به مادرم میگویم دلم برف میخواهد به طرز شدیدی.با خنده میگوید نکنه عاشق شدی و یاد حرف شوهرخاله ام به دخترش میافتیم و هم زمان میگوییم عاشق حرف بدیه و از ته دل میخندیم.مادرم پس از خنده هایش میگوید فکر کنم داره افسردگیت درمان میشه. راست میگوید دلم آهنگ های تند و شاد میخواهد از آن ها که نا خودآگاه همه با شنیدنش دست کم با پایشان یا دستشان ضرب میزنند.سراغ آهنگ های فرانسوی و ایتالیای رفتم و تمام شب بی آنکه حواسم به صدای بلندش باشد گوش کرده ام و شاد بوده ام و لبخند زده ام.شب پر از لبخند های از ته دل،لبخند به خاطر قدردانی از خدا.از دادن این همه نعمت،شکر به خاطر دوست های دوست داشتنی ام. همچین شبی صبحی عالی تر به همراه داشت.این که یک صب بخیر به همراه دو عکس پر از انرژی برایم فرستاده باشند.تمام انرژی اش را دریافت کرده ام و شاد شنگول و در بیرون هم پر از لبخند بوده ام. میان آهنگ های قدیمی ماشین سی دی خواننده مورد علاقه دبیرستانم را پیدا کردم و تمام مسیرم را با آن خواندم. بگذار مردم بگویند این دختر دیوانه است.امروز دوست داشتم انرژی ام را استفاده کنم.با هیلاری داف عشق کردم.با همه شان عشق کردم.اما باز دلم برف و آدم برفی میخواهد.آدم برفیه سیگاری و عاشق:)