شاید اولین نکته که درباره این سریال باید به آن اشاره کرد این باشد که حضور موفق بازیگران تئاتر همیشه کیفیت کارها را بالا میبرد و بازیهای باکیفیت را میتوان در این کارها به خوبی حس کرد.در خصوص شخصیت سحر و اسماعیل این نکته به خوبی حس میشود.پس در نتیجه گیری اول به همه هنرمندانی که زود به اوج میرسند و سریع فراموش میشوند و همه آنهایی که با مافیای سینما کار میکنند میگوییم(راهی از تئاتر به سینما)این گفته چاپلین بزرگ را به خاطر بسپارید.مسئله بعد که میتوان به آن اشاره کرد درباره بلاتکلیفی نقش خانمها در این سریال است که تا دیدند کاری برای انجام دادند ندارند باید چایی بریزند.مکرر در این کار (یه چایی برات بریزم )را میشنویم.نکته بعد تمام شدن قصه سحر و فرهاد است که هیچ ربطی از ابتدا به این داستان نداشته است و فقط برای پرکردن زمان گذاشته شده در حالی که کش و قوسهای بیش از حد این دو کاراکتر برای مخاطب زجر آور میشود.در هر حال خداقوت میگوییم به این گروه چرا که از تکرار کارهای بی هدفی مانند کارهای آقای سهیلی زاده جلوگیری میکنند.زنده باد تئاتر.