست. امروزه اگر در مجلسی، شخصی مجال سخن به دیگران ندهد و تا شخصی جمله خود را تمام نکرده، پنج جمله بگوید و مهلت کلام ندهد، فکر می‌کنیم که آن شخص بسیار باسواد است، در صورتی که در سنت قدیم بر این نکته تأکید می‌شد که یک چنین انسانی احمق‌ترین فرد جلسه است. اینکه تا این حد تأکید می‌شد که هر چه عقل کمال می‌گیرد سخن نقصان می‌گیرد به همین دلیل است. شمس تبریزی نیز خطاب به مولانا می‌گفت: مولانای عزیز، سخن گفتن جان کندن است و سخن شنیدن جان پروردن. هنگامی که حرف می‌زنی جان می‌کنی؛ کمتر حرف بزن تا کمتر جان بکنی. انسانی که سخن را می‌شنود جانش را فربه می‌کند ولی هنگام سخن گفتن در حال لاغرتر شدن است و در واقع شنوندگان در حال فربه شدن هستند. این سکوت، سکوت در مقام سخن گفتن است. ما دو نوع سکوت دیگر هم داریم، سکوت ذهنی و سکوت روانی که موضوع بحث ما نیستند. بودا می‌گوید: افرادی هستند که سوار کالسکه‌های بدون سقف می‌شوند و در جاده‌های پر گرد و خاک تند می‌تازند. زمانیکه گرد راه بر آنها می‌نشیند، می‌گویند که چقدر در هوا گرد هست. بودا به آنها می‌گوید یا سرعت‌تان را کم کنید یا سقفی بزنید، آنگاه متوجه می‌شوید که گردی نیست و تعبیر سخن گفتن را همین می‌داند و می‌گوید وقتی سخن زیاد می‌شود آرامش کم می‌شود. استاد مصطفی ملکیان

خـــــــــدایا...من پشیمانم

اللهی  من روز های خوب را پشت سر گذاشته ام ....

 

چند روزی است..از زمانی که یادم است. 

 

.آرامشی ندارم..شاید نه  حتما.. من خیلی خیلی... 

 

در گیر  تفکرات و کارهای غیر عقلانی خود شده ام.. 

 

زمان با ثانیه های خود سریعتر از آن زمان که خوب بودم  میگذرد.... 

 

من تنها دنبال آرامش ام...همین که با احساس بتوانم بر تفکراتم..و با عقل بر احساساتم تصمیم بگیرم.. 

 

آن گاه باز زمان خوشحالی من فرا می رسد.. 

 

من... دنبال...آرامش ام

آن یک نفر

یک شهر دور ، یک شهر شلوغ 

اما زیبا و پرخاطره  . . .

مردمی مهربان ولی نگران شاید در زمستان میان باران  برف و بوران    ردپای خاطرات را پیدا کنم.

هر چند آسمان این شهر تاریک و ابریست اما چشمانم از لابه لای ابرها می گذرد . . . 

قلبم حس قشنگ و آشنایی دارد . حسی که تپش قلبم را تندتر می کند.

نمیدانم نام این حس زیبا را چه بگذارم؟

هربهار دلم هوای این شهر آشنا را می کند. هرچند از اینجا دور است ولی به رویا نزدیک است.به قلبم نزدیک

است.

اولین بار که در اولین خیابان آن آرام قدم برداشتم فکرش را نمی کردم . . . 

فکرش را نمی کردم که هرسال رویای واقعی را ملاقات کنم.

اینجا همه آرامند ، ولی نگرانند . چهره ی بعضی از آنها غلت انداز ، ولی درونشان پر از مهربانی و آرامش است و 

چهره ی بعضی از آنها آرام ، ولی در درونشان بی قرارند. انگار منتظرند . . .

من خط دلهایشان را می خوانم.

اینجا همه چیز شلوغ و درهم برهم است . ولی گاهی آرامش و احساس در بعضی از شبهایش توسط یک نفر

برقرار می شود . . .

این همه را را به دنبال آن یک نفر هستم . می خواهم به من هم کمی آرامش هدیه کند . . .

 

 77danglersmagiagifs.gif