ساده بگم ...
دوست دارم
یکی بود یکی نبود ... زیره گنبده کبود
یه جوونه خسته بود ... که دلش شیکسته بود
مثله باررونه بهار زار وزار گریه میکرد
گاهی دسته خسته شو به سوی خدا میکرد
بگو آخه تا به کی باید بشینم سره راش
بشینم تا اون بیاد که بشنوم صدای پاش
مگه اون نمیدونه که دلم پریشونه
نمیاد تا از چشام غمه عشقو بخونه
کلاغا از آسمون میرن به سوی لونه شون
دسته های چلچله میرن به آشیونون
ولی ...
ولی من بدونه اون چی بگم کجا برم
با یه قلبه پر امید هنوزم منتظرم
آشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟