خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

خبرهای فارسی

اخبار موسیقی، اخبار آی تی، اخبار ورزشی، اخبار استخدام

دلتنگی

وقتی که دلتنگی و دلتنگی و دلگیری
هی از حضورت بودن ات دلشوره میگیری
باید بدانی با خودت تنهای تنهایی
باید بفهمی ورنه از این درد میمیری

باور بکن این شانه ها رسوای رسوایند
این دستهای هرزه از تبعید می آیند
این جاده ها آبستن مین های خاموش اند
باور بکن این رد پاها مرگ می زایند

من پیش از این ها بیکسی را زیرورو کردم
من عشق را در آدمک ها جستجو کردم
سرخوردم از آغوش های سرد ُویرانگر
آه ای جماعت من که ترک آبرو کردم

اینجا فقط در زیر باران گونه ها خیس اند
حتی حضور کاج ها هم وهم ابلیس اند
از من بپرسی یک رفیق خوب اینجا نیست
در کسوت پیغمبری از ریشه جرجیس اند

ای بادها ای سیل ها من با شمایان ام
طی کرده ام بیهودگی را خط پایان ام
ای آسمان ِ دل گره ای شهر بی احساس
قندیل غم بستم عجب سردم زمستان ام ....

بتول مبشری

خسته

خسته تر از هر روز برگشتی
آروم رو کاناپه میشینی
از دست من چاییتو میگیری
تغییر لاکم رو نمی بینی

یخ بسته لب های من اما تو
با داغی اخبار میجوشی
زن های تلویزیونو میبینی
همراهشون چاییتو می نوشی

زل می زنم توی تلویزیون
دارم خیالاتی میشم انگار
خشکیده روی دامن کوتام
چشمای هیز مجری اخبار

توی نگاه خیره ی هر مرد
زل میزنم با چشمای سردم
شاید میون مردهای شهر
دنبال چشمای تو می گردم

فک(ر) میکنم دیگه محاله که
عشقی که رفته باز برگرده
بین دلامون قبلنا پل بود
پل رو یکیمون منفجر کرده

" زهرا حاصلی "

نفرین


به نفرین کسی شاید گرفتاری، نمی‌دانی
خیابان در خیابان روی نعش خویش می‌افتی
کلاغی در سرت خالی‌تر از هر روز می‌خواند
و از چشمان مردم بیشتر از پیش می‌افتی

توقع می‌رود این‌جا که شعر تر بیارایم
خیالی را که در چنگال گرگان زوزه می‌خواند
و دنیا انعکاس هرزه‌گی‌های تو را آری
به دنبال سیه‌انگاریی هر روزه می‌خواند

ترا سرخورده‌گی‌های مداوم مثل یک زنبور
خوراک مارهای ذهن ناپاک خودت کرده
ترا این شرم و این دیوانه‌گی، این نا‌بکاری‌ها
خوراک دردِ مردِ مرده در لاک خودت کرده

درِ از مرگ یا از درد یا از مرگ در پیشت
شتابان سوی جنگل‌های متروکی گریزانی 
تو تنها زنده‌جانی، زنده‌یِ جانی، که دنیا را
به نفرین خودت هر روز می‌خوانی، نمی‌دانی 

درون گورها هم موری از شادی نمی‌رقصد
تو روی نعش کودک‌ها،جوان‌ها...جشن می‌گیری 
به یاد نام نام ناخدایانِ گرفتاری 
به نفرین خدایانی گرفتاری و می‌میری

تفاوت‌ها مشخص بوده از دیروزه تا امروز 
تو یار غارهای سرزمین دشنه خواهی‌ماند 
در این‌جا ریشه در خاکستر و خونی و می‌دانم
تو با ایل و تبار بی‌لگامت تشنه خواهی‌ماند

جهان را بی‌خیال از ارزش و از شور و آزادی
به گندِ پندِ اجداد خودت وابسته می‌دانی
کلاغی در سرت خالی‌تر از هر روز می‌گرید
به نفرین کسی شاید گرفتاری و می‌دانی 

دری از مرگ با یک برگ روزی بسته خواهد شد
تو با نفرین چندین نسل راهت در بیابان باد
سرود سربلندی‌های ما بالنده تا خورشید 
افق‌های شما تا آخرین ظلمت زمستان باد

فرید برزگر

به خدا می سپارمت

زیباتر از پری!به خدا می سپارمت

در عینِ کافری به خدا می سپارمت

ای آشنای غیر!که با من غریبه ای

در دستِ"دیگری" به خدا می سپارمت

از دوری ات بهارِ دلم حصر در دی است

همبندِ آذری!به خدا می سپارمت

ای مرغ عشق!کز قفسِ من رها شدی

با هر که می پری به خدا می سپارمت

آن روز با چه حال بدی عاشقت شدم

با حال بدتری به خدا می سپارمت

حالم "ردیف"نیست،چه می خواهی از غزل؟

ای آنکه می روی! به خدا دوست دارمت...
حسین نادری

امیر مولایی و کنسرتش

 امیر مولایی خواننده جوان پاپ که چندی پیش توانست آلبوم خود را بعد از 16 سال منتشر کند در نمایش ازدواج در قهوه خانه در سالن اریکه ایرانیان حضور پیدا کرد. وی 8 بهمن در همین سالن اجرا خواهد داشت و در دو سانس کنسرت خود را برگزار خواهد کرد. 

وی در پایان نمایش روی سن به دعوت بهزاد محمدی حضور پیدا کرد و در مورد کارهایش و کنسرتش توضیحاتی داد.... 

برایش آرزوی موفقیت داریم... 

مهدی علیاری